زري بانو يا بانو زري مسأله اين است
نمايش «زري بانو» به نويسندگي حميد آزرنگ و کارگرداني خود وي و نیما دهقان در چهاردهمين جشنواره تئاتر سنتي و آييني به نمايش در آمد و لحظات شادي را براي تماشاگران مشتاقي که در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر علاوه بر صندليها زمين آن را هم پر کرده بودند، فراهم کرد و در پايان با اين جمله به پايان مي رسد که چه زري بانو و چه بانو زري مسئله اين نيست مسئله اين است که مردان شهوتران و زنان مظلومند.
نويسنده و بازيگران نام آشناي اين تئاتر و بازي آنها و دکور و نورپردازي و ديگر موارد فني اين نمايش باشد تا شايد وقتي ديگر.
اين وجيزه واگويهاي از وضعيت تئاتر و هنر در کشور است که به بهانه ديدن اين نمايش که با همه محتواي شاد آن غمي پنهان را در انسان پديد ميآورد و انسان را در درون خود به گريه مياندازد؛ چراکه معتقديم هنر برآمده از متن جامعه و بازگوکننده خواستهها و الزامات آن است.
همانطور که ادبيات با نظم و نثر مسجع به همين منظور به کار گرفته مي شود و موسيقي براي درک و جذابيت بيشتر آن کاربرد دارد تا مفاهيمي را به خواننده و يا شنونده منتقل کند و البته هنر نمايش که هنري ديداري و شنيداري است از اين قاعده مستثني نيست و حتي تاثيرگذارتر از آن است.
نمايش زري بانو داستاني غم انگيز است که با ريتمي شاد اجرا ميشود؛ اما سوال از کارگردان و نويسنده تواناي اين اثر اين است که آنچه نشان داده ميشود آيا وضعيت کل جامعه است؟ همانطور که بارها و بارها در طول اين نمايش بر نکته اصلي آن يعني مظلوميت زن، خوار و ذليل بودن او در جامعه ايراني و در مقابل بدذاتي مرد و معرفي او به عنوان يک موجود هوسباز و شهوتران و ... تاکيد ميشود و جمله پاياني نمايش از زبان گلي که ميگويد سالهاست که اين داستان را شهر به شهر تعريف ميکنم تا عبرت شود و اين سرنوشت براي ديگران رخ ندهد با توجه به زمان و تکجملهاي که از زبان فردي کم تاثير در طول نمايش به مخاطب گفته ميشود، فايدهاي براي اختصاص داستان به گروه خاصي ندارد و جامعه به صورت عام را گرفتار اين رذايل ميداند.
بهتر است بدانيم که تاريخ فرهنگ و تمدن ايران اسلامي نشان از ارزشگذاري به زن در همه برههها را دارد و نقش او در تصميمات کلان هميشه در تاريخ ايران عزيز نقشي بي بديل بوده است و اگر در برههاي محدود اين امکان از او گرفته شده و برخي بيحرمتيها به او شده است، دليلي بر به لجن کشيدن کل دورانها و دوران حاضر نيست.
تاکيدات دين مبين اسلام بر عزت همه انسانها بر اين اعتقاد ايرانيان که از دوران گذشته بر اين موضوع پافشاري داشتند نيز مبين همين موضوع است که زن و مرد به عنوان انسان از جايگاهي رفيع در مکتب برخوردارند و نميتوان آنها را به حد حيوان و تنها با قوه شهواني معرفي کرد.
در اين نمايش گفته شد که مردها مثل زنبورند و هرجا که باغ گلي را ببينند، بر روي آن مينشينند و شهد آن را ميمکند و نميتوان جلوي آنها را گرفت تا هيزي نکنند و چشمچران و هوسباز نباشند؛ پس بايد آنها را به دست گرفت تا مثل مگس شوند و به جاي شهد گل، تنها به ... راضي شوند.
داخل پرانتز بايد گفت که در نمايشهاي اجرا شده از اين سه نقطهها بسيارند و به شرط ادب از گفتن آن معذوريم.
مردها همگي در اين نمايش اين گونه معرفي شدند و از زنها خواسته ميشد که: شوهرت چشمبند ميخواد/ شوهرت پوزبند ميخواد/ شوهرت دستبند ميخواد/ بدو بدو توي خونه سين جين اش کن / همچون و همچين اش کن.
کد دادن در مورد کلماتي که نميتوانستند به دليل شئونات جامعه آن را به کار بندند مثل اين جمله که چرا هر وقت صحبت از بيل ميشود، فکر زنها به دسته بيل ميرود!! از جمله مواردي است که در تئاتر امروز ما مشهود است.
از درخواست از هنرمندان عزيز کشور براي توجه بيشتر به تاريخ و فرهنگ ايران زمين که بگذريم، نويسنده معتقد است که بخش عمدهاي از اين انحراف مربوط به هنرمند نيست، بلکه مربوط به سياستگذاري کلان فرهنگي در کشور است که متاسفانه متناسب با اين فرهنگ نيست و هنرمند مجبور است بر اساس برخي ناهنجاريها که کم کم در جامعه به فرهنگ تبديل شده است، موضوعی را به نمايش بگذارد تا با جامعه ارتباط برقرار کند.
اشکال کار کجاست آنجا که وقتي راوي داستان يعني زري خواستار دادن حق چند شوهري به زنان ميشود، تماشاگران مونثي که نشستهاند با دست و کف خود اين حرف را تاييد ميکنند و البته بعضي هم چپ چپ به آنها نگاه کردند و با ديگر بازيگراني که مخالف اين موضوع بودند، همراهي ميکردند.
سخن ديگر با مسئولان اينکه چرا چادر به عنوان نشان عفت و حجاب برتر زن بايد نشان دهاتي بودن باشد، و آیا با به کمر زدن آن از طرف کساني که حتي برخي از آنها لباسهاي زيرينشان را نپوشيدهاند، بيحرمتي به آن نيست و آيا با اين روش علاقهمندان به حجاب را افزايش دادهايم و يا با لهجه خاصي که در برخي موارد به اطراف قم و براي برخي لري بود، به دنبال وحدت قوميتها هستيم ـ جداي از گافهایی درباره انتخاب لهجه براي افراد يک روستا ـ يا با به کار بردن الفاظ رکيک و فحشهاي رايج به دنبال اصلاح فرهنگ گفتاري افراديم.
بگذريم از بدحجابي بازيگران، عدم رعايت محرم و نامحرمي توسط بعضي آنها و خوانندگي زنده و مستقيم بانويي با همراهي تار و کمانچه با صدايي دلنشين! در کنار صحنه که در دستگاه شور اشعاري را از باباطاهر ميخواند که ميگويد:
مو که افسرده حالم چون ننالم
شکسته پر و بالم چون ننالم
همه گويند فلاني ناله کم کن
ته آیی در خیالُم چون ننالُم
انتهای پیام