( 0. امتیاز از )


هيچ مورخ انديشه ورز و اسلام شناس خردمندي پاي بر صفحه هستي نگذارده که در آن موقعيت حساس، بهتر از انديشه، گفتار و رفتار بانوي بزرگ کربلا زينب کبري (س) به گمانه زني او خطور کرده باشد. زينبي که آن روي سکه عفت فاطمي است، پرده نشين خانه وحي است. پرورده غيرت ها است. همان خاتوني که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقايش مي نشستند تا در درس تفسيرش شرکت نمايند. (1)
اين بانو همان کسي است که تاريخ در محضرش از پا درآمد و خود را به دست با کفايتش داد تا تاريخ و شريعت محمدي (ص)، همه و همه را از نو بسازد...

زينب (س) و برجسته ترين صفات

بزرگي هر کس را مي توان از بزرگي مسئوليت هايش باز شناخت و آن مسئوليتي که به عهده عقيله بني هاشم بود، رسالت و پيام آوري بود. تمام شامات، دين ورزي خود را مديون زينبند. هم چنان که روح مودت آل رسول (ص) و رواج مکتب تشيع در آن بلاد براساس روشنگري هاي اوست.
اين مسئوليت سنگين ويژگي هاي فوق العاده اي مي طلبد که همه آنها به تمام معنا در اقاليم وجود زينب کبري (س) حضور دارند. بدون اين خصايص، به دوش گرفتن رسالت و پيام آوري که استواري و صلابت کوه را مي طلبد، امکان پذير نيست.

ساغر محبت و مقام ولايت

اولين و مهمترين صفت، محبت و عشقي وافر و بي کرانه به ذات احديت حق است که بتواند همه کس و همه چيز را در محضر او ذوب کند، آن چنان که خويش را هم نبيند. اين محبت است که باعث مي شود آدمي در مقام «نفوذ»، سخاوت بي حدي نشان دهد. اين مقام که همان رتبه فناي في الله است، آن توانمندي و محرکي است که در همه لحظات، محب را مهياي فداکاري و ايثار مي کند.
بديهي است که اين مرحله از محبت به حق جز از طريق معرفت و شناخت شهودي نسبت به خداوند سبحان ميسر نيست. رويت جمال حق است که اين شيدايي را با جان آدمي در مي آميزد و سبوي روحش را لبريز از شوق مي کند.
در مکتب رسولان الهي، اين محبت علايمي دارد که مهمترين آنها اطاعت از فرامين الهي است. قرآن مي فرمايد: «اي پيامبر (به ايشان) بگو: اگر خداي را دوست داريد از من پيروي کنيد. (آل عمران/ 31)
مسلماني و اظهار ايمان که پس از اعتقاد قلبي و اقرار به زبان، در اعضاء و جوارح خود را نشان مي دهد موجب تقرب است. به عبارت ديگر، علامت محبت به خداوند اين است که شريعت ديني را چراغ گفتار و رفتار خود نماييم و تن به واجبات الهي و ترک حرام دهيم. بي ترديد در اين ميان کساني هستند که اهل نافله اند، يعني آنچه را که بر ايشان واجب نيست با اعمالشان در هم آميخته اند و انگيزه الهي مضاعفي، آنان را به راه هاي زيباتر تقرب مي خواند. اين نوافل به نوبه خود باعث پيدايش ويژگي هاي ديگر مي گردد که از جمله آنها مقام رفيع ولايت است. نافله در فرهنگ قرآني آن چيزي است که زياده بر واجب است. (2) و از روي تفضل و تبرع انجام گيرد؛ «و من الليل فتهجد به نافله لک (اسراء/96)» از اين روي خداوند اعطاي اسحاق و يعقوب به حضرت ابراهيم را نافله مي نامد «و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافله». (انبياء/ 27) و زينب (س) تمام اين کمالات را يکجا دارد. کدامين انسان را مي توان يافت که بيش از اين «زن بزرگ» براي خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کسي تا آنجا که رمق به تن و سو به چشم دارد، دين خداوند را رصد کرده و براي حفظ آن پايمردي نموده است؟
و هم اوست که خود، فرزندانش را به قربانگاه فرستاد. هم اوست که مواسات را در حق امام عصر خويش تا بدانجا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از وي کرد. هم اوست که شب مبارزه به سان يک فرمانده دورانديش حتي در انديشه امتحان سربازان هم به سر مي برد. هم اوست که در تمام مسير سفر سايه سنگين و پر ابهت خود را بر دشمن افکند، تا هيبت و واهمه شمشيرهايشان، کودکان مصيبت زده را نلرزاند.
آري اوست که سپر تمام تازيانه ها و زخم خورده تمام شماتت هاست. آيا اينها همه براي يک زن نافله نيست؟ به طور قطع با هزار و يک عذر موجه مي شد از هجمه اين همه امور توان سوز رهايي يافت. (3)

امانت هاي خداوند در دست زينب (س)

زينب کبري صاحب ودايع بي شماري شد، ذخاير عظيمي از ناحيه امام عصرش به او سپرده شد که تا آخرين مرحله رسالت خود، مي بايست در حفظ آنها بکوشد. ودايعي که جانمايه آدمي هم در صورت لزوم مي بايست در مسير حفاظت از آنها سپر گردد.
گوهر لازم اين امر به تشخيص ولي زمان، در زينب (س) وجود داشت. اولين و مهمترين اين ودايع، امام سجاد(ع) و مرواريد درياي امامت بود.
خبرنگاران عاشورايي آن مقدار که در توان داشتند از اين پاسداري براي آيندگان نقل نموده اند. از جمله مي توان به گزارش حميد بن مسلم ازدي از به آتش کشيدن خيمه امام حسين (ع) استناد جست.
غارتگران و دژخيمان پس از آن که شاهد ذبحي عظيم بودند، ديگر هيچ منکري بر ايشان ناشدني نمي نمود و کشتن مردي در بستر و زني که محافظ وي بود بر ايشان ابداً ناگوار نمي آمد.
حفظ اين وديعه است که زينب داغدار را از قتلگاه به سمت خيمه ها مي کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است شيري مي سازد که فقط با آتشين کلام خود مي شورد و مي خروشد.
راوي نتوانسته از تنگناي کلماتش برهد و تمام آنچه را که واقع شده با تمام ويژگي هايش به ما منتقل مي سازد؛ ولي هرچه بود و هرچه آن بانو بر زبان راند، به گونه اي بود که همه نامردان شمشير به دست وقيح را، از کرده خويش پشيمان ساخت. تمام شمشيرها را (به غلاف) برگرداند، و آن چنان شد که مامور شدند، زينت آلات دخترکان را نيز به ايشان بازگردانند.
اما زينب در کوفه يک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل در 02 سال پيش از اين، به او هيمنه اي علوي داده است.
منطق بي نظير امام علي(ع) دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه خواري خود را يکجا از امام بستاند. آن هيمنه علوي که ذکرش رفت، قامت رساي زينب را برپا داشت تا بار ديگر وديعه رسالت را حفظ نمايد. (4)

عزت خاندان رسالت

وديعه ديگر، عزت خاندان رسالت است. مطالعه تاريخ به خوبي نشان مي دهد که يکي از نگراني هاي حضرت سيدالشهداء وضعيت اهل بيت و کيفيت مواجهه آنها با مصيبت هاي بعدي است.
از اين رو، پس از شهادت قمر بني هاشم، امام، خواهر را به حضور خواست و در نزد وي همه زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه ايماني خود سفارش نمود.
«براي بلا آماده شويد و هرگز کلامي که از شأن شما بکاهد بر زبان جاري نسازيد.»(5)
حافظ اين عزت، زينب است. تجليات اين معنا در صحنه هاي پرشور سفر تاريخي شام، نمايان است.

صبر

خداوند براي ويژگي هاي اخلاقي، الگوهايي در عالم تعبيه فرموده که هر کس در هر کجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسير جاذبيت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسيدن به سرحد الگو، تلاش نمايد. در اين نگاه دل دريايي زينب سخت طوفاني است و کلام جانگداز او در پاسخ عبيدالله ملعون از ژرفاي غم او حکايت دارد:
«به راستي که بزرگم را کشتي و شاخه ام را قطع کردي و ريشه ام را کندي، اگر اين تو را شفا مي دهد شفا بگير اي پسر مرجانه.»(6)
اينجا او به صبر نياز دارد، چرا که تنها رسول تواناي ديار ثار الله است. او صبر پيشه مي کند و بعد بهترين کلام را بر زبان مي راند، بهترين سکوت را عملي مي سازد، بهترين نگاه، بهترين گريه، بهترين فرياد و بهترين مرثيه را شيوه خود مي سازد. اين درس صبر زينب (س) است. نه آن که در بايگاني عواطف خود از زينب صبور، سپيدموي غصه داري بسازيم که در گوشه تاريخ کز کرده و بر برادران و فرزندان مويه مي کند.
صبر زينب يک شورش براساس حياتي معقول است که همواره در بحراني ترين شرايط، بهترين حجت را براي تاريخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمي را درس داده است.

زينب بهترين الگوي مشارکت هاي سياسي و اجتماعي

زيبايي دين مبين اسلام پس از بيان گزاره هاي تام و تمام اخلاقي، اين است که براي هر قشري از مردان و زنان و متناسب با شرايط زماني و مکاني الگوهايي از بين مردان و زنان ارائه نموده است.
الگوها که همان شاخص هاي ديني اند، در پيچ و خم زندگي انساني قرار داشته و در عين اصطکاک با همه مناسبات زندگي فردي و اجتماعي بشر توانسته اند نمادي از زندگي يک ديندار باشند.
از همه زيباتر وجود الگوهايي عالي از بين زنان براي همه مردان و زنان و از بين مردان براي همه مردان و زنان است. زينب يکي از آن شاخص ها و الگوهاست.
در شرايطي که حضور اجتماعي و سياسي زنان و اشغال عرصه هاي عمومي توسط ايشان يکي از بحث برانگيزترين مباحث دو سده اخير است، زينب همان کسي است که کاملترين مدل را براي اين منظور به زنان عالم پيشنهاد مي کند.
خاصيت الگو اين است که نبايد بر بام آسمان نشسته و از افق انديشه و عمل آدميان فاصله هاي طي ناشدني داشته باشد. به راستي زينب چگونه فاصله زماني را درمي نوردد و امروزه براي زنان مسلمان ايده حضور در اجتماع و سياست را پي مي ريزد؟
اگر او امروز بود و در بين ما و در شرايط ما مي زيست چگونه وظايفي را، وظيفه خطير سياسي و اجتماعي خود مي دانست و تحت چه شرايطي قافله اي را به سمت صلاح و سداد، سالاري مي نمود؟
عرصه حضور اجتماعي زينب(س) در زمانه خويش نه يک جماعت اندک و نه مردم يک شهر و آبادي کوچک، که بخش عظيمي از بلاد اسلامي بود که امروزه شامل چند کشور مي شود. تدابير سياسي او نه تنگناي رياست شوراي يک شهر و يا مديريت يک کشور، بلکه آن چنان پردامنه بود که حکام و روساي ايالات مختلف اسلامي را منفعل ساخت و سياست و تدبير آنان را تحت الشعاع برنامه هاي ارشادي و آمرانه خود قرار داد.
او در همه صحنه هاي سياسي واجتماعي حاضر بود، اما حضوري که عطر آن شميم هدايت و روشنگري داشت و اين حضوري است که جاودانه و ماندني شده و رسانه خبري عاشورا همه ساله و تا قيامت آن را باز مي تاباند.
کدامين زن را مي شود شناخت که اخبار حضورش، پژواکي چنان وسيع در تاريخ داشته باشد؟ افزون بر آنچه گذشت، مهمتر از حضور اجتماعي و سياسي، اهداف و نحوه حضور است. البته اهداف زينب که به بلنداي نام انسانيت است، نيازي به توضيح ندارند. ولي روش او براي اين حضور براي نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است؛ آيا روش او ديگر کهنه شده است؟ آيا مي توان آن روش را براي زنان آغازگر هزاره سوم ملاک قرار داد؟ آيا روش او ملاک هاي ماندگاري دارد؟ درپاسخ اين سؤالات شاخصه هاي حرکت حضرت را نام مي بريم:

حضور زينب (س) آميزه علم و حيا

تصويري که تاريخ از حضور زينب ارائه مي دهد حاکي است که او در اجتماع، آميزه اي از علم و حيا بود. آنچنان درصدفي از حيا حرکت مي کرد که به جز علم و فرهيختگي او چيزي به مشاهده مردان نمي رسيد.
راويان از نقل تمام واقعه عاجزند، اما هرآنچه رخ داد اين بود که از لابلاي حرکت هاي احياگر او حيا موج مي زد و اين آن چيزي است که درکنار دانايي زينب به شکار نگاه مردم درآمده است.
در گزارشي که از خطابه زينب کبري در کوفه بر جاي مانده، به عنوان مثال، قبل از آن که راوي پرده از کلمات عالمانه او بردارد، نمي تواند از اين اعتراف چشم پوشي کند که حياي حضرت فوق العاده قابل توجه بود و درکلامش از لفظ «خفره» استفاده مي کند. «خفره» در زبان عربي به زن بسيار باحيا مي گويند. (7) او مي گويد که «قسم به خداوند، نديدم زني اين چنين با حيا، که گوياتر و عالمانه تر از اين زن سخن بگويد.»
مدل اسلام براي حضور زن درعرصه عمومي همين است. يعني زنان ما آنچنان گوهر عفاف خود را حفظ نمايند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان... همه و همه حاکي از حيا و عفت باشد و از تمام ويژگي هاي خود در اجتماع فقط علم و دانايي و هنر را به منصه ظهور برسانند.

گستره فرهيختگي زينب(س)

زينب(س) را درجريان کربلا همواره با دوگونه مخاطب نظاره مي کنيم: گروه اول کساني هستند که الگوهاي اجتماعي اند؛ و مواضع آنها توده هاي مردم را رهبري مي کند و مسير تاريخ را مي سازد. همان کساني که حوزه تأثير گفتار و رفتارشان بيشتر از زمان و مکان خودشان است. دراين مرحله زينب با افرادي روبروست که مي خواهند بزرگترين فاجعه تاريخ بشريت را به گونه اي توجيه سازند. ابعاد بزرگ حادثه را بپوشانند و از آن بهره برداري لازم را به نفع خود بنمايند.
کساني که برمسند قدرت نشسته اند، سرمايه هاي کم نظيري را به دست دارند و سکه هاي آنان حديث سازان سست نهاد را به راحتي خريداري مي کند و زبان جعل و دروغ پردازي هايشان را به نطق مي آورد. اينها همه بهترين امکاناتي است که مي توان از آنها براي وارونه ساختن حقايق بهره جست.
حال، زينب چه بايدکند؟ او زني است داغدار که هيجده داغ لاله بر دوش دارد. دستانش خسته و کامش تشنه است ولي بايد تشنگي تاريخ را جواب گويد. اگر او زمانه را سيراب نسازد ديگر با سراب، فريبش مي دهند. و ما دراين باب از اين که زينب چه صحنه ها ايجاد کرد و چه زيرکي ها به خرج داد و چه اسطوره ها ساخت، غافل هستيم. و اينک شرح ماجراي فرزانگي ايشان.

الف- زينب(س) و تحريفات حقايق

يکي از محورهايي که بالاترين سرمايه گذاري را درتلاش هاي مذبوحانه حکام به خود را جلب نمود، تحريف عاشورا و عاشوراييان و مصادره وقايع به نفع ستمگران بود که البته سخت دراين مصاف ناکام ماندند. مذاکرات زينب با عبيدالله و يزيد به خوبي مويد اين است. يکي از تحريفات مهم که ازطريق مختلف تبليغ مي شد، اسناد دادن قضايا و شهادت حضرت ابي عبدالله(ع) به خداوند است.
تفکرات اشعري گري در تحکيم اباطيل فکري که به وسيله بني اميه تشديد مي شد، بهترين اهرم فرهنگي براي توجيه جنايات بود. از طرفي ديگر پيدايش مکتب کلامي اشاعره در دوران بني عباس در يک برهه، ريشه در توجيهات بني اميه از حوادثي نظير کربلا دارد.
درحالي که دسته قابل توجهي از مسلمين از فرهنگ علوي و انديشه شيعي فاصله گرفته اند و بسياري از صحابه و تابعين از هوش علمي براي تحليل عقلاني قضايا بي بهره اند، رواج انديشه جبريون در مسير حکومت هاي وقت مفيد مي افتاد.
فرهنگ سازان جامعه که طايفه بزرگي از جعل کنندگان احاديث بودند، بخشي از اين تفکرات را به صورت فرهنگ عمومي درآوردند. بديهي است که تا چنين فضاي فرهنگي دربين مردم فراهم نشود، نمي توان به اين راحتي دست را به خون پاک ترين انسان هاي روي زمين آلوده ساخت و از گزند واکنش هاي مردم و يا حداقل سوال انديشه ورزان جامعه خلاصي يافت.
براين اساس بود که هم عبيدالله و هم يزيد دريک برنامه هماهنگ اين فاجعه را به «خواست الهي» که هيچ قدرتي را ياراي مقاومت در برابر آن نبود، استناد دادند و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاريخ تبرئه نمايند.

ب- تلاش يزيد براي نهادينه کردن رفتارهاي باطل و مبارزه حضرت زينب(س)

حضرت زينب(س)، کربلا و حادثه خونبار عاشورا را جدا از حلقه هاي پيشين و پسين سلسله حوادث آن زمان بررسي نمي کند.
اصولا رخدادهاي اجتماعي آن هم در چنان سطحي نمي تواند معلول علل يک شبه باشد و مواجهه جزيي نگر با تاريخ در تحليل حوادث و پديده هاي اجتماعي، بدترين نوع تحليل بوده است و موجب مي شود که تاريخ واقع نمايي خود را از دست بدهد.
براين اساس عقيله بني هاشم، حادثه کربلا را مولود تمام حوادث و جريانات انحرافي از صراط مستقيم ولايت مي داند:
«چگونه کندي نمايد در بغض و دشمني ما، کسي که (همواره) ما را کوچک ديده است.»
بزرگان و اعيان شيعه نيز همواره در تحليل حادثه عاشورا آن را امتداد ماجراي سقيفه دانسته و بر آن تاکيد ورزيده اند.
مرحوم محقق اصفهاني نيز از حضرت زينب اينگونه روايت مي کند:
«آن تير را حرمله رها نساخت، بلکه کسي آن تير را رها ساخت که اين امکان را برايش فراهم آورد. آن تير تيري بود که از جانب سقيفه آمد. (8)
حضرت در ادامه سخن خود به علل ديگري هم اشاره مي نمايند، مانند آثاري که از وراثت اخلاقي پليد و باطني آماده، زمينه مساعدي در اعوجاج و کژي در يزيد فراهم کرد.
«تو در دامان مادري عفيف که سفره تربيت الهي و انساني را پيش روي تو بگشايد، پرورش نيافته اي.» (9)

ج- تنگناهاي ظلم

اگر يک جامعه نظامي، سياسي بر محور عدالت بچرخد، همه از ثمرات آن بهره خواهند برد. در چنان نظام عادلانه، موافق و مخالف از مواهب شهروندي برخوردارند. در مقابل اگر ظلم و ستمگري هويت يک نظام سياسي را تشکيل دهد، دوست ديروز، دشمن امروز يا فرداست؛ نظامي که در تقسيم امکانات هيچ تعهدي حتي در مقابل کساني ک روزي به آن اقتدار بخشيده اند ندارد. و لذا حضرت امير(ع) به زيبايي در نهج البلاغه مي فرمايد: «کسي که عدل بر او ناگوار و محدود کننده باشد، جور و ستم بر او ناگوارتر و محدود کننده تر خواهد بود.» (10)
حضرت زينب(س) به زيرکي به اين نکته اشاره دارد. آنگاه که فرمود: به زودي آن که تو را بر مسلمين حاکم ساخته متوجه مي شود که بدترين جانشينان را براي ظالمين ديگر قرار داده است. (11)
گروه دومي که حضرت با ايشان در مقاطع مختلف گفتگو کرده است مردم يعني مهمترين پشتوانه حکومت ها هستند.
امروزه در مترقي ترين برداشت هاي جامعه شناسان ثابت شده که «مردم» با استفاده از ظرفيت هايي که در اجتماع دارند مي توانند تفکر و ايدئولوژي مورد پسند خود را به دستگاه حاکم تحميل نمايند و حتي در تغيير رويه يا تبديل ماهيت آن بسيار موثر باشند. اين معنايي است که قرآن در چهارده قرن پيش به کرات به آن اشاره کرده و انسان هاي بزرگ را تاريخ ساز و متحول کننده جامعه دانسته است.
مردم شام تا قبل از آن که امام سجاد(ع) و عمه شريفشان زينب(س) قدوم مبارک خود را بر فرق آنان بنهند، حظ ولايت را نچشيده و از شراب حضور بي بهره بودند.
کوفيان نيز بيست سال بود که ديگر نواي علوي را نشنيده و منبرهاي سرد و متروک آن، هيمنه علوي را از کف داده بودند و زينب(س) پژواک کلام علي(ع) را در خود داشت که گرداگرد نور وجود مولاي شان قطرات طهور خطابه هاي او را نوش مي کردند.

پي نوشتها:

1- الخصائص الزينبيه، ص 284.
2- المفردات، راغب اصفهاني، ص 503.
3- منتخب التواريخ، ص 293.
4- منتخب التواريخ، به نقل از ارشاد مفيد، ص 249.
5- نفس المهموم، ص 355.
6- منهاج الدموع، ص 370.
7- النهايه، ابن اثير، ج 2.
8- اللهوف، سيدبن طاووس.
9- همان.
10- نهج البلاغه.
11- لهوف، ص 155.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر