( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: اسماعیل شفیعی سروستانی،  مدیر مؤسسه فرهنگی موعود(عج) یادداشتی به مناسبت هفته پژوهش نوشته و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است:

مبارکتان باد! برگی دیگر بر دفتر گزارش‌های رنگین دوران ریاست و کیاست خود افزودید!

گوارایتان باد! لوحی دیگر به الواح نقره‌ای و طلایی دفتر مزیّن مدیریّت خود پیشکش کردید.

شادی‌تان مستدام! عکسی دیگر و خبری دیگرگون بر آلبوم رنگین همایش‌ها و بزرگداشت‌های سال و ماهتان انباشتید تا فارغ بال و سبکبارتر از همیشه، بی‌خبر از آنچه پیرامونتان می‌گذرد، صبحگاهان از کوچه‌ها و خیابان‌های آکنده از دوربین و تابلوهای هشدار بگذرید و با فشار دکمه‌ای چون برق به ناگهان به دفتر فراخ کارتان وارد شوید...

چهره خندان و سیمای بشّاش شما را که به نوبت در ایّام پاسداشت پژوهش و شأن پژوهشگر بر صفحه رسانه ملّی ظاهر می‌شدید، دیدیم و امروز نیز، تکرار آن را بر صفحات روزنامه‌ها. بولتن‌های سال و ماهتان در کنار جمله فرمایش‌ها که جای خود دارد. امضای ظریف و قیمتی شما در طرفة العینی مدیران روابط عمومی دستگاه عریض و طویل شما را در انتشار رنگین‌نامه‌های مزیّن با کاغذهای الوان یاری می‌دهد و آنان را از هر گونه سدّ و مانع و دلال‌های کاغذفروش کوچه و پس کوچه‌های ظهیر الاسلام عبور می‌دهد.

روی سخنم به آن مردان و زنانی نیست که حاصل سال‌ها رنج و تعب آنها را معادل با لوح سپاس مرحمتی و چند سکّه می‌شناسید. آنان نیز، امروز نه فردا، چونان ما خود را مواجه با درهای بسته و منشیان بد خلق و محافظانی می‌بینند که مجال گذار حتّی ذرّات کوانتوم را هم از راهروهای شما نمی‌دهند تا چه رسد به ما که دیگر بار و دیگر بار به کنج خلوت کتابخانه‌ها و فضای سرد آزمایشگاه‌ها برمی‌گردیم تا شما و دوستانتان دیگر بار و دیگر بار، مجال بیابید و برگی دیگر بر افتخاراتتان بیافزایید و عکسی دیگر بر رنگین‌نامه‌هایتان.

به شما حق می‌دهم. مشکل می‌توان باور داشت. در همان ساعاتی که در صحن گرم و نورانی و شیرین سالن‌های همایش، در هوای بزرگداشت هفته پژوهش، سردی روزهای آخر آذر ماه را به دست فراموشی می‌سپردید، شمع بسیاری از طرح و پروژه‌های علمی و پژوهشی و فرهنگی، روی به سردی و خاموشی می‌گذاشت.

هیهات! همه روشنایی و گرمی و رونق کار ما به ناگهان به صحن و سرای گرم و منوّر سازمان‌ها و نهادهای شما پمپاژ شده بود. در همان ساعات، دست‌های بسیاری زیر چانه‌های تکیده پژوهشگران و ناشران و محقّقان خشک شده بود و دست‌نوشته‌های بی‌شماری در انتظار نوبت طولانی نشر و انتشار ماندند. چک‌های بی‌شماری در انتظار امضای شما خشکیدند؛ در حالی که هر یک چون لیوانی از قنداب می‌توانست از مرگ نابه‌هنگام امیدهای یک مترجم، محقّق یا پژوهشگاهی جلوگیری کند.

می‌دانم که شما را تاب خواندن این جملات نیست؛ امّا این همه از دلی آزرده و چشمی نگران بیرون می‌زند و نه از قلم کم‌رمق که آخرین قطرات جوهر قلابی چینی‌اش را سر می‌کشد.

ـ هیچ از حال و روز هزاران مرد و زن که سال‌ها پیش از این بر افتخارات شما و همگنان شما افزودند، خبر دارید؟ و از صدها طرح و ایده که انتظار پایان ناپذیر به ثمر نشستن خرواری گرد و خاک بر آنها انباشته است؛

ـ هیچ از روز و روزگار پژوهشکده‌ها و مؤسّسات پژوهشی پرسیده‌اید؟ در حالی که سطل زباله اتاق‌های تایپ و تحریر مدیریّت شما را برای پس‌مانده‌های کاغذ مصرف‌شده می‌کاوند تا شاید بر روی‌باقی مانده از سفیدی آنها، مقالات خود را بنگارند تا مبادا تندباد حوادث، آن همه را به سطل فراموشی همیشه بسپارد؛

ـ هیچ تاریخ تولّد ناشران و مؤسّسات فرهنگی پر سابقه و توانمند را دیده‌اید؟ هم آنان که فهرست نام‌هاشان را بر کارنامه درخشان خود نقش می‌زدید؟

کاش می‌دانستید که در همین روزها، تاریخ ورشکستگی و مرگ آنان نیز ثبت می‌شود. آیا این تاریخ و فهرست ورشکستگان بی‌تقصیر را هم در کارنامة خود می‌آورید؟

ـ قفسه‌های اتاق ما آکنده از پژوهش‌های ناکامی است که در ازدحام سرمای بی‌خبری شما از حال و روز اهالی پژوهش و تحقیق و نشر، روی به فسردگی و زردی می‌گذارند تا شما هماره روی سرخ و بشّاش بمانید.

مبارکتان باد رقص شادی بر سفره ماتم دیگران. والسّلام.


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر