( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: حاج «رضا انصاریان» می خواست چنین باشد، نه فقط به خاطر اینکه صدای مداحی اش روی منبر دلها را می لرزاند، یا به خاطر لباس خادمی که بر تن داشت، بخواهد ادا و اطوار درآورد، او واقعاً می خواست علوی و حسینی زندگی کند. همین شد که وقتی رخ در نقاب خاک کشید، خیلی هایی که نسبت فامیلی و آشنایی با او نداشتند و نان و نمک هم را نخورده بودند، آمدند سرمزارش و اشک ریختند. مادرزنش همیشه می گفت: جوری زندگی کن که به وقت آمدنت به این دنیا، همه بخندند و به وقت رفتنت، همه گریه کنند. روز تشییع جنازه دامادش هم گفت: حاج رضا اینطور بود.
نام حاج «رضا انصاریان» بیشتر به واسطه نوای سوزناکی که لای تارهای صوتی اش در قرائت صلوات خاصه علی بن موسی الرضا(ع) پیچید، در یادها ماندگار شد. او که خادمی حضرت رضا (ع) بزرگترین ثروت زندگی اش بود، در حالی که هنوز پا به مرز 60 سالگی نگذاشته بود، روز میلاد امام حسین (ع) به دعوت حق لبیک گفت. خانواده انصاریان اگرچه پسر ندارد و چهار دختر مرحوم رضا انصاریان همه سروسامان گرفته اند، اما دامادهای حاج رضا هم مثل پسرهای نداشته او بودند.


با روی بهشتی وارد خانه شوید
همسر مرحوم انصاریان می گوید: به سفرهای یک ماه تا چهل روزه اش عادت داشتیم. وقت رفتن می گفت، به امام رضا(ع) سپردمتان. همین را که می گفت، انگار خاطرش جمع می شد و قلبش مطمئن. می رفت، اما روزی چندبار زنگ می زد، هم برای احوالپرسی و هم جویای اوضاع خانه و اهل خانه شدن. از وقتی هم که حاج آقا فوت کرده، همان حس را دارم و حرفش توی گوش می پیچد. این بار اما سفری طولانی تر رفته است.
او کلامش را با گفتن این جملات تکمیل می کند: ما هیچ وقت توی خانه ناراحتی نداشتیم، یک بار مشکلات بیرون را توی خانه نمی آورد، پشت درخانه جا می گذاشت. به بچه ها هم می گفت، مشکلاتتان را پشت در خانه بتکانید و با روحیه های پاک وارد خانه شوید. می گوید: از شهرهای مختلف زنگ می زدند و التماس دعا داشتند. حاج آقا همه را احترام 
می کرد، با جوانها خیلی خوش برخورد و نرم بود. می گفت، جوانها شکننده ترند، برای همین در ارتباط با آنها محبت بیشتری خرج می کرد و هیچ وقت لبخند از چهره اش رنگ نمی باخت.


محبتش را از هیچکس دریغ نمی کرد
«زینب» دختر بزرگتر خانواده است. می گوید: بابا اخلاقی داشت که اگر ناراحت بود، آن غم را در دلش نگه می داشت و خنده هایش برای ما بود. چهره شادش مصداق یک مؤمن واقعی بود. هر زمان که نیاز به آرامش داشتم، می آمدم پیش بابا تا ازشان آرامش بگیریم. کلامش را اینطور ادامه می دهد: هیچ وقت از محبت کردن دریغ نمی کرد و برای محبت کردن هیچ چیز و هیچ کس جلودارش نبود. ندیده بودم آدمی اینقدر محبت کند و هیچ منت و چشمداشتی هم نداشته باشد. کینه ای در دل نگه 
نمی داشت. از کسی گله نمی کرد. «فائزه» دختر آخر خانواده انصاریان، این جمله بابا را یادش می آید که می گفت: دنیا ارزش غصه خوردن ندارد، اشکهایتان را به پای این دار فانی خرج نکنید.


