(
امتیاز از
)
امام علي(ع) و آزادي اجتماعي
اين واژه، تنها براي انسان دلپذير نيست، بلکه دلپذير هر موجود زنده است. زندگي، با آزادي، همراه است که زندگي بدون آزادي، زيبايي و جاذبه و اميدآفريني ندارد. مفهوم آزادي، همان رهايي از بندها، قيدها، اسارتها، محدوديتهاي نارواست، با کاربردهاي گوناگون.
کاربرد آزادياين واژه، در اصل مفهوم هماهنگ است؛ ليکن کاربردهاي گوناگون دارد: آزادي عقيده، آزادي رفتار، آزادي در برابر بردگي و آزادي اجتماعي.
آزادي عقيده: انسان از نگر تکوين در پذيرش هر باوري، آزاد است. باور عقيده، با جبر پديد نميآيد، گرچه باطل باشد.
آزادي رفتار: انسان در رفتار خويش گزينش کار، آزاد است و هيچقدرتي وي را به انجام کاري وا نميدارد.
آزادي در برابر بردگي: انسان در شؤون زندگي، خود تصميم ميگيرد و نيروي برتر، او را به تصميم در اين باب وادار نميکند.
آزادي اجتماعي: بين انسانها و گروهها، در فرايند فرهنگي، اجتماعي و سياسي شکل ميگيرد و روشن است که اينگونه آزادي، پيوند تنگاتنگي با نهاد سياسي جامعه دارد.
اين نوع آزادي، بسته به گونه نگاه و مشي و رفتار حکومتهاست که پارهاي از آنها در راه نهادينه کردن و پا برجايي آن تلاش ميورزند و پارهاي از آنها، آن را ناديده ميانگارند.
آزادي اجتماعي
ازويژگيهاي نظام مردمي، پرتو افشاني و وجود آزادي اجتماعي است. با پاگيري و استواري آزادي در جامعه، زمينه حضور مردم و همکاري و همراهي آنان در عرصههاي گوناگون، فراهم ميشود. نظام بسته به مردم و تنيده با انديشهها و آراي مردم، از حضور مردم در عرصهها نيرو ميگيرد و بنيانهاي خود را توانا ميسازد. از اين روي، از حضور آنان در هر جا و در هر عرصه، استقبال ميکند و با پديد آوردن رقابتسالم، در راستاي جهتدهي جامعه به سوي تکامل و استواري ارزشها بهره ميبرد.
نظام سياسي که به فرهنگ و بالندگي جامعه دلبستگي دارد و به آن گرايش نشان ميدهد، يک نظام ارزشي است و آزادي اجتماعي در راستاي هدفهاي ارزشي آن شکل ميگيرد. از اين روي، آزادي اجتماعي، از مهمترين و درخشانترين شاخصههاي يک نهاد سياسي مردمي است.
در برابر، نظامها و رژيمهاي غير مردمي، از پا گرفتن آزادي اجتماعي، سخت در هراسند و تلاش ميورزند آن را محدود سازند؛ زيرا در چنين رژيمها و نظامهايي، جامعه زمينه مساعد براي چالشگري دارد و آزادي اجتماعي سبب ميشود که قدرتهاي سياسي به گردش درآيند و دستبه دستشوند. از اين روي محدود نمودن آزادي، دليل بر بيپايگي نهاد سياسي و گسترش آن، گواه است بر استواري و ژرفاي مردمي بودن حکومت.
امام علي(ع) و ارزشهاي اجتماعي
نظامي که امام علي(ع) در راس هرم آن قرار داشت، چون يک نظام مردمي و ارزشي بود، در زواياي گوناگون، ارزشهاي اجتماعي را استقرار بخشيد.
نظام سياسي علوي، به گونه مردمي پاگرفت و ادامه يافت؛ به گونهاي که با شکل گرفتن ساختار حکومت و پاگرفتن نهادهاي سياسي، قضايي، اقتصادي و فرهنگي، ارزشهاي اجتماعي، مانند: آزادي اجتماعي، عدالت اجتماعي، امنيت ملي، وحدت ملي شکوفا شدند و پايه و پيکر نظام علوي را پوشش دادند.
در اين نوشتار برآنيم، يکي از اين ارزشهاي والاي نظام علوي که همانا آزادي اجتماعي باشد، به بوته بررسي نهيم.
آزادي اجتماعي، همانگونه که در رفتار علي(ع) جلوه گراست، در انديشه آن امام همام، به زيباترين شکل، نقش بسته بوده که کتاب بزرگ و جاودانه نهجالبلاغه گواه آن است. بدين خاطر، بحث را در دو گزاره انديشه و رفتار امام پي ميگيريم:
الف. انديشه: انديشه تابناک امام(ع) فراسوي انديشههاي بشري است؛ انديشه زلال وحي است و الهام گرفته از آن. از اين روي، مرور زمان در آن راه ندارد، بلکه گذر زمان، مفهوم آن را پويا و شکوفا ميسازد.
امام در باب کرامت نفس و ارزش والاي آن ميفرمايد: نفس کريم خويش را به هيچ ذلت و آلاينده آلوده مساز. از هر رفتاري که پستي نفس را در پي دارد؛ بپرهيز. خواهشهاي نفساني، تو را به ذلت نکشاند. هوشيار باش اگر کرامتخويش را از کف نهي، چيزي که همپاي آن باشد، وجود ندارد که به کف آري! خويشتن را اسير ديگران مساز که خداي سبحان تو را آزاد آفريده است:
«اکرم نفسک من کل دنية وان ساقتک الي الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً ولاتکن عبد غيرک وقد جعلک الله حرا.»1
اين انديشه والا، عامل اسارت انسان را در دو چيز ميجويد: دروني و بيروني.
خواهشهاي نفساني، از درون انسان را به زبوني وا ميدارند و قدرتهاي بيگانه از بيرون، کرامت و آزادي انسان را تهديد ميکنند.
امام همام، به هر دو آسيب، هشدار ميدهد که انسان هوشمند، نبايد اسير هيچ يک گردد.
نيز ميفرمايد: «يا ايها الناس ان آدم لميلد عبدا ولاامة وان الناس کلهم احرارا.»2 ـ هاناي مردمان، پدر شما آدم، مرد، يا زن برده متولد نساخت. همه انسانها آزادند.
ب. رفتار: امام اين انديشه والا و ناب را در رفتار خود، موبهمو پياده کرد. همانگونه که در اصل حکومت، تحميل را بر مردم روا نداشت، در مديريت و ارائه آن نيز، ارزشهاي اجتماعي را پياده و جلوهگر ساخت. امام، آزادي را گستراند و هيچگونه تنگنايي که ارزشها را تهديد کند، پديد نياورد. در رفتار سياسي خويش اين حقيقت را شکوفان ساخت، تا براي همگان الگو باشد و سرمشق حرکت و رفتار سياسي. شاخصههاي آزادي اجتماعي را در محورهاي زير ميتوان جست:
1. مشارکت و بيعت: از شاخصههاي حکومت امام، آزادي دادن به مردم در نقشآفريني در عرصه سياست و مشارکت اجتماعي در تعيين سرنوشت و پذيرش نهاد سياسي.
امام، با اين که خود را از سوي خداوند سبحان گمارده شده بر سرير رهبري ميدانست و حق خود و خود را شايستهترين فرد براي آن پست، خرسندي مردم را در شکلگيري حکومت، معيار بنيادين به شمار ميآورد. پس از خلافت عثمان، در پاسخ مردم که به او روي آورده بودند و از او ميخواستند که رهبري امت اسلامي را بپذيرد، فرمود: «دعوني والتمسوا غيري»3؛ مرا رها کنيد و به سراغ ديگري برويد.
