( 0. امتیاز از )


صدای شیعه:

می‌گويند بانوی بی نشان، می‌گويند آرامگاه تو پيدا نيست، می‌گويند وصيت نمودی مزارت پنهان بماند اما مادر چرا هر گاه نام بقيع می‌آيد دلمان اين همه ابری می‌شود و چشمانمان در غم بقيع و خاک غربتش رو به آسمان خدا می‌بارد؟

می‌گويند دخت نبی اکرم(ص) بودی و به گفته خود نبی(ص)، سرور زنان جهانيان، می‌گويند نماز که می‌خواندی ستاره زمين می‌شدی و آسمانيان درخشش وجودت را به نظاره می‌نشستند، می‌گويند مهريه‌ات آب بوده و فدک ميراثی که از پيامبر مهربانی برايت بر جای ماند، اما فاطمه جان، شکستن در و ميخی‌ که پهلويت را شکافت يعنی چه؟

می‌گويند سالروز ميلادت را روز مادر نامگذاری کرده‌اند، چون برترين مادر دنيا بودی و سرآمد همه اين فرشتگان زمينی اما داستان فرزندی که در بطن وجودت شهادت را چشيد و آغوش مادری‌ات را در بهشت برين معنا کرد را چگونه مادرانه برای فرزندم بازگو کنم؟

می‌گويند آن زمان که خداوند از آسمان‌ها به زمين دعوتت کرد، آن زمان که متولد شدی و در آغوش خديجه دختر خويلد به امر خدا لب به سخن گشودی و بر نبوت پدرت شهادت دادی، نبی مکرم اسلام(ص) فاطمه تو را نام نهاد، فاطمه يعنی جدا شده و بريده شده و و علت اين نامگذاری بر طبق احاديث نبوی، آنست که: پيروانتان، به سبب شما از آتش دوزخ بريده، جدا شده و برکنارند، اما فاطمه جان چگونه آتشی که پيروان ظاهری پدر بزرگوارتان بر جان خانه آرام شما افکندند را معنا کنم و چگونه تفسير زيبای فاطمه بودن را در ميان واژه‌های مهربانی تو و خاندان پاکی که از تو بر جای مانده، تفسير کنم؟

می‌گويند، جان علی بودی و علی جانت و برای دفاع از ولايت زمان خود، برای دفاع از امام مظلوم و همسر مهربانت، مردانه در کوچه پس کوچه‌های مدينه دويدی تا ولايت زنده بماند و خطبه‌های فدکت در جان مسجد پيچيد و بر جای ماند، اما فاطمه جان آنهايی که آن روزها سکوتت را به هر قيمتی خواستار بودند آيا امروز می‌بينند مدينه هنوز بوی مظلوميت را می‌دهد و آسمان غم‌گرفته آن هنوز از برای تو شعر باران می‌سرايد؟

بانوی بی نشان من، نشان از مادری‌ات هنوز در فاطميه بر روی پيراهن‌های عزای عاشقانت باقی است و محبتت در قطره قطره اشک‌های مادرانی می‌درخشد که در مجلس سوگواری‌ات از در آغوش کشيدن فرزندان تازه متولد شده خويش، شرم دارند، مبادا مادر غريبشان به ياد محسنی بيافتد که هرگز در آغوش نکشيد.

فاطمه جان، بانوی من، می‌گويند ام ابيها بودی و مادر پدر، می‌گويند در روزگار گرسنگی فرزندان کمک به ايتام و نيازمندان را واجب‌تر از سير کردن فرزندان کوچکت می‌دانستی، می‌گويند انفاق را همچون نص صريح آيات قرآن از بهترين اموال خود، با اهدای لباس شب وصالت به تکامل رساندی، اما مادر جان پس چگونه لحظات وداع يتيمان و مردم خواب مدينه را با تو می‌توان معنا کرد، آن زمان که تابوتت آرام و بی‌صدا کوچه‌های مدينه را پشت سر می‌گذارد...

مادر جان می‌گويند مادر جهانيانی و بغض فروخورده تمام شيعيان غم کوچه‌های مدينه است، پس برای آمدن فرزندت دستان دعای ما را بگير و از خدا فرجش را هم‌نوا با يتيمانت بطلب تا اين بغض فرو خورده را در روزگار ظهور با انتقام از کسانی که بال‌های بهشتی‌ات را خاکی کردند، بشکنيم.

بانوی بی نشان مدينه، تو که مادر تمام يتيمان بودی و دست مادری‌ات حتی بر سر پدرت هم کشيده می‌شد، پس چگونه اشک‌های فرزندات را که با گام‌های خسته ‌همراه با پدر، پيکر مادر جوان خود را تشييع می‌کردند و آرام و بی‌صددا می‌باريدند، از گونه‌هايشان نزدودی؟

مادرم، مهريه‌ات آب بوده و فرزندت را تشنه لب در صحرای کربلا شهيد کردند، چگونه می‌توانم اين تاريخ ظلم بر تو و فرزندات را هضم کنم، چگونه می‌توانم از کشتی پهلو گرفته‌ای بگويم و بسرايم که هر روز و هر شب غم بقيع با اينکه نشانی در آن باقی نگذاشته‌ای، غم غريبی من است؟

چگونه در سفر به مدينه هميشه غريب که در پيش دارم، قدم‌های خسته و زمينی‌ام را بر خاک پاک کوچه‌هايی برسانم که روزگاری شاهد مظلوم‌ترين حوادث تاريخ اسلام بوده است و چگونه در آن لحظات ديدار با شهر پيغمبر تاب بيارم غم کوچه‌های غريب و روزهايی که بر تو گذشت؟

طاهره رفعت


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر