(
امتیاز از
)
آموزههاي سياسي اجتماعي حضرت زينب (س)
بزرگ بانويى در نگاهى گذرا
حضرت زينب(س) در محيط خانه نمونه والاى يک دختر و زن خانهدار و همسر است. در اداره خانواده و تربيت فرزندان از مسائل تربيتى غافل نيست. عشق، خلوص و پارسايى از در و ديوار خانه بىآرايش و آلايش او مىبارد. او در جامعه مظهر يک فرد مسئول در مقابل سرنوشت مردم است. طنين فرياد او همواره بر ضد منحرفان بلند است و اوج اين پژواک را در کاخ يزيد شاهد هستيم.
بررسى ابعاد گوناگون زندگى سرتاسر افتخار و حماسى زينب کبرا(س) مُهر باطلى است بر ناآگاهانى که زن مسلمان را بسته در چادر و اسير در کنج خانه مىدانند. حضور آن بزرگبانوى اسلام در بزرگترين حادثه خونين تاريخ، جايى براى ترديد و طرح شبهه نگذاشته است.
در آفاقى تيره و تار و در دورهاى ظلمانى و در محيط خون و هراس (که هر نوع عاطفه و دغدغههاى انسانى در سپاهيان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نمىباريد)، تازيانه حق از آستين شجاع زنى بيرون آمد و بر پيکره سفاکترين رژيم اصابت کرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامى را به دوش کشيد و بدون هيچ ترس و تزلزل و هراسى بر دشمن تاخت و «پيروزى» پندارى را بر کام آنان به زهرى کشنده مبدل ساخت. ظاهراً اگر چه اسيرى ناتوان در بند بود اما فريادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر انديشه اسلامى و انقلاب برادرش حسين بنعلى(ع) از دامن او در هر کجا که گام نهاد پراکنده شد. زينب کبرا(س) آن چنان در تاريخ قد برافراشت که حتى کسانى که عقيدهاى به دين اسلام ندارند، در برابر آزادگى و ايستادگى بىمانند او سر فرود مىآورند. اين همه شگفتىها و تحيرها از آثار زنى آگاه و مسئول است که در دامن اسلام ناب محمدى(ص) و با انديشه و فرهنگ اسلامى پرورش يافته است.
زن امروز که مشتاقانه به دنبال الگويى است تا در عين حضور در عرصههاى مختلف اجتماعى و سياسى، پاکدامنى او آلوده نشود، مىتواند و بايد از حضرت زينب(س) پيروى کند. آشنايى با زندگى آن بانوى بزرگوار و ملاکهاى ارزشى ايشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و انديشه اسلامى مىکشاند و او را بر چشمانداز بلندى مىنشاند و قلههاى سربلند اخلاق و انسانيت را در او قرار مىدهد. چنان که امنيت درونى او را به برکت پارسايى و زهد و نجابت تأمين مىکند. نيز حريم عفاف و پاکدامنى او را با سلاح غيرت و شجاعت حفظ مىکند، و سرانجام در سايه تعاليم آن بزرگبانو، خويشتن را در آب زلال عاطفه پيدا مىکند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، اميد و شور زندگى به او بازمىگردد. نيازمندىها و تسکين دردها و رنجهاى زن امروز در آموزههاى زندگى پربار زينب کبرا(س) نهفته است، زيرا به طور کامل، بيانگر شخصيت زن مسلمان است. او تفسير حرمت و آيه احترام و بزرگداشت است.
در برههاى کوتاه از تاريخ اسلام درخشيد و کارهاى سترگ را به يادگار گذاشت که پس از گذشت قرنها هنوز به ديده اعجاز و شگفتى به آنها نگريسته مىشود. رهبرى نهضت خونين برادر در سرزمين بيگانه، جنگ تبليغى با تحريفگران پيامهاى عاشورا، دلجويى از کودکان و زنان داغديده، حفظ تعادل و ثبات روحى، فرياد ويرانگر عليه بىرحمترين دژخيم زمان، تحمل سختى اسارت عزيزان و خود، گرسنگى و خستگى طاقتفرسا و... همه از افتخارات بىمانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه اين رادمردىها مايه سربلندى و مباهات زنى است که از سينه عصمت شير نوشيده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش يافته است.
در اين نوشتار سعى شده چهره سياسى - اجتماعى حضرت در حد امکان شناسانده شود تا آزادگان در پى انتخاب اسوهاى کامل، به بيراهه نروند و دل و جان به کسى بسپارند که عظمتش بلندتر از تاريخ و فراتر از عصاره قلم و بيان است.
پرورشى بىمانند
زينب کبرا(س) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونهاى تربيت شد که در برابر حوادث سهمگين روزگار نه تنها خم به ابرو نياورد بلکه چون کوهى استوار و محکم، ناگوارىها و سختىها را در آسياب ارادهاش به خاک مبدل ساخت. درخشش صلابت بىنظير حضرت زينب(س) در صفحات تاريخ، عقول همه انديشوران را شگفتزده مىسازد.
خودسازى در پرتو تجاربى سخت
زينب کبرا(س) از کودکى در ميدان زهد و پارسايى با انواع رنجها و دردها خو گرفت تا جايى که مصيبت را نعمت و بلا را رحمتى از پروردگار مىدانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنيا با زهد و پارسايى بيمه کرد که اگر کوهها متلاشى و زمينها از هم مىشکافت، در اراده محکم او خللى وارد نمىشد.
زينب کبرا(س) در شش سالگى شاهد شکستن درخت پر ثمر انسانيت و رهبر جامعه اسلامى و آخرين پيامبر خدا بود. در حالى که خود گريان و پريشان بود، از حال والدين و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن کم، غم سنگينى جاى گرفت. او با اين مصيبت بزرگ و تحمل آن درد جانکاه، قدم بر اولين پله تسليم و رضا نهاد که آخرين منزل سالکان الى اللَّه است. آنچنان در اين مکتب کوشا و هوشيار بود که به آخرين درجات تسليم و رضاى بر حق رسيد تا توانست وظيفه سنگين خود را در انجام رسالت پيام خون و شهادت شهيدان عاشورا به فرجام رسانده، نداى آنان را به جهانيان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندى از اين اندوه جانکاه نگذشته بود که شاهد طرح انحرافى سقيفه بنىساعده شد. او انحراف انقلاب جهانى اسلام را از مسيرش به چشم ديد و کوششهاى بىامان مادرش را براى جلوگيرى از انحراف مشاهده کرد. در مسجد جدش رسول اکرم(ص) همراه مادرش و جمعى از زنان بنىهاشم شرکت کرد و شنيد که مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنيد که در پايان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فرياد زد: «هان! اين شتر و اين بار! ببريد و بخوريد!!»(1)
پس از گذشت چند روز از اين رخداد، دختر على بنابىطالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پى آن وداع مادر با على بنابىطالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مکتب پدر، آن بزرگمرد راستين اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز که مولاى متقيان على(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زينب کبرا همراه برادرانش از تمامى شئون ممالک اسلامى زير فرمان پدر و مسائل حاکم بر جوّ و محيط سياسى آن روز به خوبى آگاهى داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوى را به خوبى مىشناخت و از اهداف و نظريات و تفکرات آنان به خوبى آگاه بود.
آموزش و پرورش اسلامى
آنگاه که امام نخستين شيعيان پس از درگيرى با فتنه ناکثين، مصلحت را در آن ديد که به کوفه مهاجرت کند، حضرت زينب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهىِ کوفه شد. شخصيت والاى زينب کبرا(س) در پشت پرده براى کوفيان پنهان نماند، بلکه به مرور زمان متوجه مقام علمى و سياسى او شدند و از امام درخواست کردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهرهمند شوند. مولاى شيعيان با اين پيشنهاد موافقت کرد. از آن پس خانه زينب(س) نه تنها پناهگاه بيچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلکه مکتب تعليم و تربيت نيز به حساب مىآمد. فعاليتهاى اجتماعى و مذهبى ايشان به مقتضاى زمان در کوفه بيانگر مسئوليت سنگين زن مسلمان در جامعه اسلامى است.
زينب کبرا در کوفه مىديد که سنگ اوّل انحراف در دين بنا گذاشته مىشود. مىديد چگونه حاکم شام و «عمروعاص» قرآن را وسيله دستيابى بر آرزوهاى خود قرار دادهاند. نيز شاهد بود فرصتطلبان و خودخواهانى چون ابوموسى اشعرى، پنهانى براى معاويه کار مىکنند، و پيگيرانه عليه حضرت على(ع) اقدام مىنمايند. عالمهاى که استاد نديده بود، به خوبى از گمراهان گمراه کننده جامعه آگاه بود و حربه ريا و تظاهر آنان را در زير پوشش اسلام مىديد و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمايى علاقهمندان و دلهاى مؤمن کوشا بود.
مادر مصيبت!
اين چنين زندگى زينب کبرا(ص) در کوفه ادامه داشت تا آنکه شمشير زهرآلود ابنملجم فرق مولاى متقيان على بنابىطالب(ع) را شکافت. شهادت پدر و جدايى از او براى دخترش بسيار سخت و گران بود، چرا که پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سايه مهر پدر آرامشبخش روح و جان داغدار او بود اما حال بايد داغ دورى از پدر را بر ديگر دردهاى خود بيفزايد و شاهد بىوفايىهاى مردم و توطئههاى حساب شده دشمنانى چون معاويه عليه برادرش حسن بنعلى(ع) باشد. پس از آنکه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبى(ع) با معاويه شد، به همراه برادران و خانوادهاش به مدينه بازگشت. بانوى خردمند بنىهاشم به خوبى آگاه بود مردم چگونه امام معصومى چون امام مجتبى(ع) را فداى آمال و آرزوهاى شيطانى خود کردند. او در رنجهاى برادر سهيم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتى اهانت به جنازه آن عزيز و از اين همه درد چه داغ عظيمى بر سينه سوختهاش نهاده شد.
پيام رسان کربلا
روشنترين و باشکوهترين دوران زندگانى حضرت زينب(س) را مىتوان دورانى دانست که در کنار سرور شهيدان، عشق و شهادت را همراهى مىکرد. اگر چه تاريخ زندگى ايشان را از تولد تا آغاز حرکت امام حسين(ع) به سوى کربلا مىتوان به صورت پراکنده در تاريخ يافت، اما نقاط مبهم و ناگفتهاى باقى است، گرچه سالهاى آخر زندگى آن بزرگبانو، يعنى از زمانى که حرکت خود را با امام حسين(ع) آغاز کرد، روشن و با عظمت در تاريخ ماندگار شده است. گويى مانايى نام حضرت زينب(س) در تاريخ، به قيام امام حسين(ع) و ناميرايى قيام امام به پيام حضرت زينب است، زيرا يکى از روشنترين ابعاد و زواياى قابل تحليل و بررسى قيام حسينى را مىتوان از پيام زينبى برگرفت. حضرت زينب(س) تاريخگوى نهضت سيدالشهدا است.
عقيله بنىهاشم با تاريخ کربلا در حرکت است و تمام حوادث و رخدادها با زينب کبرا ارتباط دارد. بر اين اساس مىتوان گفت تاريخ کربلا همان گونه که بخش عظيمى از تاريخ زندگى امام حسين(ع) را در بر دارد، بخش باشکوهى از تاريخ زندگانى اين اسوه صبر را نيز تشکيل مىدهد. از اينرو نمىتوان زندگى حضرت زينب(س) را بدون واقعه سترگ کربلا و جداى از آن بررسى کرد؛ گرچه فقط به گوشههايى از واقعه سال 61ه. ق که در ارتباط با فعاليتهاى سياسى و اجتماعى حضرت زينب است اشاره مىشود.
الگوى شکيبايى
تاريخ، زنى صبورتر از حضرت زينب نديده است. در واقعه کربلا پسرانش در برابر ديدگان او سر بريده شدند اما شيون نکرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پيشوايش امام حسين(ع) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسيدند و باز بردبارى پيشه کرد. زينب(س) سمبل زنى شجاع، مدبر و لايق رهبرى گروهى مصيبتزده در اوضاع و شرايطى بسيار سخت و بحرانى بود. مديريت بحران را بايد در رفتار او بجوييم. گرچه او نيز به ظاهر اسير و بسته به زنجير بود و مصيبتها و ناملايمات، بدن او را فرسوده کرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبرى مىکرد و چنان صبرى سترگ و عظيم داشت که براى هيچ کدام از افراد بشر رسيدن به اين حد صبر ممکن نيست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.
وقتى بانگ رحيل و کوچ در يازدهم محرم سال 61 از وادى کربلا سر داده شد و براى آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد کسانشان گذر دادند، امام زينالعابدين(ع) نگاهى حزين بر پيکر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. اين نگاه از ديد ريزبين حضرت زينب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه مىبينى تو را غمين نکند. به خدا سوگند که اين حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمويت نيز اتفاق افتاده بود. حال آنکه خداوند عهدى از گروهى از امت ستانده که فراعنه خاک آنها را نمىشناسند، ولى نزد اهل آسمان آشنايند؛ که اين اعضاى پاره پاره و تکه تکه و اين اجساد به خون تپيده را جمع و دفن کنند. در اين بيابان پرچمى براى مزار پدرت (سرور شهيدان) نصب مىکنند که هيچ گاه نشان قبرش ناپديد نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران کفر و گمراهان بر نابودى مزار او بکوشند اما هيچ اثر نکند جز اينکه اثر او ظاهرتر و کار او نمايانتر شود. »(2)
خطبه توفنده
کاروان اسراى اهل بيت پس از تحمل رنجهاى بسيار در حالى وارد کوفه شدند که شهر براى پيروزى يزيد آذين بسته شده بود. کاروانيان و به ويژه حضرت زينب وقتى کوفه را با آن منظره ديدند، دردشان افزون شد، چرا که کوفه شهرى آشنا نزد آنان بود. روزگارى سفير کربلا به عنوان بانوى مجلله به همراه پدر و خانواده خود در کمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان کوفه ريزهخوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود کوهى از غم، حضرت زينب پرده سکوت و اشک را در هم ندريد زيرا سياستمدارى با درايت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و مىخواست با همه ناراحتى و دشوارى اوضاع، اداى رسالت کند و پيام خون شهيدان را به گوش مردم برساند، و ماهيت رژيم خيانتکار يزيد را آشکار سازد.
علاوه بر آن با بيان فجايع دلخراشى که کارگزاران يزيد بر خاندان نبى اکرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قيام عليه آنان فرا خواند.
حضرت زينب به مردم اشاره کرد ساکت باشند. نفسها در سينه حبس شد و زنگها از صدا افتاد. سپس زينب(س) به نيکويى به حمد و ثناى پروردگار پرداخت. چون به نام مبارک پيامبر اکرم(ص) رسيد، بر او به نيکويى درود فرستاد و اين شروع شکوهمند خطبه ايشان بود که با صداى گيرا و سخن راستين خود توجه همگان را به خويش جلب کرد، سپس با شجاعت و شهامت تازيانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به ياد مردم کوفه آورد که عهد خود را شکستند چرا که آنان مردمانى با صفات زشتِ خدعه و تزوير، بىايمانى و چاپلوسى هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا کردن کوفيان اشاره به زيانهايى کردند که آنها از کشتن سبط پيامبر(ص) نصيبشان شده است و آنان را از عذاب خدا بيم دادند و فرمودند:
«آوخ! که بد توشهاى براى خويش گرد آورديد و چه بد بارى را براى روز رستاخيزتان بر دوش خويش نهاديد. حسرت و سرنگونى بر شما باد! تلاشتان به نوميدى گراييد و دستهاتان بريده شد. سوداگرىتان به زيان انجاميد و به خشم خدا گرفتار آمديد و مُهر خوارى و بيچارگى بر پيشانىتان زده شد. »(3)
در ادامه سفير کربلا تمام مسئوليت حوادثى را که رخ داده بود، بر دوش آنها افکند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نيفکنند و از سهلانگارىشان در دنيا و آخرت ترساندشان؛ زيرا در دنيا ننگى بود که هيچ گاه از دامانشان زدوده نمىشد و در آخرت، غضب الهى بود.
حضرت زينب(س) چنين صريح با مردم کوفه در بازار سخن گفتند که اشک از ديدگان آنان جارى شد چرا که بانوى فرزانه بنىهاشم سخنى جز حق نگفتند، کوفيان با حق ناآشنا نبودند، ولى از يارى کردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانى که فاطمه صديقه(س) با صداى پرطنين و صاعقهوار خويش خطابشان کرد؛ همين گونه بود آهنگ صداى امام على بنابىطالب(ع) در آخرين سخنرانىهايش براى مردم کوفه.
اين يکى از مهمترين درسهايى است که مبلّغان قيام حسينى بايد از حضرت زينب(س) بياموزند که به طمع دنيا يا ترس از حاکمان، با باطل سازش نکنند. خطابه ايشان در بر دارنده عوامل روانى و برخوردار از عاطفهاى جوشنده و توفنده بود تا آگاهىبخشى معنوى و ابراز دوستى صادقانه با رهبران راستين و دعوت صريح آنها و دادن مسئوليت مستقيم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز بايد به پيروى از سفير کربلا آنگاه که مىخواهد مقاصد سياسى اجتماعى خود را ميان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پيشه خود سازد و چون زينب کبرا شجاعانه به همه جنبههاى مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به يک يا چند جنبه از خط مشى خود بسنده نکند و از ساير جنبهها غافل نشود. در تمام اين خطبه غرّا روى سخن آن بزرگبانو با مردم است و خود را مستقيم با ابنزياد و يزيد طاغى روبهرو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پيرامون مسئوليت مردم در برابر اعمالشان است. اين گونه سخن گفتن، بيانگر جامعهشناسى و مردمشناسى بزرگبانوى کربلاست. زن امروز بايد جامعهشناسى را از بانوى سياستمدار صحراى کربلا بياموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبى سخن بگويد و آنها را مخاطب قرار دهد.
رسواکننده سرکشان
عبيداللَّه بنزياد پس از آنکه خبر سخنرانى افشاکننده سفير کربلا را در بازار کوفه دريافت کرد سخت هراسناک شد، چرا که گمان مىکرد با کشتن حسين بنعلى(ع) و يارانش، به آمال ديرينهاش رسيده است حتى تصور مىکرد فرزندان اسير ايشان به صورت کبوتران پر و بال شکستهاى در دستش خواهند بود که براى حفظ جانشان آماده هر نوع معاملهاى با او خواهند بود. اما نطق ملکوتى عقيله بنىهاشم و افشاى حقايق کربلا او را از خواب خيالبافانه بيدار کرد. او براى خنثى کردن تأثير خطبه حضرت(س) با عجله دست به کار شد. از آنجا که اهل جدل بود، تصميم گرفت اسرا را به حضور بطلبد و با نشان دادن هيبت مجلس شاهانه و سخنان نيشدار و تهديدآميز خود، اثر خطابه را در اذهان مردم پاک کند و خود را قهرمان و پيروز، و ايشان را مغلوب و شکستخورده جلوه دهد. با اين پيشبينى، مجلسى باشکوه براى ايجاد رعب و وحشت در دل بزرگقهرمان کربلا ترتيب داد.
ابنزياد تصور مىکرد دختر على بنابىطالب(ع) با ترس وارد مجلس مىشود و عذر تقصير مىخواهد، به جرم خطبهاى که در بازار کوفه ايراد کرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانويى شد که کمترين اعتنايى به شکوه ظاهرى آن نکرد و بر خلاف انتظار به جايى که از پيش برايش آماده شده بود نرفت و به همراه ديگر اسرا به گوشهاى رفت. چگونگى ورود سفير کربلا به قدرى براى ابنزياد غير منتظره و ناراحتکننده بود که خود را به نفهمى زده و از نزديکان خويش پرسيد:
«زنى که با اين همه تکبر و غرور بر ما وارد شد کيست؟»(4)
آرى حتى گام برداشتن زينب کبرا(س) و طريقه لباس پوشيدن ايشان و انتخاب جايگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوى فرزانه بنىهاشم در دربار عبيداللَّه بنزياد براى تمام زنان عالم درسى است که چگونه از جلوههاى زنانه خود در راه اهداف الهى و معنوى استفاده کنند.
ناگهان عبيداللَّه برآشفت و آتش کينه و انتقام از وجود او زبانه کشيد و با لحنى اهانتآميز گفت: «حمد خداى را که شما را رسوا کرد و مردانتان را کشت و دروغتان را آشکار ساخت. »(5) گرچه سخن گفتن براى زينب، عارفه اهل بيت با فردى چون ابنزياد ناخوشايند بود اما به ناچار ياوهگويىهاى او را بىپاسخ نگذاشت و نغمه شوم و کفرآميز او را در گلو خفه کرد و فرمود:
«حمد خداى را که ما را به پيامبرش کرامت بخشيد و از آلودگىها پاک گردانيد، پسر زياد رسوا نمىشود مگر فاسق و دروغ نمىگويد مگر فاجر و آن چيزى است که ما از آن به دوريم. »(6)
ابنزياد پرسيد: «کار خدا را با برادرت چگونه ديدى؟»(7)
سفير کربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نيکويى و احسان نديدم. او و يارانش افرادى بودند که خداوند براى آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختيار خود به سوى جايگاه تعيينشده خود رفتند اما به زودى پروردگار بين تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع مىکند و در آنجا تو را به محاکمه مىکشند. اى فرزند زياد! در آن روز براى تو جايگاهى است که بايد براى دادن جواب آماده باشى، چگونه مىتوانى اين گناه عظيم را پاسخ دهى. اى زاده مرجانه، مادرت به عزايت بنشيند. »(8)
يارى جستن از پروردگار
بدين گونه زينب کبرا(س) دختر رشيد على(ع) بدون اينکه هراسى به دل راه دهد با سخنان کوبنده و شکنندهاش ابنزياد را در برابر ديدگان مردمى که به قصد قدرتنمايى خود در آن مجلس جمع کرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.
حضرت در برخورد خود با ابنزياد نشان داد مؤمن - هر چند در اسارت باشد - هيچ گاه در برابر دشمن - هر چند قوى و قدرتمند - سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چيز سبب شد زينب کبرا در عين روبهرو شدن با آن همه مصايب در پاسخ ابنزياد که سؤال کرد «کار خدا را با اهل بيت خود چگونه يافتى؟»(9) فرمود: «مشکلات، مصيبتها و سختىهايى که در راه خدا ديدم، همه برايم زيبا بود. »؟(10) آيا به راستى کشته شدن عزيزانى چون برادر، فرزند، برادرزاده و... براى يک زن زيباست؟! آيا آتشسوزى خيمهها، غارت آنها، سرگردانى کودکان و پريشانى زنان و اسيرى آنان و گردانيدن اهل بيت در کوى و برزن زيباست؟ چگونه ممکن است اين همه سختى و مصيبت زيبا باشد؟ فقط يکى از اين مصايب و سختىها مىتواند انسان پر مدعاى مدرن قرن بيست و يکم را از پا در آورد تا به زمين و زمان ناسزا گويد و همه عرشيان و فرشيان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست کند که چرا دچار چنين مصيبتى شده است! چه چيز سبب شد زينب کبرا(س) همه مصايب و سختىها را زيبا ببيند؟! زيبا ديدن چگونه قابل توجيه است؟
خداشناس حقيقى بنىهاشم خود را بنده حق مىديد و سربلندى خود را در گرو انجام وظيفه الهى خود مىدانست. در مسير عمل به وظيفه، شهادت انسان کاملى چون حسين بنعلى(ع) و ياران فداکارش و اسارت اهل بيتش و همه ناگوارىها، گوارا و شيرين و زيباست. اين جهانبينى مؤمن است که هر آنچه از سوى خدا به او مىرسد، همه را خير و زيبا مىبيند زيرا که خداوند براى بندگانش جز خير نمىخواهد و اين نگرشى توحيدى و زيبا به تمام پديدههاى جهان هستى است و به قول خواجه حافظ شيرازى:
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالودهام به بد ديدن
وفا کنيم و ملالت کشيم و خوش باشيم
که در طريقت ما کافرى است رنجيدن(11)
همه شکوه و عظمت و سربلندى بزرگبانوى خردمند بنىهاشم در برابر قدرت ابنزياد، از توان ايمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. اين همه اطمينان و بىهراسى را حضرت زينب از زنده نگاه داشتن ياد خدا در قلبش به دست آورد. آدمى بايد بداند با ياد و ذکر خدا هيچ گاه به بنبست نمىرسد و شکست نمىپذيرد. چنان که امام حسين(ع) به بنبست نرسيد و ذلت بيعت با يزيد را نپذيرفت و با تسخير دلهاى مؤمنان پيروز شد و عاشورا بزرگترين جاذبه دلهاى باايمان شد. حضرت زينب(س) ادامهدهنده راه حسين بنعلى(ع) و شاگرد مکتب ايشان بود و با سخنان خود به شوکت و عظمت نهضت خونين کربلا افزود.
عبيداللَّه گمان مىکرد دختر على بنابىطالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِکْوه مىبرد اما ديد هر بار نهيب او کوبندهتر و حملاتش شديدتر شد و چنان بناى خروشيدن را گرفت که هول و هراس بر دل او و تمامى کارگزارانش افکند و در همه حال سعى داشت بُعد سياسى و حماسى اسارتش را بر هر چيز چيره گرداند تا روح حماسى حرکتش هر چيزى را تحت تأثير قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانى در بستر تاريخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به کام خشکيده مردگان تاريخ بريزد و آرايش و زينت هر قيام و جنبشى باشد.
جنبشى بر ضد يزيديان
عبيداللَّه در زير ضربات و حملات کوبنده کلام آتشين عقيله بنىهاشم چنان درمانده شد که اقامت آنان را حتى براى يک روز در کوفه، خطرى بزرگ براى حکومت خود دانست، بنابراين نامهاى به يزيد نوشت و چگونگى ماجراى شهادت امام حسين(ع) و يارانش و نيز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست که در مورد اسرا تصميم بگيرد. يزيد در پاسخ فرمان داد کاروان اسرا با سرهاى شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانى، خود را پذيراى ورود خارجيان و کافران (بنا به تبليغ رسانههاى حکومتى بنىاميه) کرد! کاروان اسراى اهل بيت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذين بسته شده دمشق - به مناسبت پيروزى يزيد - به زندانى برده شد. پس از چندى يزيد به شکرانه پيروزى بر حسين بنعلى(ع) مجلسى باشکوه آراست و از بزرگان شام و ديگر مناطق دعوت کرد و زينتبخش محفل خود را سرهاى بريده شهداى کربلا قرار داد! در چنين حالى پذيراى اسراى خاندان نبى گرامى اسلام شد. به محض ورود حضرت زينب(س) به مجلس و ديدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صداى حزين دادِ سخن داد:
«اى حسين! اى حبيب خدا، اى فرزند مکه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، اى دخترزاده مصطفى... »(12) ناله سفير کربلا چنان دلها را دگرگون کرد که مجلس طرب و شادى را مبدل به مجلس غم و سوگوارى نمود!
يزيد شروع به سخن کرد و با سخنان کفرآلود و خوفانگيز خود مقدسات اسلام را بىشرمانه انکار کرد و کشتن حسين(ع) و يارانش را به انتقام کشتههاى کفار قريش در جنگ بدر قلمداد کرد. در آن جوّ رعبآور، يزيد به ياوهسرايىهاى خود ادامه داد و قصد آن را داشت که به کلى پرونده خاندان پيامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پايان يافته اعلام کند و ارزشهاى دوران جاهلى را گستاخانه زنده نمايد!
در آن فضاى مرگبار و بهتانگيز حاکم بر مجلس، شيرزنى اسير در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد يزيد مقصود خود را عملى سازد و ارزشهاى دوران جاهلى را بار ديگر زنده سازد. او بيان کرد:
«ستايش پروردگار جهانيان و درود بر جدم سرور پيامبران، قول خدا راست در آمد که فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤوا السُّوءَ أَن کَذَّبوُا بِآياتِ اللَّهِ وَ کانوُا بِها يَسْتَهْزِئونَ(13)... ». (14)
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغين طاغوت، سرش را به سنگ کوفت و با بيان قدرت پايانناپذير الهى، قدرت مادى يزيد را کوچک شمرد و فرمود:
«يزيد! راستى تو بر اين باورى اکنون که عرصه آسمان و زمين را بر ما تنگ کردهاى و ما را به عنوان اسير اين سو و آن سو مىگردانى و بر ما چيره شدهاى، ما نزد خدا هم اين گونه خوار و بىمقدار هستيم؟ خيال مىکنى چون پيروز شدى، نظر کرده خدايى و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همين خاطر باد در دماغ انداختهاى و با غرور به اطراف خود مىنگرى و شادمان مشت بر سينه مىکوبى و خرسندى که چرخ دنيا بر مراد تو مىگردد و کارها مطابق خواست تو نظام مىگيرد و حکومتى که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختى آهستهتر! چنين از روى نادانى سرود پيروزى مخوان. آيا فراموش کردهاى که خداوند مىفرمايد: «و لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ کَفَروا أنَّما نُمْلى لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِيَزْدادوا إِثْماً(15)... »(16)
آغاز خطبه، هجومهايى پى در پى است و هيچ ملاحظهاى در آن با طاغوت ديده نمىشود. هر چه هست زبونى سلطنت و ريشخند کردن شکوه ظاهرى آن و يادآورى عظمت خداى بلندمرتبه است و اينکه ملاک نزديکى به خدا، رسيدن به حطام دنيا و چيزى از متاع فرسوده آن نيست.
آنگاه بزرگبانوى اسلام، يکى از گناهان بزرگ يزيد را به خاطرش آورد و آن گناه عظيم، گرداندن دخترکان نبى گرامى اسلام(ص) در کوچه و خيابانها بود و به او سرکوفت زد: تو فرزند «طلقاء» - آزادشدگان - هستى و پيامبر پدران تو را پس از فتح مکه، زمانى که بر آنان چيرگى آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آيا اين عدالت است که دختران پيامبر از دهها کوى و برزن عبور داده شوند، در حالى که هيچ حامى و پشتيبان نداشتند؟!(17)
مفسر آگاه قرآن
به اين ترتيب حضرت زينب(س) پس از آنکه پرده قدرتِ گذرايى را که جلو چشم يزيد را گرفته بود و بدان مىنازيد از مقابل چشمش کنار زد، او را سخت کوفت و در برابر ديدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا کرد؛ همچنين نشان داد يزيد با اسلامى که به نامش بر تخت حکومت تکيه زده، هيچ همگونى ندارد، چرا که هنوز کينه پيروزى اسلام بر کفر در روز بدر را در دل دارد.
در ادامه با آنچه در کلام آتشين دختر حيدر کرار در دربار يزدى شاهد هستيم آن است که: سفير کربلا براى اينکه به يزيد پاسخ عقلانى کوبنده دهد، با تمسک به آيات شريف قرآن جوابى مناسب داد. انتخاب آيات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط کامل ايشان بر قرآن کريم است.
رويکردها و آموزههاى مبارزه زينبى
قيام امام حسين(ع) آغاز مبارزه و شکلگيرى آن است اما ادامه مبارزه و هدايت آن در مسير واقعىاش حاصل اسارت حضرت زينب(س) است. بديهى است ادامه مبارزه با حفظ ماهيت آن، کارى بس دشوار بود از اينرو سفير کربلا سعى داشت مبارزهاش را بر اصولى تغييرناپذير (که از مبانى قرآن و سنت نبوى مايه مىگرفت) پايهريزى کند. مهمترين اصولى که از کلام آتشين زاده حيدر کرار در کاخ يزيد برداشت مىشود، عبارت است از:
1- شکست دشمن: زينب کبرا(س) بر اساس منطق قرآن(18) ددمنشىهاى يزيد را در باب به شهادت رساندن امام حسين(ع) و اسارت اهل بيتش را پيروزى يزيد ندانست بلکه آن را مهلتى دانست تا يزيد بر گناهانش بيفزايد.
2- افشاى ماهيت دشمن: عقيله بنىهاشم پيشينه خانوادگى يزيد را در جمع سران و بزرگان محفلش آشکار ساخت و يادآور شد خاندان يزيد يا آلسفيان هيچ گاه با اسلام و پيامبر رابطه خوبى نداشتهاند، در ادامه ثابت کرد جنگ يزيد با برادرش، جنگ قومى و يا ملى و يا حتى رقابت براى رسيدن به قدرت نبود بلکه جنگ کفر و ايمان و جنگ غرور جاهليت با تمامى ارزشهاى اسلامى است.
3- مرگ در راه مبارزه، نابودى نيست: بزرگبانوى خردمند بنىهاشم ضمن زبون کردن يزيد، با بيان شجره ناپاک خانوادگىاش، به ارزيابى قيام خونين کربلا پرداخت و روح شهادتطلبى را خاستگاه حرکت و قيام اسلامى قرار داد و آن را به عنوان رمز پيروزى و بقا و ثبات حکومت اسلامى در طول تاريخ قلمداد کرد.
4- قدرت دشمن را پوشالى دانستن: زينب(س) در ادامه نطق آتشين خود، يکى ديگر از اصول مبارزه را ترسيم کرد و آن توخالى و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حيات هر ستمگرى است و هر ستمکارى، زمانى که احساس قدرتمندى مىکند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستايش کنند. يزيد نيز خود را در اوج پيروزى مىديد و مست باده قدرت بود اما زينب کبرا(س) با مطرح کردن پوشالى بودن قدرت او تمامى شيرينى پيروزى را در کامش مبدل به تلخى زهر کرد.
5- ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حيدر کرار(ع) در حالى که ريسمان بر گردن داشت و در کاخ مجلل و باشکوه يزيد، حکمران شام قرار گرفته بود، بدون هيچ ترس و اضطرابى دادِ سخن داد، چون با ايمان قلبى که داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش کوچک و بىارزش بود که خداوند در ديده و جانش بزرگ و عظيم. بنابراين بدون هيچ ترس و واهمهاى نطق آتشين خود را در برابر تمامى انسانهاى به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جارى کرد.
6- جاودانگى آثار مبارزه: با اطمينان کامل به آينده درخشان قيام برادرش و آگاهى به آثار جاويدان و فراگير آن در تاريخ، خطاب به يزيد فرمود:
«اى يزيد! هر چه مىتوانى در راه دشمنى ما مکر و حيله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نمىتوانى نام ما را از خاطرهها و صفحه تاريخ محو نمايى!... »(19)
زينب کبرا(س) براساس اعتقاد عميق خود به قرآن به خوبى مىدانست تمامى نقشهها و توطئههاى يزيد بر باد است و آنچه در آينده تاريخ مىدرخشد، آثار قيام خونين برادرش است.
7- هدفدارى: در پايان خطبه آتشين، زينب کبرا فرمود:
«اکنون حمد مىکنم خداى را که آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پايان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال مىخواهيم که ثواب و رحمت خويش را بر شهيدان ما تکميل فرمايد و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشينى ما را از آنها نيکو مقرر فرمايد، زيرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را کافى است و او نيکو وکيلى است. »(20)
حضرت هدف از آفرينش بشر را به معرفت حق رسيدن و در جوار رحمت او آرميدن مىداند و معتقد است وقتى بندهاى به خدا پيوست و در هيچ وضعى خود را از او جدا نديد، آنگاه تلخى و شيرينى، مرگ و حيات همه و همه در نظرش يکسان است.
پاسدارى از حريم خاندان نبوت
در اين سفر، دختر فاطمه زهرا(س) به رسالتهاى متفاوتى که بر عهده داشت، توجه داشت و آنها را به انجام رساند. يکى از رسالتهايى که علاوه بر دفاع از خون شهدا، بر عهده داشت، دفاع از حريم عصمت خاندان رسول اکرم(ص) بود. در مجلس آراسته يزيد سيماى رنجور و غمين اما زيباى دختر امام حسين(ع) - فاطمه - توجه مردى از اطرافيان يزيد را به خود جلب کرد. مرد خواسته خود را به يزيد بازگو ساخت. حضرت زينب(س) با شنيدن اين سخن چنان برآشفت و پاسخ دندانشکنى به خليفه داد که آن مرد و يزيد از خواسته نا به حق خود پشيمان شدند. با اين رفتار بانوى خردمند بنىهاشم نه تنها به زن مسلمان بلکه به هر انسان آزادهاى آموخت چگونه از حيثيت انسانى خود در برابر حتى قوىترين قدرتمندان روزگار دفاع کند تا کوچکترين آلودگى دامن عفاف او را لکهدار نسازد؛ نيز نشان داد که حجاب زن، حرم حفظ پاکى و عصمت اوست.
رسوايى طاغوت
خطبه کوبنده سفير کربلا چنان اوضاع مجلس آراسته يزيد و او را آشفته کرد که يزيد دچار سردرگمى شد و ترسيد با افشاگرىهاى دختر على بنابىطالب(ع) پايههاى حکومتش دچار تزلزل شود. ترس زمانى بيشتر شد که حضرت زينب(س) در مسجد شام هنگامى که امام سجاد(ع) مشغول ايراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فريادهاى رسا آن امام را يارى کرد. يزيد که بيم داشت مبادا قشر عمومى جامعه که از حقايق کارهاى او و خاندانش بىاطلاع بودند، متوجه شوند و سر به شورش و قيام بردارند، براى اينکه خود را از چنين خطر بزرگى وا رهاند، راهى جز دلجويى و عذرخواهى از اسيران نديد تا بدين وسيله جوّ شام را آرام کند و پرده بر اعمال نادرست خود بکشد.
از روى تملق و چاپلوسى به عذرخواهى و پوزش متوسل شد تا شايد بدين وسيله راه نجاتى يابد و خود را از وضع خطرناکى که در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراين پس از آنکه گناه قتل امام حسين(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بيت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمايل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نمىخواهند به مدينه بازگردند.
از آنجا که بانوى شجاع اسلام قصد داشت بيشتر با مردم سخن بگويد و آنها را در جريان فاجعه دردناک صحراى کربلا قرار دهد و از اين ره نهضت خونين برادر را به بهترين شيوه معرفى کند، فرمود: «پيش از هر چيز بايد براى کشتگان خود سوگوارى کنيم»(21)
يزيد به خوبى از منظور سفير کربلا آگاه بود، ولى در وضعى قرار داشت که نمىتوانست پاسخ منفى دهد. از اينرو دستور داد سه روز براى کشتگان کربلا عزادارى کنند. زينب کبرا(س) به رغم خستگى زياد مصمم بود در هر فرصتى جنايتهاى يزيد را بدون ملاحظه شماره کند و بر رسوايى او بيفزايد.
روانه کردن کاروان به مدينه
پس از برپايى مراسم سوگوارى شهداى کربلا در شام، چنان از اعتبار و نفوذ يزيد ميان مردم کاسته شد که مصلحت نديد کاروان اسراى کربلا در شام بماند، بنابراين اسباب سفرشان را فراهم کرد و آنان را راهى مدينه کرد.
مردم مدينه بر خلاف مردم شام و کوفه، در کسوت عزا به استقبال کاروان اهل بيت(ع) آمدند. با ديدن آنها صداى گريه و شيون فضاى شهر را پر کرد. سفير کربلا در آغاز ورود به مدينه و با ديدن مرقد جدش رسول اکرم(ص) بار ديگر دادِ سخن داد و فرمود:
«اى مدينه پيامبر! چه شد آن روزى که ما به صورت دستهجمعى با شادى و خوشحالى خارج مىشديم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست دادهايم و با غم و اندوه وارد مىشويم... »(22)
هدف از عزادارى
پس از ورود به مدينه، حضرت زينب آرام ننشست و براى مردم (که به قصد ديدارشان مىآمدند) در لواى عزادارى، تبليغات گستردهاى عليه دستگاه ستمگرى يزيد را آغاز کرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزارى مراسم سوگوارى براى امام حسين دنبال مىکرد:
1- ماهيت اهريمنى يزيد را افشا مىکرد؛
2- مردم را به خاطر عدم يارى امامشان سرزنش مىنمود!
سرانجام اهداف سفير کربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومى چنان بالا گرفت که عموماً به طور علنى و آشکار يزيد و کارگزارانش را لعنت مىکردند. جوانان که آتش انتقام، درونشان شعلهور شده بود، همگان و خود را به دليل عدم يارى امام سرزنش مىکردند و تنها راه جبران را انتقامجويى مىدانستند.
تبعيد
فرماندار مدينه (عمرو بنسعيد) شهر را در آستانه شورش ديد و عامل اصلى جنبش را دختر على بنابىطالب(ع) دانست، از اينرو هيئتى نزد او فرستاد تا از تحريک مردم دست بکشد. اما حضرت زينب(س) کجا و سکوت و بىاعتنايى کجا؟! با خاموشى و سکوت وداع کرده بود و يک دنيا فرياد شده بود؛ فريادى به بلندى تاريخ در همه اعصار؛ نه فريادى که از گلوى يک زن زندانى در خانه بيرون آيد. عمرو بنسعيد زمانى که ديد هشدارهايش در مورد سکوت کارگر نيست، به يزيد نامهاى نوشت و از او کسب تکليف کرد. يزيد فرمان داد که زينب از مدينه خارج شود.
حضرت زينب عزم خود را بر خروج از مدينه جزم کرده و با آن ديار وداع گفت. براى اداى رسالت و معرفى نهضت خونين برادر از شهرى به شهرى مىرفت. هر جا که پا مىگذاشت، آتش انقلاب و شورش را عليه دستگاه بنىاميه شعلهور مىکرد، بدين سبب هيچ کجا براى او جاى ماندن نبود، چرا که به دستور خليفه بايد شهرها را يکى پس از ديگرى ترک مىکرد. تا اينکه سرانجام در ديار غربت جان به جان آفرين تسليم کرد.
راز اسارت اهل بيت(ع)
اينجاست که رازى نهفته آشکار مىشود که چرا سيدالشهدا بانوى بانوان و زنان و کودکان را همراه خويش به صحراى کربلا برد، با آنکه خود به سرانجام سفر آگاه بود و اهل کوفه را خوب مىشناخت.
اسارت بانوان، فاجعه کربلا و جنايات بنىاميه و فداکارى امام حسين(ع) را از پس پرده بيرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پردهاى بر جنايات کربلا مىکشيدند و نمىگذاشتند کسى از آن آگاه شود، يا کسانى را که اطلاع داشتند، زبانشان را به وسيله پول يا زور مىبستند و جنايات هولناک خود و فداکارى و شجاعت عظيم اهل بيت را از صفحات تاريخ پاک مىکردند اما حضرت زينب(س) بايد در کربلا باشد، فداکارى برادر و جنايتکارى بنىاميه را ببيند، سپس اسير شود تا اين حقيقت بزرگ محو نشود.
رمز قهرمانى
غالباً ما حضرت زينب(س) را به لفظ «قهرمان» مىخوانيم اما به علت قهرمانى او کمتر مىانديشيم. جهات برجسته و تحسينبرانگيز دختر على بنابىطالب، فکر انسان را به واقعيتى معطوف مىدارد که شايد رمز عظمت و سربلندى حضرت زينب در همان نهفته باشد و آن اينکه: روح زينب(س) در برابر هيچ حادثهاى نشکست. علت مقاومت و ايستادگى زينب را در کجا بايد جستجو کرد؟! او از قرب حضور و مکاشفت اسما و صفات پروردگار بىواسطه برخوردار است، در نتيجه اراده او را هيچ کس و هيچ چيز نمىتواند بشکند. اين لياقت را به بهاى زهد و پارسايى و رياضت به دست آورده است. اين گونه نيست که بدون هيچ تلاشى اين دَهِش و موهبت الهى در اختيارش قرار گيرد. سفير کربلا از آن جهت قهرمان است که راحتطلبى را براى خود ننگ و عار مىدانست. او با زندگى در بلا و سختىها خو گرفته بود و پايدارى و استقامت را در حوادث و بحرانهاى زندگى بهترين زينت و آرايش انسان مىدانست. وقتى آگاه شد برادر آهنگ سفر دارد، با وجود آگاه بودن از پيامد خطرناک آن، مشتاقانه به خيل بلاجويان پيوست و در کوران مصايب و سختىها، صبر و شکيبايى و صلابت خود را به ظهور گذاشت.
آموزه زندگى
قهرمانى حضرت زينب(س) در اوراق دفتر تاريخ محبوس مانده، و چنان که شايسته است به صحنههاى زندگى ما کمتر پا نهاده است. اغلب بر سبيل دلسوزى و اظهار وفادارى، مجلسى مىآرايند و بر مصايب او تأسف مىخورند. برخى افراد متمول براى حفظ منافع و سرمايههاى باد آورده خود، ماسک اسلام به صورت مىکشند و ادّعاى دوستى اهل بيت(ع) مىکند.
اگر با ديد واقعبينانه به مسائل بنگريم، در مىيابيم شيوه زندگى پيشوايان دين ما با سلوک بسيارى از مدّعيان همگونى ندارد. بايد بدانيم تا زمانى که جامه زهد و پارسايى را به عنوان زينتبخش خود برنگزينيم، نه تنها به معرفت واقعى اهل بيت(ع) نمىرسيم بلکه دنيادوستى ما را از محضر آنان دور مىسازد.
حضرت زينب(س) به تنهايى يک دانشگاه است. درسهايى که اين بزرگآموزگار به نوع بشر مىدهد، در واژههاى علمى امروز نمىگنجد. دختر على بنابىطالب(ع) در هر ميدانى قهرمان است. در ميدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سياست و در تمامى ابعاد زندگىاش اسطورهاى بىنظير است. اوست که به صبر و استقامت معنا مىبخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو مىدهد؛ بر قامت غيرت و مردانگى لباس عزت مىپوشد؛ بلا و مصيبت را خجل و شرمنده مىسازد و در بند اسارت؛ اميد به زندگى و شور و مبارزه و توان ستيز را شرمسار خود مىکند.
آرى زينب کبرا(س) اين همه عظمت دارد، چه شده است که هنوز آن طور که بايد و شايسته است شناخته نشده است؟! قهرمانى که با آن همه صراحت و قاطعيت خود را معرفى کرد، چه شده است که با همه تلاشهايى که براى شناختن او شده، باز ميان ما غريب است؟ چرا چهره دلآراى او هنوز در پرده پندارهاى ما زندانى است؟ چرا هنوز با هدف قيام امام حسين(ع) و ماهيت اسارت خواهرش، فاصله داريم؟! اگر مرام و شيوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگى قرار مىگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستيز در مقابل کفر و بيداد آراسته مىگرديدند، و زنِ دنياى امروز به جاى خزيدن در لاک تجمل و زيور و خودآرايى، پا به ميدان مبارزه مىنهاد و عرصه را بر خودکامگانِ سودجو تنگ مىکرد و به جاى آنکه بازيچه دست قدرتهاى شيطانى شود و موجبات فساد و تباهى خود و جامعه را فراهم آورد، عاملى براى ثبات و رشد جامعه به حساب مىآمد.
زن معاصر براى رهايى از اسارت فرهنگ غرب، راهى ندارد جز آنکه زينب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگى خود برگزيند. بانويى که در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با کلامش بر او زخم مىزند که به مرگ خود راضى مىشود. بانويى که راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانويى که اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنههاى مختلف سياسى و اجتماعى و بر هم زننده معادلات سياسى چيره بر جامعه است.
به اميد آنکه با پيروى از آن حضرت و انتخاب شيوه زندگى ايشان در راه رستگارى گام نهيم.
پي نوشتها:
1) حاج سيدحسن دبير حاج سيدجوادى، زينب حماسه ابدى بر فراز تاريخ، انتشارات نويد، چاپ اوّل، ص29.
2) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، چاپ دوم، ص179 و 180 (به نقل از سيدمحمدتقى مدرسى، حضرت زينب، مترجم محمدصادق شريعت، انتشارات محبان الحسين، چاپ دوم، ص32).
3) همان، ص48.
4) منصورى لاريجانى، زينب کبرا(ع) فريادى بر اعصار، ص144.
5) همان، ص134.
6) همان، ص135.
7) همان، ص137.
8) همان، ص138.
9) اکبر اسدى و مهدى رضايى، زيباترين شکيب، انتشارات بنياد جانبازان انقلاب اسلامى، چاپ دوم، ص145.
10) همان، ص145.
11) حافظ شيرازى، ديوان غزليات، به کوشش خليل خطيب رهبر، انتشارات صفى عليشاه، چاپ شانزدهم، ص535.
12) زيباترين شکيب، ص149.
13) روم، آيه 10.
14) حضرت زينب، ص53.
15) آلعمران، آيه 178.
16) حضرت زينب، ص54.
17) همان، ص55.
18) آلعمران، آيه 172.
19) زينب کبرا(ع) فريادى به اعصار، ص175.
20) همان، ص177.
21) همان، ص185.
22) همان، ص191.
نويسنده: ريحانه فرامرزى کفاش
انتهای پیام