کل خیر فی باب الحسین
«سید محمدحسین حسینیان» داماد اول مرحوم رضا انصاریان و همسر دختر بزرگ خانواده، زینب است. او می گوید: رفتار حاج آقا با همسرش آنقدر خوب بود که همیشه الگوی ما بود. همه ناراحتی اش فقط در یک اخم خلاصه می شد و بس. پرخاش نمی کرد یا با صدای بلند حرف نمی زد. اخلاقش توی خانه زبانزد همه مان بود.دستش به خیر می رفت. برای کار خیر، دودل نبود. جمله معروفی داشت می گفت«کل خیر فی باب الحسین» هر چه داریم از امام حسین (ع) است.
همسر حاج رضا می گوید: با اینکه خیلی وقتها نبود، اما چنان به خانواده رسیدگی می کرد که روزهای نبودش را حس نمی کردیم. همیشه می گفت، باید به دختر زیاد محبت شود، چون مادر فرداست. دختر منبع مهر و محبت است و باید محبت ببیند تا بتواند به همسر و فرزندانش محبت کند. خیلی ناز دخترهاش خریدار داشت.


تو دارو ندار منی ای ضامن آهو
«سید احمدرضا» نوه اول حاج رضا انصاریان است، او که به تشویق پدربزرگش، درس طلبگی خوانده و به خاطر ته صدایی که داشته، مداحی هم می کند از روزهایی می گوید که بابابزرگ عمرش به دنیا بود: خیلی از جلسات مذهبی را همراه باباجان می رفتم. همیشه وقتی می رفتیم حرم، باباجان دو بیت شعر را وقت ورود می خواند:
تو دارو ندار منی ای ضامن آهو
یا ضامن آهو زده ام پیش تو زانو
گلزار بهشت است غمی نیست در اینجا
محبوب تر از این، حرمی نیست در اینجا
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید
حاج رضا از 6 سالگی، احمدرضا را توصیه می کرد به خواندن؛ توی جلسات مرا بلند می کرد که بخوانم. همیشه می گفت، اگر مداح هم می شوی، عالم شو و درس بخوان. همین شد که احمدرضا رفت پی درس طلبگی.
«هانیه سادات» هم بزرگترین نوه دختری خانواده انصاریان است که اولین هدیه به سن تکلیف رسیدنش را از پدربزرگش گرفته است. همچون مریم 12 ساله که روزه گرفتن در ذلّ گرمای تابستان بود و تحمل تشنگی برایش دشوار بود، اما باباجان، دلگرمش می کرد.


جواب بدی را با خوبی می داد
«سعید طالبیان» دومین داماد خانواده انصاریان که مداح هم هست، می گوید: بارزترین خصوصیات حاج آقا، حسن خلقش بود. مردم هم اگر دوستش داشتند به خاطر منش و رفتار خوبش بود. حاج آقا، جواب بدی را با بدی نمی داد و همیشه با حسن ظن برخورد می کرد تا طرف از کارش متنبه شود و به اشتباهش پی ببرد. هیچ وقت دنبال این نبود که کسی را خرد کند یا در جواب بدی، مقابله به مثل کند.
«امیرمحمود غفاری» همسر فاطمه و سومین داماد خانواده می گوید: خیلی ها، حاج آقا را سنگ صبور خودشان می دانستند. کار خیر که می کرد، سروصدا نداشت. آبروی افراد را حفظ می کرد. بعد از فوت حاج آقا می شنیدیم که برای فلانی و فلانی چه کارهایی کرده است.
«فرید بهاروند» همسر فائزه که دو سال است عضو این خانواده شده، می گوید: فقط از حاج آقا اخلاق خوبش را سراغ دارم. او یاد زمانی می افتد که رفته بود خواستگاری دختر ته تغاری رضا انصاریان و می بایست از شرایط پدر عروس خبردار می شد: حاج آقا با من حرف زد، خیلی راحت و بی پیرایه. هیچ سنگی جلوی پایم نگذاشت و شرایط را آسان گرفت. می گفت که توی زندگی مشترک همیشه پشت و پناه هم باشید.


همانطور که می خواست از دنیا رفت
دختر مرحوم انصاریان خیره می ماند به عکس ایستاده پدرش با لباس خدمت در حالی که دست راستش به نشانه ارادت بر سمت چپ سینه قرار گرفته و می گوید: هر مشکلی که پیش می آمد بابا سریع می رفت حرم، خدمت امام رضا(ع). به ما هم اینطور یاد داده بود. ما توی زندگیمان حس می کنیم که حضرت رضا همیشه در زندگیمان بوده و ما را کمک کرده است. حتی عنایت حضرت رضا(ع) ما را نگه داشته تا بتوانیم فوت بابا را بپذیریم.
چشمهای فاطمه را رگبار می زند، وقتی می گوید: بابا همانطور که می خواست از دنیا رفت با ذکر اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد (ص) و ممات ممات محمد و آل محمد (ص).
قدس آنلاین

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر