( 0. امتیاز از )


ييلاق چيست و قشلاق کدام است؟ آيا خارج از تغييرات جوي و زيست محيطي در سياست نيز مي‌توان به ييلاق رفت و متعاقب آن به قشلاق مراجعت کرد؟ مرحوم دهخدا اما در تعريف لغوي و اصطلاحي ييلاق آورده است:

 

ييلاق [يَ يْ/ يِ يْ] (ترکي، اِ مرکب) از يي [= ياي] به معني تابستان و لاق که پسوند مکان است، به معني جايي که در تابستان سکني گزينند، سردسير، مقابل قشلاق، گرمسير. جاي تابستاني. تابستانگاه مصيف: تقييظ؛ ييلاق رفتن. تصيف، اصطياف؛ ييلاق کردن. جاي سرد و هوادار که به فصل تابستان در آن باشند. مقابل قشلاق که جاي باش فصل تابستان است). آنندراج). جاي باش تابستان يعني جاي سرد و خوش هوايي که در مدت تابستان در آن توقف کنند، (ناظم الاطباء).اا چراگاه. اا ميدان. (آنندراج).

مرحوم دهخدا همچنين در تعريف قشلاق نيز آورده است:

قشلاق [.قِ] (ترکي- مغولي، اِ) جاهاي گرم که زمستان در آن به سر برند، و آن را به عربي مشتاه‌ی خوانند. و ييلاق ضد قشلاق است. (آنندراج از غياث اللغات و فرهنگ و صاف.)

حال که از حيث لغوي و مفهومي به تبار اين 2 واژه وقوف يافتيم، مي‌پرسيم اما آيا قدرت و سياست ييلاق و قشلاق را بر مي‌تابد؟ به ديگر سخن آيا سياستمداران در تغييرات اجتماعي و سياسي به طرح بندي ييلاقات و قشلاقات سياسي مبادرت مي‌کنند؟

مفروض ييلاق سياسي و ايضاً قشلاق سياسي آن است که سياستمدار هرگاه آب‌وهواي سياست را مطابق با ميل خويشتن نبيند، خود را از مکاني نامطلوب به مکاني مفرح مي‌رساند تا در سايه‌ی اين رفت و آمدها از گزند حوادث در امان باشد. تهران اما اين روزها تابستاني است، از آن روي که هم اکوسيستمش گرم و بعضاً غبارآلود است و هم از حيث سياست نيز برخي همانند سعيد حجاريان «تابستان داغ» را براي پايتخت وعده کرده بودند!

با این حال، به نظر مي‌رسد ييلاق و قشلاق وقتي از زيست بوم معنايي خود و نيز زندگي حقيقي مردمان سخت کوش کوه و کمر که در پي دامپروري و کسب و کارند، فاصله گرفته و به حوزه‌ی قدرت و سياست تسري يابد، از حالت حقيقي و واقعي خود دور افتاده و به صورتي مجازي، تصنعي و دروغين، تغيير ماهيت مي‌دهد. چه اينکه مردمان بختياري و ايلات عشايري، قشقايي و اساساً زاگرسي‌ها و البرزي‌ها وقتي از نقطه‌اي سردسير به نقاط گرمسيري و يا شکل ديگر آن کوچ مي‌نمايند، کاري عبث نمي‌کنند بلکه به کشور سود مي‌رسانند. آنها يکجانشيني اختيار نمي‌کنند چون تنبلي و آسودگي با مدنيت پوياي ايلاتي در تناقض مي‌باشد. اما در خوش بينانه‌ترين طرز تلقي از ييلاق و قشلاق در سياست، آسودگي و فراغت به ذهن متبادر مي‌شود؛ امري که -فراغت از کار- در سنت‌هاي اسلامي هم مذموم است چه رسد به اينکه سياستمدار به نوعي از کوچ سياسي در فصول و برهه‌اي خاص از آب و هواي سياست مبادرت کند که نه براي آسودگي و آسايش خود که براي آشفتگي و فرسايش محيط باشد. در اين صورت، کوچ‌هاي سياسي تصنعي حتي از مدنيت ايلاتي هم بدوي‌تر بوده و نه به خوش‌نشيني که به دگم انديشي منجر مي‌گردد. زيرا ييلاق و قشلاق در سياست به مفهوم آسودگي و فراغت از کار ملت و دوري از دغدغه‌هاي امت، نسبتي با حکومت‌هاي اصيل اسلامي و سيره‌ی کارگزاران علوي ندارد، امري که پيش‌تر در حکومت‌هاي صفوي، قجري، ناصري و پهلوي رايج بود. روزگاري که اراده‌هاي همايوني در صورت نياز به تفرج، به املاک و شکارگاه‌هاي خصوصي وارد مي‌شدند. اگرچه‌‌ رگه‌هايي از اين رويه‌ی ناپسند اشرافي در دوره‌ی موسوم به سازندگي در مديريت‌هاي ارشد رواج يافت و به قُرُق کردن برخي اماکن و تفريحگاهها منجر مي‌شد اما آنچه در اين گفتار مدنظر نگارنده مي‌باشد نوعي از کوچ سياسي است که به منظور آشفتگي و فرسايش در سياست ملي و تحت الشعاع قرار دادن مناسبات سياسي صورت پذيرفته است.