اين بازپس زدن و نپذيرفتن بدان خاطر نبود که رهبري را حق خود نميدانست، بلکه بدين جهتبود که در ضمن شفاف نمودن موضعگيريهاي احزاب و گروهها، مردم فرصت انديشه داشته باشند و با هوشمندي کامل و با توجه به پيچيدگيهاي موجود، به حضرت دستبيعتبدهند. از اين روي، امام پس از مدتي مراسم بيعت مردم با خويش را آشکارا و در حضور همگان و خرسندي و خشنودي مردم برگزار کرد و خود در اينباره ميفرمايد: «ولا تکون بيعتي الا عن رضا المسلمين.»4؛ بيعت من، جز با رضا و خشنودي مسلمانان نبود.
در گزينش کارگزاران و استانداران، حضرت تلاش ميورزيد افراد برخاسته از متن تودهها را برگزيند و بر اين پستها برگمارد و به شدت از گزينش وابستگان به طايفهها و اشراف و آنان که با مردم پيوندي نداشتند و يا نشان داده بودند که اهلبرتري دادنهاي ناروايند، پرهيز ميکرد.
به مالک اشتر فرمود: بدترين همکاران تو، آنان خواهند بود که با ستمپيشگان و اشرار همراه و همکار بودهاند. اين همراهان ستمکاران و گسستگان از ملت و آنان که زماني در جبهه مقابل مردم قرار داشتهاند، نبايد محرم اسرار تو باشند.
مالکا! بايد کساني را برگزيني که شايسته باشند و از چاپلوسي به دور. آناني که نه تنها چاپلوسي نميکنند که تلخترين انتقاد را عليه تو روا ميدارند: «ثم ليکن آثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک.»5؛ و آن کس را بر ديگران بگزين که سخن تلخ حق را به تو، بيشتر بگويند.
2. مشاوره: اصل مشاوره، يکي از شاخصههاي آزادي اجتماعي است. امام، اين اصل را پاس ميداشت و در رفتار سياسي و اجراي امور، بر رايزني با صاحب نظران، نخبگان، باتجربگان و خبرگان تکيه داشت.
زيرا اين اصل، معيار ديگري استبراي سهيم شدن مردم در امور و سبب ميشود انديشهها رشد کنند و بالنده گردند و کارها استواري يابند.
از آنجا که اين اصل مهم است و کارگشا و سبب استواري کارها ميشود، خداوند ميفرمايد: «وامرهم شوري بينهم.»6
امام به اين اصل اساسي و کارآمد، هم در انديشه و هم در رفتار توجه دقيق فرمود:
الف ـ انديشه:
"لامظاهرة اوثق من المشاوره.»7
هيچ پشتيباني استوارتر از راي زدن نيست.
«من شاور الرجال، شارکها في عقولها.»8
هرکس با مردمان راي زد، خود را در خرد آنان شريک ساخت.
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء.»9
آن که پيشاپيش رايها تاخت، درست از خطا بازشناخت.
"والاستشاره عين الهداية.»10
و راي زدن، ديده راه يافتن است.
«لاتکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل.»11
پس از گفتن حق، يا راي زدن در عدالتباز مايستيد.
ب ـ رفتار:
امام در انجام کارها، با اهلنظر، خبرگان و ياران به رايزني ميپرداخت که در تاريخ نمونه بسيار دارد. از جمله با عبدالله بن عباس، با ياران درگاه جنگ صفين و شنيدن راي و نظر موافقان و مخالفان جنگ. 12
3. آزادي گفتار: آزادي گفتار از شاخصههاي مهم آزادي اجتماعي است. گفتار به عنوان ابزار ابراز عقيده، اگر از آزادي بايسته و شايسته برخوردار باشد و در گرهگشاييهاي اجتماع به کارآيد و در بيان کاستيها نقش آفرين باشد و روشنگر، جامعه نمونه و سالم و متعالي شکل ميگيرد و تمدن اسلامي درخشش خويش را ميآغازد.
اگر مردم، بويژه صاحبنظران، خبرگان، کارشناسان، اهلدانش و بينش در ميان کاستيها و آسيبها، آزاد باشند و بتوانند ضعفها را در فرآيندهاي گوناگون پژوهشي، مديريتي و فرهنگي بيان کنند، جامعه، همه سويه رشد ميکند و ميشکوفد و به سوي تعالي و کمال پيش خواهد رفت.
فضاي آزادي که در زمان حضرت امير(ع) پديد آمده بود، سبب گرديد جريانهاي فکري بسياري پديد آيند. همان گونه که گروه و تشکل همسو با امام، ابراز عقيده ميکرد و در جامعه ديدگاههاي خود را مطرح ميساخت، گروههاي ديگر نيز، ديدگاههاي خود را آشکارا مطرح ميساختند که عبارت بودند از: قوميتحمراء، حزب عثمانيه، اشراف، بيتفاوتها، ناکثين، مارقين و قاسطين.
1. گروه همسو: مهمترين و نقشآفرينترين گروه در زمان امام علي(ع) ياران صميمي و همراه امام بودند که خاستگاه جريان زمان رسول خدا است و اين جريان، در دوران رسول خدا پديد آمد و انديشه و آرمانش از زلال وحي سرچشمه گرفت و پيش رفت، تا پس از عثمان مجال ظهور در عرصه را يافت و قدرتمندانه حضور يافت. و در دوران حکمروايي حضرت، به عنوان نيرويي قدرتمند، بر هرم قدرت جاي گرفت و بازوي علي(ع) شدند در عدلگستري و ستمستيزي و آبادگري.
اين جريان، همان جريان بزرگ و باشوکتي است که پس از عثمان، از هر سوي به سوي علي(ع) بسان سيل سرازير شد. امام علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
«ينثالون علي من کل جانب.»13؛ مردم از هر سوي، روي به من نهادند.
اين جريان بزرگ، در دو محور اساسي، بازوي امام قرار گرفت:
1ـ در استقرار بخشيدن به نهادهاي سياسي، مديريتي و قضايي نظام سياسي
2ـ درمقابله و رويارويي با فتنهانگيزان.
نهادينهشدن آزادي
درگستراندن، پياده کردن، رواج و استقرار آزادي در جامعه، نبايد از آسيبهايي که چه بسا با بد استفاده کردن از اين نعمت بزرگ، گريبانگير مردم، جامعه و دين و آيين مردم ميشود، چشمپوشيد و آن را ناديده انگاشت. آزادي، از دو سوي ممکن است آسيب ببيند:
1ـ خود کامگيها
2ـ ولنگاري
خودکامگي و استبداد؛ آزادي، اين حق فطري، طبيعي و انساني انسان را محدود ميسازد و ولنگاري و بد استفاده کردن از آزادي، به خطر افکندن و دستاندازي به آزادي ديگران است.
هر جامعه انساني، معيارها، ارزشها و ترازهايي براي خود دارد و به آنها پايبند است. مردم باورهايي دارند مورد احترام و با تمام وجود به آنها علاقهمند هستند. از اين روي، نبايد ولنگاري، هرجومرجطلبي، دامنزدن به ناهنجاريها، تقدسزداييها، در پرتو نامآزادي، به اين معيارها، ترازها و ارزشهايي که قوام جامعه به آنهاست، آسيب بزنند. در جامعههاي ديني، دين حدومرزها را روشن ميکند و نبايد هيچگونه حرکتي در لواي آزادي، با ارزشها و مرزهايي که دين ترسيم ميکند و کارشناسان خبره، ترسيمگري دين را به آگاهي مردم ميرسانند، ناسازگاري داشته باشد و به آن آسيبي برساند.
اين که شماري ميپندارند محدود کردن خودکامگيها و قلدرمآبيها و جلوگيري از غوغاسالاريها، تهمتها، افتراها، بدگوييها، شبههپراکنيها، دروغگوييها، مخالف آزادي است، نگرشي يکسويه از آزادي اجتماعي دارند و خود اين انديشه و اين گونه نگرش، از جمله بزرگترين بازدارندههاي استقرار آزادي است و اينان در صف مخالفان آزادي قرار ميگيرند و اين پندار آنان آفتبزرگي استبراي آزادي اجتماعي و بايد با اين آفت مقابله شود.
امام علي(ع) با تلاش بنيادين و برنامهريزي شده خود، آزادي اجتماعي را نهادينه و به روشني مرز آن را از توطئه و فتنهانگيزي جدا کرد و بر اين باور بود که با قانونمند شدن آزادي، زمينه استقرار آن فراهم ميشود.
اکنون به چند مورد در اين باره اشاره ميشود:
الف ـ درجريان بيعت مردم با امام، امام هشيارانه اين نکته را براي مردم، به گونه شفاف بيان کرد: بيعت، اختياري است، همگان بايد با رضامندي و خرسندي کامل، در ميثاق ملي شرکت بجويند. هيچ نيرويي حق ندارد کسي را وادار به بيعت کند؛ اما پيمانشکني، پس از بيعت، ممنوع است؛ زيرا پيمانشکني گونهاي توطئه، عليه مديريت سياسي است، باعث تشتت و ضعف جامعه ميگردد. امام، پيشاپيش، زمينه اين توطئه را از بين ميبرد:
«ان الخيار للناس قبل ان يبايعوا فاذا بايعوا فلاخيار لهم.»14؛ اختيار، پيش از بيعت و پيمان است، پس از بيعت اختياري در پيمانشکني وجود ندارد.
ب ـ در مورد گروه خوارج، امام همام، تا زماني که آنان در حد يک جريان انحرافي و کجانديش، انديشه خرافي خود را نشر ميدادند و اينجا و آنجا از آن سخن ميگفتند، آنان را تحمل کرد و کج انديشي آنان را با برهان و تحليلهاي نوراني، شفاف و روشن ساخت. ليکن از برههاي که پا از اين فراتر نهادند و به فتنهگري و فتنهانگيزي و ناامن کردن جامعه اسلامي روي آوردند، امام با اين جريان انحرافي برخورد قاطع کرد و چشم فتنه را در آورد.
ج ـ در جريان رويکرد مردم پرشور مدينه به حضرت و شرکتسران احزاب و تشکلهاي سياسي براي بيعتبا حضرت، شماري از سران احزاب، مانند ناکثين، اصرار بر بيعتبا حضرت داشتند، ليکن به گونه سري و پنهاني.
امام، از اين اصرار بر بيعت و آن هم به گونه پنهاني و نه در انظار مردم، احساس توطئه و ترفند کرد. به خوبي ميدانست که طلحه و زبير ميخواهند با بيعت پنهاني، از يک سوي، با حضرت بيعت کرده باشند و از سوي ديگر، در فرصت مناسب، بيعتخود را انکار کنند. امام چنين بيعتي را نپذيرفت و از آنان خواست اگر ميخواهند پيمان ببندند و دستبيعتبه وي بدهند، در انظار مردم و به گونه آشکار باشد:
«ان بيعتي لاتکون سرا فاخرجوا الي المسجد، فمن شاء بايعني فخرج الي المسجد.»15؛ مراسم بيعتبا من، سري و به دور از چشم مردم برگزار نميشود. به سوي مسجد بشتابيد. هر کسي ميخواهد با من بيعت کند، به مسجد برود.
امام، با اين برخورد خردمندانه، موضع احزاب را شفاف ميسازد که اگر برآنند تا همراه و همگام با نهاد سياسي باشند، بايد آشکارا اعلام کنند و اگر نميخواهند همراه باشند، باز هم آشکارا و به گونه شفاف و روشن اعلام کنند. زيرا با روشنگري و موضع روشن گرفتن، زمينه فريبکاري از بين ميرود و مردم گرفتار نيرنگ و ترفند آنها نميشوند.
امام با دورانديشي و حرکت مدبرانه، راه را بر بهرهبرداريهاي نادرست و ترفندها بست. از اين روي، ناکثين، هميشه در برابر اين پرسش مهم که چرا پيمان شکستيد؟ شرمسار بودند و پاسخ نداشتند. يکي از علتهايي که اين حزب شکستخورد و در برنامه خود ناکام ماند، همين موضوع بود که سران آن آشکارا بيعت کردند و پيمان شکستند.
د ـ حنظلةبن ربيع، در جلسه رايزني درباره جنگ صفين، آزادانه در مخالفتبا جنگ سخن گفت. علي(ع) نه تنها با او هيچ برخوردتندي نکرد که اجازه داد هرکجا ميخواهد برود. ولي او از اين مجال بهره نادرستبرد و شبانه به معاويه پيوست. امام وقتي دريافت که حنظلةبن ربيع توطئه کرد، دستور داد خانهاش را خراب کنند.16
امام، مخالفتحنظله را در هنگامه جنگ، بر ميتابد و به او اجازه ميدهد به هر کجا که ميخواهد برود؛ اما توطئه او را بر نميتابد و خيلي زود و بيدرنگ در برابر توطئه موضعميگيرد.
هـ ـ امام بر منبر کوفه، خطبه ميخواند، در سخن او جملهاي آمد: «هذا جزاء من ترک العقد ـ اين سزاي کسي است که جانب دورانديشي را نپايد.»اشعثبن قيس بر او خرده گرفت و گفت: اين سخن به زيان توست، نه به سود تو. امام، نگاه خود را بر او دوخت و فرمود:
«تو را که آگاهانيد که سود من کدام است و زيان من کدام؟ لعنتخدا و لعنتکنندگان بر تو باد.اي متکبر متکبرزاده، منافق کافرزاده، يکبار در عهد کفر اسير گشتي، بار ديگر در حکومت اسلام، به اسيري درآمدي و هر دوبار، نه مال تو، تو را سودي بخشيد و نه تبارت به فريادت رسيد.»17
اين فراز، حکايت از برخورد امام با انتقاد توطئهآميز دارد. امام که به نيت اشعثپيبرد، با سخنان برنده خويش، رسواي عام و خاصش ساخت و نقشه و ترفند او را براي ياران برملا کرد و با اين حرکت زيبا و بجا، بين آزادي اجتماعي و توطئه جدايي افکند و به مسلمانان فهماند مرز اين دو کجاست.
اين روش امام، همان نهادينهسازي آزادي اجتماعي است. در اين مرام، آزادي نبايد زمينهساز توطئهگردد. آزادي براي شکوفايي و بالندگي جامعه است، نه براي فسردگي و ازهم گسستگي آن.
برآيند سخن
امام از طرح انديشهها، تجربهها، گوناگون نظرها، راهحلها، پيشنهادها، انتقادها و... هيچدلنگراني و دغدغهاي نداشت و از آن بيدها نبود که به اين بادها بلرزد. در يادش همه موجها را هر چند سهمگين و خشماگين، بر ميتافت؛ اما همه اين بردباريها و تحملها و برتابيدنها و گوشفرادادنها، در گاه توطئه و ترفند، هوشيارانه بر ميخاست و توطئه را از هر کس و هر گروه، در نطفه خفه ميکرد.
امام، با اين روش زيبا و خردمندانه، آزادي را نهادينه ميساخت و توطئه را ميشناساند و برميانداخت.
پينوشت:
1. «نهجالبلاغه»، صبحي صالح، نامه31/401، بيروت
2. «روضه کافي»، محمد کليني، ج8/69، آخوندي
3. «نهجالبلاغه»، خطبه 92/136.
4.«تاريخ الرسل والملوک»، جرير طبري، ج4/152 153، مؤسسه علمي، بيروت
5. «نهجالبلاغه»، نامه 53
6. سوره «شوري»، آيه 38.
7. «نهجالبلاغه»، حکمت113/488
8. همان، حکمت 116/500
9. همان، حکمت 173/501
10. همان، حکمت، 211، 506
11. همان، خطبه 216/335
12. «وقعه صفين»، نصربن مزاحم منقري/92 99
13. «نهجالبلاغه»، خطبه3/49
14. «ارشاد»، شيخ مفيد، ج1/243، مؤسسه آلالبيت
15. «انساب الاشراف»، احمدبن يحي بلاذري، ج3/11، دارالفکر، بيروت؛ «تاريخ الرسل والملوک»، ج4/152
16. «وقعة صفين» /97
17. «شرح نهجالبلاغه»،ابنميثم، ج1،خطبه 18/212؛ «نهجالبلاغه»، صبحي صالح، خطبه 19
انتهای پیام