به 3 مسير زير توجه کنيد تا سياحت سياسي يک سياستمدار رمزگشايي شود.

مسير اول: ايران- تهران- خيابان انقلاب- خيابان فلسطين- حسينيه‌ی امام خميني- جشن ملي تنفيذ رياست جمهوري منتخب در حضور حضرت آيت الله العظمي خامنه‌اي رهبر فرزانه‌ی انقلاب اسلامي


مسير دوم: ايران- تهران- ميدان بهارستان- مجلس شوراي اسلامي- جشن ملي تحليف دهمين رئيس جمهوري اسلامي ايرانمسير سوم: تهران- سوادکوه- زيرآب- بابل- بندپي- منطقه‌ی ييلاقي شيخ موسي- نور- لاويجِ چمستان.

درست دريافتيد! فرعي سوم اما غير از شاهراه اول و دوم است. مسير اول و دوم مهياي جشن مردم و دولت اسلامي و بلکه امت اسلام است. اين در حالي است که مسير سوم، مسير فرديت و قهر از ملت است. در اينجا آب و هواي تنفيذ و تحليف سرشار از عطر معنويت است، به گونه‌اي که اهل حکمت را بي‌نياز از کوچ ساخته است. شاهراه‌هاي مسير اول و دوم آن‌قدر فراخ است که ورود به جاده‌هاي مالرو و صعب و سخت کوهستان [بخوانيد حضور در توده‌هاي طوفاني و فتنه آلود سياست] در اين موسم بهاري به احدي توصيه نمي‌شود. مسير تنفيذ از ديرباز تاکنون مسير تمکين به قانون و رأي ملت بود، به‌خصوص اينکه دولت‌داري در خنکاي تنفيذ و تحليف با انفاس قدسي ولايت امري فقيهي پارسا و نايب الامام(عج) گوارا شده، مشروعيت مي‌يابد و امضاء مي‌شود.

جشن تنفيذ با درجه‌اي از اهميت در تاريخ سياسي انقلاب اسلامي برخوردار بوده و هست که اقشاري از لايه‌هاي ملت در کنار رجال ديني و سياسي به‌علاوه‌ی سفرا و نمايندگان ممالک دول خارجه با تعطيلي تمامي کارهاي فرعي، خويش را به اين مراسم آييني مي‌رسانند و بر شکوه آن مي‌افزايند، همانطور که از آن حظ برده و براي فرداي خويش مدد مي‌جويند. اما يک سياستمدار در چنين مقطعي از خود نوعي تشخص بروز مي‌دهد تا ابهت اين مراسم آييني را درهم بشکند. گويا او از محمول تنفيذ و تحليف دل خوشي ندارد، اما تنفيذ و تحليف در ادبيات ساختاري انقلاب اسلامي آن‌قدر مهم بود تا ملت از او مطالبه کند که وي آن احساس تشخص را از خويش دور کند. به هر روي عاليجناب بخواهند و نخواهند مسير سوم في حد ذاته شگفتي ساز است. شگفتي نه از آن روي که مراسم آييني چيزي کم داشته و با کاستي‌اي روبرو شده باشد، زيرا قانون اساسي ملت بزرگ ايران را پيشاپيش مستظهر به عبور از پديده‌ی موهوم قحط الرجالي نموده و اندازه‌هاي اين جشن‌هاي ساختاري و آييني را نشان داده و نيز وزانت و ابهت ميزبانان آن را نيز فراتر از قهر و اخم سياستمداران ذينفوذ ترسيم و تصوير کرده است، بلکه شگفتي و تحير از آن روي که يک سياستمدار که حتماً در زمره‌ی خواص کشور مي‌باشد، براي نخستين بار در تاريخ انقلاب اسلامي هنگامه‌اي که همه‌ی اذهان به نقطه‌اي تاريخي متمرکز شد، از ييلاق و تفرجگاهي سر در آورد که خارج از شاهراه‌هاي تنفيذ و تحليف بود. اکنون بحث بر آن نيست که در قبولي يا مردودي اين فرد از طايفه‌ی خواص موضوع گفته شده حکمي صادر شود اما اين حق برای خوانندگان گرامي محفوظ است تا پس از رصد کردن 3 مسير ذکر شده در اين گفتار، حُکمي در تراز اين سياستمدار صادر کنند.

...امروز يازدهم مرداد هشتاد و هشت است! يک روز ما قبل مراسم آييني تنفيذ و متعاقب آن تحليف! گروهي پيشرو امنيتي و لجستيکي‌ از تهران خارج مي‌شود! پيشقراولان آقاي سياستمدار مسير سوادکوه را مي‌پيمايند و به قصد کنترل نقطه‌اي کوهستاني در بابل عزيمت مي‌کنند. موضوع با مسئول سابق امنيتي مازندران؛ کيومرث نياز آذري که اکنون مدير دانشگاه آزاد ساري است، چک مي‌شود. اکنون همه چيز براي قهر از تهران آماده است. من قهر مي‌کنم، پس هستم! سياستمدار حرکت مي‌کند. سوادکوه، زيرآب و اکنون منطقه‌ی کوهستاني «رجه» که عنوان شهرک صنعتي را نيز با خود يدک مي‌کشد، زيرپاي هاشمي رفسنجاني است. اهالي رسانه مي‌گويند او تهران را به قصد خاصي اما به مقصدي نامعلوم ترک کرده است. اما مگر مي‌شود به ديار علويان طبري وارد شد، به گونه‌اي که علويان طبرستان از آن بي‌خبر باشند. توده‌ی اصولگرا و آگاهان منطقه در حيرتي سخت فرو مي‌روند و از بانيان اين سياحت شگفت زده‌اند که از چه روي، برخي افراد انگشت شمار اين ديار در ميزباني افراط مي‌کنند و در برابر جشن امت و رهبري در تنفيذ و تحليف تهران، سفره‌اي در کوهستان گسترانيده‌اند؟! او پيش‌تر از روز مبعث نيز با تهران قهر کرده بود اما به‌جاي کوهستان، به علي ابن موسي الرضا پناه برده بود. داخلي‌ها و خارجي‌ها مرتب ضريب القاي اين قهر و ييلاق و قشلاق سياسي را بيشتر مي‌کنند. اينجا «رجه» است. همسر، پسر و دختر سياستمدار او را همراهي مي‌کنند. قريب به 40 محافظ، امور امنيتي آنها را تدارک مي‌کنند. يک‌دستگاه آمبولانس و يک‌دستگاه اتومبيل حاوي مواد خوراکي اين سياست ييلاقي را همراهي مي‌کنند. «رجه» به‌عنوان نقطه‌ رهايي گردش ميداني سياستمدار انتخاب شد.

گفته مي‌شود يک روز قبل از تنفيذ، عاليجناب کوچک؛ جاسبي در اين مکان با هاشمي رفسنجاني ديدار مي‌کند. رئيس دانشگاه آزاد ساري و يکي ديگر از هم قطاران او نيز به ديدار ايشان مي‌شتابند. اينجا خبري از تنفيذ نيست. حاج آقا پس از ساعاتي به منطقه‌ی کوهستاني «شيخ موسي» عزيمت مي‌کند. شيخ موسي منطقه‌اي ييلاقي در بابل است. شيخ موسي در ايام تعطيل، شاهد حضور افراد خاص در خود بوده و در مابقي ايام عموماً غير مسکوني مي‌باشد. 15 نفر از مردم منطقه بر اين ميهمان سياستمدار وارد مي‌شوند. حاج آقا به هر يک، اسکناسي 2 هزار توماني عيدي مي‌دهد. اهالي فقير و مقيم لب به شکوه گشوده و مي‌گويند راه نداريم و مي‌شنوند از همان کسي که به او رأي داديد، بخواهيد تا براي شما بسازد و جاده بکشد.

حاج آقا در منطقه‌ی کوهستاني لفور به دهکده‌ی «اسب‌خني» پاي مي‌گذارد. اسب‌خني، روستاي کوهستاني قبيله‌ی رئيس سابق اطلاعات مازندران، کيومرث نياز آذري (رئيس دانشگاه‌ آزاد کنوني ساري) است. کيومرث، حاج آقا را به «درزي کلا» مي‌برد و به افتخار او ميزباني ناهار را ترتيب مي‌دهد و به اين ترتيب، آيين تنفيذ سپري مي‌شود. تحليف که فرا مي‌رسد گروه حاج آقا منطقه‌ی کوهستاني رجه در بابل را به قصد منطقه‌ی لاويج چمستان در شهرستان نور ترک مي‌کند. توقف چهار، پنچ ساعتي در اينجا، انسان را از اخبار مراسمات ملي تهران دور مي‌کند. حاج آقا ناهار را در دامنه‌ی ارتفاعات برخوردار از چشمه‌هاي آب گرم صرف می‌کند و ساعاتي بعد، دوباره به آسايشگاه کوهستاني بابل مراجعت مي‌کند.

با اينکه قضاوت را بر عهده‌ی مخاطبان ارجمند گزارده‌ايم اما نيک مي‌دانيم که برخي خواص بايد از بعضي تشخص طلبي‌ها به نفع ملت و دولت اسلامي دست کشند و خود را در درياي عظيم ملت مستغرق يابند چه اينکه قدرت و سياست در نظام اسلامي هيچ‌گاه آسايش نمي‌يابد، آسوده نمي‌گردد و ييلاق و قشلاق بر نمي‌دارد. وانگهي رجال و خواص بايد مستحضر باشند که دوام و بقاي انقلاب اسلامي هرگز مستظهر و قائم به افراد نيست بلکه به قدرت قاهره‌ی خداي بزرگ و پيوند پر برکت امام و امت در نظام ديني ابتنا يافته است.

منبع:رجانیوز
انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر