( 0. امتیاز از )


صدای شیعه:

روزنامه بهار (چهارشنبه اول آبان 1392) در صفحه نخست خود یادداشتی تحت عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» به قلم علی‌اصغر غروی منتشر کرد که در آن شبهات گوناگونی درباره ولایت و خلافت امیرالمومنین (ع) مطرح شده بود. نویسنده مقاله، کوشیده بود - هر طور که شده - اثبات کند پیام غدیر برای تعیین و نصب حاکم سیاسی نبوده است. از جمله شبهات مطرح شده در آن مقاله، تفسیر به رأی آیات نازل شده در غدیر خم است که به بررسی آنها می‌پردازیم.

 

بررسی آیه تبلیغ

نویسنده مقاله می‌نویسد: اگر موضوع «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک» معرفی علی(ع) به خلافت می‌بود، باید بلافاصله در همین جا آن را ذکر می‌فرمود، زیرا خداوند حکیم است و تاخیر بیان از وقت حاجت از حکیم، قبیح.

بررسی و نقد

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین»‏ اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده‌‏اى، و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‌‏دارد. همانا خدا گروه کافران را هدایت نمى‌‏کند.

در تفسیر نمونه آمده است: این آیه لحن خاصى به خود گرفته که آن را از آیات قبل و بعد، مشخص مى‏‌سازد. در این آیه روى سخن، فقط به پیامبر است، و تنها وظیفه او را بیان مى‌‏کند، با خطاب اى پیامبر (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ) شروع شده و با صراحت و تاکید دستور مى‌‏دهد، که آنچه را از طرف پروردگار بر او نازل شده است به مردم برساند. (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) (جمله «بلغ» از جمله  «ابلغ» تاکید بیشترى را مى‌‏رساند.)

سپس براى تاکید بیشتر به او اخطار مى‌‏کند که اگر از این کار خوددارى کنى (که هرگز خوددارى نمى‌‏کرد) رسالت خدا را تبلیغ نکرده‏‌اى! (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ).

سپس به پیامبر اکرم (ص) که گویا از واقعه خاصى اضطراب و نگرانى داشته، دلدارى و تامین مى‏‌دهد و به او مى‏‌گوید: از مردم در اداى این رسالت وحشتى نداشته باش، زیرا خداوند تو را از خطرات آنها نگاه خواهد داشت. (وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ).

در پایان آیه به عنوان یک تهدید و مجازات، به آنهایى که این رسالت مخصوص را انکار کنند و در برابر آن از روى لجاجت کفر بورزند، مى‏‌گوید: خداوند کافران لجوج را هدایت نمى‌‏کند. (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).

جمله‏‌بندى‌‏هاى آیه و لحن خاص و تاکیدهاى پى در پى آن و همچنین شروع شدن با خطاب یا «أَیُّهَا الرَّسُولُ» که تنها در دو مورد از قرآن مجید آمده و تهدید پیامبر (ص) به عدم تبلیغ رسالت در صورت کوتاهى کردن که منحصرا در این آیه از قرآن آمده است، نشان مى‌‏دهد که سخن از حادثه بسیار مهمى در میان بوده است که عدم تبلیغ آن مساوى بوده است با عدم تبلیغ رسالت.

بعلاوه این موضوع مخالفان سرسختى داشته که پیامبر (ص) از مخالفت آنها که ممکن بوده است مشکلاتى براى اسلام و مسلمین داشته باشد، نگران بوده و به همین جهت خداوند به او تامین می‌دهد.

اکنون این سؤال پیش مى‌‏آید که با توجه به تاریخ نزول سوره که مسلماً در اواخر عمر پیغمبر (ص) نازل شده است، چه مطلب مهمى بوده که خداوند پیامبر (ص) را با این تاکید مامور ابلاغ آن مى‌‏کند.

آیا مسائل مربوط به توحید و شرک و بت‌‏شکنى بوده که از سالها قبل براى پیامبر و مسلمانان حل شده بود؟

آیا مربوط به احکام و قوانین اسلامى بوده با اینکه مهمترین آنها تا آن زمان بیان شده بود؟

و آیا مربوط به مبارزه با اهل کتاب و یهود و نصارى بوده با اینکه مى‌‏دانیم مساله اهل کتاب بعد از ماجراى «بنى النضیر» و بنى قریظه و بنى قینقاع و خیبر و فدک و نجران مشکلى براى مسلمانان محسوب نمى‏‌شد.

و آیا مربوط به منافقان بوده در حالى که مى‌‏دانیم پس از فتح مکه و سیطره و نفوذ اسلام در سراسر جزیره عربستان منافقان از صحنه اجتماع طرد شدند، و نیروهاى آنها در هم شکسته شد، و هر چه داشتند در باطن بود.

چه مساله مهمى در این آخرین ماههاى عمر پیامبر (ص) مطرح بوده که آیه فوق این چنین در باره آن تاکید مى‌‏کند؟! این نیز جاى تردید نیست که وحشت و نگرانى پیامبر اکرم (ص) براى شخص خود و جان خود نبوده بلکه براى کارشکنی‌ها و مخالفت‌هاى احتمالى منافقان بوده که نتیجه آن براى مسلمانان خطرات یا زیانهایى به بار مى‌‏آورد.

آیا مساله‏‌اى جز تعیین جانشین براى پیامبر (ص) و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین مى‌‏تواند واجد این صفات بوده باشد.

شان نزول آیه تبلیغ‏

گرچه متاسفانه پیش‌داوری‌ها و تعصب‌ها مانع از آن شده است که حقایق مربوط به این آیه بدون پرده‌‏پوشى در اختیار همه مسلمین قرار گیرد، ولى در عین حال در کتابهاى مختلفى که دانشمندان اهل تسنن، اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ نوشته‏‌اند، روایات زیادى دیده مى‌‏شود که با صراحت مى‏‌گوید: آیه فوق درباره على (ع) نازل شده است.

این روایات را جمع زیادى از صحابه از جمله "زید بن ارقم" و "ابو سعید خدرى" و "ابن عباس" و "جابر بن عبد اللَّه انصارى" و "ابو هریره" و "براء بن عازب" و "حذیفه" و "عامر بن لیلى بن ضمره" و "ابن مسعود" نقل کرده‏‌اند و گفته‌‏اند که آیه فوق درباره على (ع) و داستان روز غدیر نازل شد.

دانشمندانى که به این احادیث در کتب خود تصریح کرده‏‌اند، عده زیادی هستند که به عنوان نمونه از جمعى از آنها نام مى‌‏بریم:

حافظ ابو نعیم اصفهانى در کتاب ما نزل من القرآن فى على (بنقل از خصائص صفحه 29).

و ابو الحسن واحدى نیشابورى در اسباب النزول صفحه 150.

و حافظ ابو سعید سجستانى در کتاب الولایه (بنقل از کتاب طرائف).

و ابن عساکر شافعى (بنا بنقل در المنثور جلد 2 صفحه 298) و فخر رازى در تفسیر کبیر خود جلد 3 صفحه 636.

و ابو اسحاق حموینى در فرائد السمطین.

و ابن صباغ مالکى در فصول المهمة صفحه 27.

و جلال الدین سیوطى در در المنثور جلد 2 صفحه 298.

و قاضى شوکانى در فتح القدیر جلد سوم صفحه 57.

و شهاب الدین آلوسى شافعى در روح المعانى جلد 6 صفحه 172.

و شیخ سلیمان قندوزى حنفى در ینابیع المودة صفحه 120.

و بدر الدین حنفى در عمدة القارى فی شرح صحیح البخارى جلد 8 صفحه 584.

و شیخ محمد عبده مصری در تفسیر المنار جلد 6 صفحه 463.

و حافظ ابن مردویه (متوفاى 416) (بنا به نقل سیوطى در در المنثور) و جمع کثیرى دیگر این شان نزول را براى آیه فوق نقل کرده‏‌اند.

البته منظور این نیست که دانشمندان و مفسران فوق نزول این آیه را درباره على (ع) پذیرفته‌‏اند بلکه منظور این است که روایات مربوط به این مطلب را در کتب خود نقل کرده‌‏اند، اگر چه پس از نقل این روایت معروف آنها به خاطر ترس از شرائط خاص محیط خود، و یا به خاطر پیش‌داوری‌هاى نادرستى که جلو قضاوت صحیح را در اینگونه مباحث مى‌‏گیرد، از پذیرفتن آن خوددارى کرده‌‏اند، بلکه گاهى کوشیده‏‌اند تا آنجا که ممکن است آن را کم رنگ و کم اهمیت جلوه دهند.

مثلا فخر رازى که تعصب او در مسائل خاص مذهبى معروف و مشهور است براى کم اهمیت دادن این شان نزول آن را دهمین احتمال آیه قرار داده و 9 احتمال دیگر که غالبا بسیار سست و واهى و بى ارزش است قبل از آن آورده است!

ولى جمعى دیگر نزول آیه را در مورد علی (ع) مسلم دانسته‌‏اند، اما در اینکه دلالت بر مساله ولایت و خلافت دارد تردید نموده‌‏اند که پاسخ آنها می‌آید.

به هر حال، روایاتى که در این زمینه در کتب معروف اهل تسنن- تا چه رسد به کتب شیعه- نقل شده، بیش از آن است که بتوان آنها را انکار کرد، و یا به سادگى از آن گذشت.

سوال اول این است که چرا درباره شان نزول سایر آیات قرآن به یک یا دو حدیث قناعت مى‌‌‏شود اما درباره شان نزول این آیه اینهمه روایت کافى نیست، آیا این آیه خصوصیتى دارد که در سایر آیات نیست؟ و آیا براى اینهمه سختگیرى در مورد این آیه دلیل منطقى مى‏‌توان یافت؟

موضوع دیگرى که یادآورى آن ضرورت دارد این است که روایاتى که در بالا ذکر کردیم تنها روایاتى بود که در زمینه نزول آیه درباره على (ع) وارد شده است (یعنى روایاتی مربوط به شان نزول آیه بود) و گرنه روایاتى که درباره جریان غدیر خم و خطبه پیامبر (ص) و معرفى على (ع) به عنوان وصى و ولى نقل شده به مراتب بیش از آن است، تا آنجا که نویسنده محقق علامه امینى در الغدیر، حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر (ص) و با اسناد و مدارک و از 84 نفر از تابعین و از 360 دانشمند و کتاب معروف اسلامى نقل کرده است که نشان مى‌‏دهد حدیث مزبور یکى از قطعى‌‏ترین روایات متواتر است و اگر کسى در تواتر این روایت شک و تردید کند باید گفت که او هیچ روایت متواترى را نمى‌‏تواند بپذیرد.

برای مطالعه بیشتر به کتابهاى "الدر المنثور" سیوطى و "الغدیر" علامه امینی و "احقاق الحق" قاضى نور اللَّه شوشترى و "المراجعات" شرف الدین و "دلائل الصدق" محمد حسن مظفر مراجعه شود.

ایرادها و پاسخ‌ها

کسانى که پرچم مخالفت در برابر تفسیر این آیه و روایات متعددى که در شان نزول آن و روایات ما فوق تواترى که درباره اصل حادثه غدیر وارد شده برافراشته‏‌اند، دو دسته‏‌اند:

آنهایى که از آغاز با روح عناد و لجاجت و حتى با هتک و توهین و بدگویى و دشنام به شیعه، وارد این بحث شده‏‌اند.

و دسته دیگرى که روح تحقیق و بررسى حقیقت را تا حدودى در خود حفظ کرده و به صورت استدلالى مساله را تعقیب کرده‌‏اند، و به همین دلیل به قسمتى از حقایق اعتراف کرده ولى به دنبال ذکر پاره‌‏اى از اشکالات که شاید نتیجه شرائط خاص محیط فکریشان بوده است، از آیه و روایات مربوط به آن گذشته‏‌اند.

نمونه بارز دسته اول، ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه است که درست مانند کسى است که در روز روشن چشم خود را بر هم گذارد و انگشت‌ها را محکم در گوش کند و فریاد بزند خورشید کجا است؟

نه حاضر است گوشه چشم را بگشاید و کمى از حقایق را ببیند و نه انگشت از گوش بردارد و کمى از غوغاى محدثان و مفسران اسلامى را بشنود پى در پى دشنام مى‌‏دهد و هتاکى مى‌‏کند، عذر این افراد جهل و بى‌‏خبرى و تعصبهاى آمیخته با لجاجت و خشونت آنها است که تا انکار بدیهیات و مسائل واضحى که هر کس آن را درک مى‏کند پیش مى‌‏رود.

پاسخ به این گونه افراد، فایده‌ای ندارد. کسى که در برابر اینهمه دانشمندان و مفسران بزرگ اسلامى که اکثریت آنها از علماى اهل تسنند و به نزول آیه در شان على (ع) تصریح کرده‏‌اند، با کمال وقاحت مى‌‏گوید: «احدى از دانشمندانى که مى‌‏دانند چه مى‌‏گویند، این آیه را در شان على نمى‌‏داند»! در مقابل او چه مى‏‌توان گفت و سخن او چه ارزشى دارد که روى آن بحث شود.

گاهى گفته مى‌‏شود آیات قبل و بعد درباره اهل کتاب و خلافکاری‌هاى آنها است، ولی اولا لحن آیه و تفاوت آن با آیات قبل و بعد، کاملا نشان می‌دهد که موضوع سخن در این آیه، موضوعى است که با آیات قبل و بعد تفاوت دارد و ثانیا قرآن یک کتاب کلاسیک نیست که مطالب آن در فصول و ابواب معینى دسته‏‌بندى شده باشد، بلکه طبق نیازها و حوادث مختلف و رویدادها نازل گردیده است، لذا مشاهده مى‌‏کنیم قرآن در حالى که درباره یکى از غزوات بحث مى‏‌کند فى المثل یک حکم فرعى را به میان مى‌‏آورد، و در حالى که درباره یهود و نصارى سخن مى‏‌گوید، روى سخن را به مسلمانان کرده و یکى از دستورهاى اسلامى را براى آنها بازگو مى‏‌کند.

بعضى اسرار دارند که بگویند این آیه در آغاز بعثت نازل شده است، با اینکه سوره مائده در اواخر عمر پیامبر (ص) نازل شده و اگر بگویند: این یک آیه در مکه در آغاز بعثت نازل شده و سپس به تناسب در لابلاى آیات این سوره قرار داده شده مى‌‏گوئیم: این درست ضد آن است که شما آن را مى‌‏جوئید و مى‌‏طلبید، زیرا مى‌‏دانیم که پیامبر (ص) در آغاز بعثت نه مبارزه با یهود داشت و نه با نصارى، بنا بر این پیوند این آیه و آیات قبل و بعد بریده خواهد شد. (دقت کنید)

اینها همه نشان مى‌‏دهد که این آیه در معرض وزش طوفان تعصب قرار گرفته و به همین دلیل احتمالاتى در آن مطرح مى‏‌شود که در آیات مشابه آن به هیچ‌وجه از آن سخنى نیست، هر یک مى‏‌کوشد با بهانه و یا دستاویز بى‏‌اساسى آن را از مسیرش منحرف سازد!

چرا على (ع) و اهل بیت (ع) به حدیث غدیر استدلال نکردند؟!

بعضى مى‌‏گویند: اگر حدیث غدیر با این عظمت وجود داشت، چرا خود على (ع) و اهل بیت او و یاران و علاقمندانش در موارد لزوم به آن استدلال نکردند؟! آیا بهتر نبود که آنها به چنین مدرک مهمى براى اثبات حقانیت على (ع) استناد بجویند؟

نویسنده مقاله روزنامه بهار هم نوشته است: علی(ع) هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمی‌آورد.

بررسی و پاسخ

این ایراد نیز از عدم احاطه به کتب اسلامى، اعم از حدیث و تاریخ و تفسیر، سرچشمه گرفته است، زیرا در کتب دانشمندان اهل تسنن موارد زیادى نقل شده که خود على (ع) و یا ائمه اهل بیت (ع) و یا علاقمندان به این مکتب با حدیث غدیر استدلال کرده‌‏اند.

از جمله خود على (ع) در روز شورى طبق نقل خطیب خوارزمى حنفى در مناقب از "عامر بن واصله" چنین نقل مى‌‏کند: در روز شورى با على (ع) در آن خانه بودم و شنیدم که با اعضاى شورى چنین مى‏‌گفت: دلیل محکمى براى شما اقامه مى‌‏کنم که عرب و عجم توانایى تغییر آن را نداشته باشند: شما را بخدا سوگند آیا در میان شما کسى هست که قبل از من خدا را به یگانگى خوانده باشد (و سپس مفاخر معنوى خاندان رسالت را برشمرد تا رسید به اینجا) شما را بخدا سوگند آیا در میان شما احدى جز من هست که پیامبر (ص) در حق او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و انصر من نصره لیبلغ الشاهد الغائب‏»

همه گفتند: نه

این روایت را "حموینى" در "فرائد السمطین" در باب 58 و همچنین "ابن حاتم" در "دار النظیم" و "دارقطنى"  و "ابن عقده" و "ابن ابى الحدید" در شرح نهج البلاغه نقل کرده‏‌اند.

و نیز مى‏‌خوانیم که على (ع) بنا به نقل فرائد السمطین در باب 58 در ایام عثمان در مسجد در حضور جمعیت به جریان غدیر استدلال کرد، و همچنین در کوفه در برابر کسانى که نص بر خلافت بلافصل او را از پیامبر (ص) انکار می‌کردند صریحا به این روایت استدلال کرد.

این حدیث را طبق نقل الغدیر چهار نفر از صحابه، و چهارده نفر از تابعین طبق نقل منابع معروف اهل تسنن روایت کرده‏‌اند.

و نیز در روز جنگ "جمل" طبق نقل "حاکم" در کتاب مستدرک جلد سوم صفحه 371 در برابر طلحه با آن استدلال فرمود.

و نیز در روز جنگ "صفین" طبق نقل "سلیم بن قیس هلالى" على (ع) در لشگرگاه خود در برابر جمعى از مهاجرین و انصار و مردمى که از اطراف گرد آمده بودند، به این حدیث استدلال کرد، و دوازده نفر از بدریین (کسانى که‏ جنگ بدر را در خدمت پیغمبر (ص) درک کرده بودند) برخاستند و گواهى دادند که این حدیث را از پیامبر (ص) شنیده‏اند!

بعد از على (ع) بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) و امام حسن و امام حسین و عبد اللَّه بن جعفر و عمار یاسر و قیس بن سعد و عمر بن عبد العزیز و مامون خلیفه عباسى به آن استناد جستند و حتى عمرو بن عاص در نامه‏‌اى که به معاویه نوشت براى اینکه به او اثبات کند بخوبى از حقایق مربوط به موقعیت على (ع) و وضع معاویه آگاه است صریحا مساله غدیر را یادآورى کرده و خطیب خوارزمى حنفى در کتاب مناقب صفحه 124 آن را نقل کرده است.

کسانى که مایل به توضیحات بیشتر و آگاهى از منابع مختلف این روایات در زمینه استدلال على (ع) و اهل بیت و جمعى از صحابه و غیر صحابه به حدیث غدیر هستند مى‏‌توانند به کتاب الغدیر جلد اول صفحات 159 تا 213 مراجعه کنند، مرحوم علامه امینى استدلال به این حدیث را از " 22 تن" از صحابه و غیر صحابه در موارد مختلف نقل کرده است.

چرا نام علی (ع) در قرآن کریم نیامده است؟‌

در پاسخ باید گفت:

1. بنى‌‏اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‌‏‌روایى براى آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‏‌هاى غصب‏‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند: «إذ قالوا لنبىّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فى سبیل‏الله». (سوره بقره (2)، آیه 246) آنان به یکى از پیامبران خود گفتند: براى ما فرمان‏‌روایى معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم ...

پیامبر آنان به امر الهى فرمان‌‏روا را به نام معرفى کرده، گفت: «إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً ...» (سوره بقره (2)، آیه 247) به راستى که خدا طالوت را به فرمان‌‏روایى شما برگزیده است.

با وجودى که نام فرمان‌‏روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشى پرداختند و گفتند: «أنّى یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال ...» (همان) از کجا مى‏‌تواند فرمان‌‏رواى ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌‏روایى از او شایسته‏‌تریم، و او توانمندى مالى ندارد؟ ...

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام براى رفع اختلاف کافى نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایى باشد.

2. با توجه به جو سنگینی که علیه شیعه بود (بر کسی که اطلاع از تاریخ دارد پوشیده نیست) چه بسا این مساله، باعث تحریف قرآن کریم می‌شد.

3. رسول‏ خدا (ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنانکه مى‏‌فرماید: «و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون». (سوره نحل (16)، آیه 44) و قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه براى مردم نازل شده است، براى آنها بیان کنى و آشکارسازى، شاید آنان بیندیشند.

در آیه یادشده دقت کنید، مى‌‌‏فرماید: «تبیّن» و نمى‏‌‌گوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر (ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنى را روشن کند.

گاهى شرایط ایجاب مى‏‌کند که فردى را به نام معرفى کنند، چنانکه مى‏‌فرماید: «و مبشّراً برسولٍ یأتى من بعدى اسمه احمد» (سوره صف (61)، آیه 6)، (عیسى مى‌‏‌گوید): من به شما مژده پیامبرى را مى‌‏دهم که پس از من مى‏‌آید و نامش احمد است.

در این آیه حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفى مى‌‏کند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل مى‌‏‌نماید.

گاهى شرایط ایجاب مى‌‏‌کند که افرادى را با عدد معرفى کند، چنانکه مى‌‏‌فرماید: «و لقد أخذ الله میثاق بنى‌‏اسرائیل و بعثنا منهم اثنى عشر نقیباً ....» (سوره مائده (5)، آیه 11) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.

بعضى اوقات شرایط ایجاب مى‌‏‌کند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفى کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتى معرفى کرده است. «الذین یتّبعون الرسول النّبىّ الأمّىّ الذى یجدونه مکتوباً عندهم فى التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التى کانت علیهم ....» (سوره اعراف (7)، آیه 157)

کسانى که از رسول و نبى درس ناخوانده‌‏اى پیروى مى‏‌کنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته مى‌‏یابند، که آنان را به نیکى دعوت کرده و از بدى‌‏ها بازشان مى‌‏دارد، پاکى‌‏ها را براى آنان حلال کرده و ناپاکى‌‏ها را تحریم مى‏‌نماید و آنان را امر به معروف و نهى از منکر مى‌‏کند و بارهاى گران و زنجیرهایى که بر آنان بود، از ایشان بر مى‌‏دارد ...

درباره ولایت امیرالمومنین (ع) نیز پیامبر اکرم (ص) در مکان‌ها و زمان‌های مختلف از جمله غدیر خم، ولایت امیر المومنین علی (ع) را ابلاغ فرمود.

4. همیشه علت اختلاف، جهل علمی نیست. بسیاری از کسانی که در عاشورا، مقابل امام حسین علیه‌السلام ایستادند و ایشان و یارانش را کشتند و خاندانش را به اسارت بردند، می‌دانستند که حسین (ع) به حق است اما هوای نفس، امور مادی، رسیدن به مقام و پول و ...، ترس از جان و .... باعث شد دست به این کار بزنند.

اینهمه در آیات قرآن، تاکید بر نماز و زکات شده است. آیا همه مسلمانان (به طور صد در صد) آن را اقامه می‌کنند؟

در آیات فراوانی، از ربا، نهی شده است. آیا ربا از کشورهای اسلامی، ریشه کن شده است؟ این مثال‌ها فراوان است و روشن می‌کند که مشکل، تنها جهل علمی نیست تا با ذکر آن در قرآن، مساله حل شود. (دقت شود)

بررسی آیه اکمال دین

نویسنده مقاله درباره آیه دیگر که در غدیر خم نازل شده است می‌نویسد:  آیات قبل و بعد از آیه فوق موید این معنی است که خداوند پیامبر را موظف می‌کند هر آنچه بر او نازل می‌شود، بی‌کم‌وکاست، ابلاغ کند و در این میان هیچ پیشامد و گزندی وی را از انجام رسالت باز ندارد و بر طغیان و مخالفت و سرکشی کافران اندوهگین نباشد. پس، از سیاق آیات چنین به‌نظر می‌رسد نعمتی که تمام شده است، همان وحی خداوندی (قرآن) و تحقق عینی آن (اسلام) باشد. یعنی اکنون که وحی بدون هیچ نقص و گزندی به مردم ابلاغ شده است، نعمت بر ایشان تمام است.

در جای دیگر می‌نویسد: مراد از «اتمام نعمت» در آیه مذکور، نه حکومت و پیشوایی دنیوی، بلکه اتمام بعثت نبی، نزول، دریافت و ابلاغ بدون کاستی و نقصان قرآن است.

بررسی و نقد

ِخداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «... الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا...» امروز کافران از [شکست‏] آیین شما نومید شدند بنابر این از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را براى شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را براى شما پسندیدم‏.

در تفسیر نمونه آمده است: در اینجا بحث مهمى پیش مى‏‌آید که منظور از "الیوم" (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟ یعنى کدام روز است که این چهار جهت در آن جمع شده:

کافران در آن مایوس شده‌‏اند، دین کامل شده، نعمت خدا تکامل یافته، و خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهایى مردم جهان پذیرفته است.

آنچه جاى شک نیست این است که چنین روزى باید روز بسیار مهمى در تاریخ زندگى پیامبر (ص) باشد، نه یک روز ساده و عادى و معمولى، زیرا اینهمه اهمیت براى یک روز عادى معنى ندارد، و لذا در پاره‏‌اى از روایات آمده است که بعضى از یهود و نصارى با شنیدن این آیه گفتند اگر چنین آیه‌‏اى در کتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عید قرار مى‏‌دادیم.

اکنون باید از روى قرائن و نشانه‏‌ها و تاریخ نزول این آیه و این سوره و تاریخ زندگانى پیامبر (ص) و روایاتى که از منابع مختلف اسلامى به دست ما رسیده این روز مهم را پیدا کنیم.

آیا منظور روزى است که احکام بالا در باره گوشت‌هاى حلال و حرام نازل شده؟ قطعا چنین نیست، زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است زیرا آخرین احکامى نبوده که بر پیامبر (ص) نازل شده، بدلیل اینکه در دنباله این سوره به احکام دیگرى نیز برخورد می‌کنیم، و تازه‏ نزول این احکام سبب یاس کفار نمى‏‌شود، چیزى که سبب یاس کفار مى‏‌شود، فراهم ساختن پشتوانه محکمى براى آینده اسلام است، و به عبارت دیگر نزول این احکام و مانند آن تاثیر چندانى در روحیه کافران ندارد و اینکه گوشت‌هایى حلال یا حرام باشد آنها حساسیتى روى آن ندارند.

آیا منظور از آن روز عرفه در آخرین حج پیامبر (ص) است؟! (همانطور که جمعى از مفسران احتمال داده‌‏اند).

پاسخ این سؤال نیز منفى است، زیرا نشانه‌‏هاى فوق بر آن روز نیز تطبیق نمی‌کند، چون حادثه خاصى که باعث یاس کفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر (ص) در مکه بودند و اگر منظور نزول احکام فوق در آن روز است که آن نیز همانطور که گفتیم چیز وحشتناکى براى کفار نبود.

و آیا مراد روز فتح مکه است (چنان که بعضى احتمال داده‏اند) با اینکه تاریخ نزول این سوره مدتها بعد از فتح مکه بوده است؟! و یا منظور روز نزول آیات سوره برائت است که آنهم مدتها قبل از نزول این سوره بوده است؟! و از همه عجیبتر احتمالى است که بعضى داده‏اند که این روز، روز ظهور اسلام و یا بعثت پیامبر (ص) باشد با اینکه آنها هیچگونه ارتباطى با روز نزول این آیه ندارند و سالهاى متمادى در میان آنها فاصله بوده است.

بنا بر این هیچیک از احتمالات فوق با محتویات آیه سازگار نیست.

آنچه را هم نویسنده مقاله احتمال داده، صحیح نیست چرا که قرآن کریم به تنهایی (بدون اینکه کسی کاملا آن را بشناسد و به طور دقیق بتواند عمل و اجرا کند) نمی‌تواند موجب یاس کافران و اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت حق متعال از اسلام شود.

قرآن کریم نیازمند تبیین است. جزئیات و تفاصیل شریعت در آن نیامده است. نیازمند مجری است. نوشته‌های قرآن کریم مانند متن قانون اساسی یک کشور است که باید خوب تفسیر شود و خوب اجرا گردد تا نتیجه حاصل شود وگرنه صرف وجود قانون کلی، کافی نیست اگر چه لازم است. 

شریعت تنها با امام معصوم حفظ می‌‌شود

یکى از دلایل متکلمان امامیه بر وجوب امامت امام معصوم، این است که شریعت اسلامى، شریعتى ابدى و جاودانه است. بنابراین، همه افراد بشر تا قیامت، مکلّف‌اند که به آن عمل کنند. بدون شک، عمل به شریعت در گرو آن است که شریعت و احکام آن، حفظ شود. این مهم، جز با وجود امام معصوم تحقّق نخواهد پذیرفت.

سدیدالدین حمّصى، در تقریر و تبیین این وجه، سخن جامعى دارد که حاصل آن چنین است: این مطلب، مسلّم است که شریعت پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله براى همه افراد بشر از عصر رسالت تا پایان عصر تکلیف (پایان دنیا)، حجّت و لازم است و در تعبّد به شریعت او، میان افراد عصر رسالت و افرادى که پس از آن آمده و خواهند آمد، تفاوتى وجود ندارد.

چنین شریعتى، باید از سوى کسى پس از پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله حفظ شود تا به دست افرادى که پس از عصر رسالت آمده و خواهند آمد، برسد، زیرا در غیر این صورت، آنان به این که همه شریعت به آنان رسیده است، اطمینان نخواهند داشت.

اکنون، اگر آنان به همه شریعت مکلّف شوند، تکلیف مالایطاق و قبیح است و اگر به تمام شریعت، مکلّف نباشند، در این صورت، میان مردم عصر رسالت و مردم عصرهاى دیگر، در تعبّد به شریعت اسلام تفاوت خواهد بود. بطلان این مطلب نیز مورد اتّفاق است. بنابراین، از وجود حافظى براى شریعت، گریزى نیست.

اکنون باید دید، شریعت، از سوى چه فرد یا چه چیزى حفظ مى‌‏شود. احتمالاتى که در این خصوص مطرح شده عبارت است از:1. شریعت، با قرآن کریم حفظ شود؛ 2. شریعت، با سنّت متواتر محفوظ بماند؛ 3. شریعت، با اجماع حفظ شود؛ 4. شریعت، با خبرهاى واحد محفوظ بماند؛ 5 . رأى و قیاس، وسیله حفظ شریعت باشد؛ 6. شریعت، با امام معصوم حفظ شود.

فرض نخست، نادرست است، زیرا قرآن، اولاً: تفاصیل احکام شریعت را بیان نکرده است و ثانیاً: به خودى خود سخن نمى‏‌‌‌گوید. بلکه دیگران به عنوان فهم معارف و مفاهیم قرآن، از زبان آن سخن مى‏‌‌‌گویند و چه بسا آنان، در فهم قرآن کریم، دچار خطا شوند. (دقت کنید)

تشخیص خطاى آنان، به معیار و میزان دیگرى نیاز دارد. آن معیار و میزان، هر چه باشد، در حقیقت همان است که سبب حفظ شریعت خواهد بود.

اشکال یاد شده، بر فرض دوم نیز وارد است. علاوه بر این، چه بسا ناقلان در مراحل بعدى، عمداً یا سهواً، دست از نقل بر دارند و در نتیجه، تواتر مخدوش خواهد شد.

اصولاً، احکام و معارفى که به صورت متواتر نقل شده، محدود است و همه احکام شریعت را بیان نمى‏‌کند.

فرضیّه اجماع نیز نادرست است، زیرا، اولاً: اجماع، به خودى خود و بدون استناد به رأى معصوم، اعتبار ندارد. ثانیاً: احکام اجماعى، در شریعت اسلام، محدود است و در بر گیرنده همه احکام شریعت نیست.

فرضیه خبرهاى واحد (نقل شده از رسول خدا) نیز تمام نیست، آنچه از نظر سند قابل اعتماد است کم است و بیان کننده همه احکام و تفاصیل شریعت نیست. گفته شده ابو حنیفه، کمتر از بیست حدیث را قابل اعتماد می‌دانست.)

رأى و قیاس نیز حجیّت شرعى ندارد و ظنّى و خطاپذیر است.

پس، تنها فرض درست، این است که شریعت، با امام معصوم حفظ شود، زیرا در این صورت، رأى او به دلیل عصمت، از هر گونه خطایى مصون است و مى‌‏توان با آن، دیگر اقوال درباره تفسیر قرآن و تبیین شریعت را ارزیابى کرد.

سید مرتضى، ابن‏ میثم بحرانى، علامه حلّى، فاضل مقداد و دیگر متکلمان امامیه در کتاب‌‏هاى کلامى خود، این استدلال را آورده‌‏‌اند.

در بحث اجرا هم چنین است. بعد از رسول گرامی، کسی باید در راس حکومت قرار بگیرد که حافظ شریعت باشد و نظر و عملش مطابق قرآن کریم باشد و بتواند جامعه اسلامی را به شکل صحیح رهبری کند. 

تفسیر صحیح آیه اکمال دین

همه مفسران شیعه با روایات متعددى که وجود دارد گفته‌اند منظور از «الیوم» روز غدیر خم است، روزى که پیامبر اسلام (ص) امیر مؤمنان على (ع) را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یاس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر (ص) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر (ص) در میان مسلمانان بى‌‏نظیر بود به عنوان جانشینى پیامبر (ص) انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفت یاس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آئینى است ریشه‌‏دار و پایدار.

در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهایى خود رسید، زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر (ص) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهایى نمى‏‌رسید.

آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على (ع) براى آینده مردم تکامل یافت.

و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامه‏‌هایش به عنوان آئین نهایى از طرف خداوند پذیرفته شد (بنا بر این جهات چهارگانه در آن جمع بوده).

علاوه بر این، قرائن زیر نیز این تفسیر را تایید مى‌‏کند:

الف- در تفسیر فخر رازى و تفسیر روح المعانى و تفسیر المنار در ذیل این آیه نقل شده است که پیامبر (ص) بعد از نزول این آیه بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.

و با توجه به اینکه وفات پیامبر (ص) در روایات اهل تسنن و حتى در بعضى از روایات شیعه (مانند آنچه کلینى در کتاب معروف کافى نقل کرده است) روز دوازدهم ماه ربیع الاول بوده چنین نتیجه مى‏‌گیریم که روز نزول آیه درست روز هیجدهم ذى الحجه بوده است. (البته این در صورتى است که روز وفات پیامبر ص و خود روز غدیر را محاسبه نکنیم و در سه ماه پشت سر هم دو ماه را 29 روز بگیریم که این موضوع کاملا امکان‏پذیر است و با توجه به اینکه در روزهاى قبل و بعد از روز غدیر حادثه مهمى در تاریخ اسلام رخ نداده است که تاریخ فوق قابل تطبیق بر آن باشد مسلم مى‏شود که منظور از آن جز روز غدیر نیست.)

ب- در روایات فراوانى که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده صریحا این مطلب آمده است که آیه شریفه فوق در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت على (ع) نازل گردید، از جمله اینکه:

1- دانشمند معروف سنى ابن جریر طبرى در کتاب ولایت از زید بن ارقم صحابى معروف نقل مى‏کند که این آیه در روز غدیر خم در باره على (ع) نازل شد.

2- حافظ ابو نعیم اصفهانى در کتاب "ما نزل من القرآن فى على (ع)" از ابو سعید خدرى (صحابى معروف) نقل کرده که پیامبر (ص) در غدیر خم، على (ع) را به عنوان ولایت به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند تا اینکه آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ ... نازل شد، در این موقع پیامبر (ص) فرمود: «اللَّه اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى، ثم قال من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله‏»

اللَّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على بعد از من، سپس فرمود: هر کس من مولاى اویم على مولاى او است.

3- خطیب بغدادى در تاریخ خود از ابو هریره از پیامبر (ص) چنین نقل کرده که بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت على (ع) و گفتار عمر بن خطاب «بخ بخ یا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا کل مسلم» آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» نازل گردید.

در کتاب نفیس الغدیر علاوه بر روایات سه‌‏گانه فوق سیزده روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است.

در کتاب "احقاق الحق" از جلد دوم تفسیر "ابن کثیر" صفحه 14 و از" مقتل خوارزمى" صفحه 47 نزول این آیه را در باره داستان غدیر از پیغمبر اکرم (ص) نقل کرده است.

در تفسیر برهان و نور الثقلین نیز ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه در باره على (ع) یا روز غدیر خم نازل شده است.

از آنچه گفتیم روشن مى‏‌شود که اخبارى که نزول آیه فوق را در جریان غدیر بیان کرده در ردیف خبر واحد نیست که بتوان با تضعیف بعضى‏ اسناد آن، آنها را نادیده گرفت بلکه اخبارى است که اگر متواتر نباشد لا اقل مستفیض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند "آلوسى در تفسیر روح المعانى" تنها با تضعیف سند یکى از این اخبار کوشیده‏‌اند بقیه را به دست فراموشى بسپارند و چون روایت را بر خلاف مذاق خویش دیده‌‏اند مجعول و نادرست قلمداد کنند. (تفسیر نمونه، ذیل آیه اکمال دین)

چرا بین آیه تبلیغ و اکمال دین فاصله افتاده است؟/ چرا آیه اکمال دین بین مسائل فقهی قرار گرفته؟

اگر گفته شود چرا بین آیه تبلیغ و اکمال دین فاصله افتاده است؟ و چرا آیه مربوط به جریان غدیر، بین مطالبى بیان شده که درباره گوشتهاى حلال و حرام است؟

در تفسیر نمونه آمده است: در پاسخ باید گفت: اولا آیات قرآن، و همچنین سوره‏‌هاى آن، بر طبق تاریخ نزول جمع‏‌آورى نشده است بلکه بسیارى از سوره‏‌هایى که در مدینه نازل شده مشتمل بر آیاتى است که در مکه نازل شده و به عکس، آیات مدنى را در لابلاى سوره‏‌هاى مکى مشاهده مى‌‏کنیم.

با توجه به این حقیقت جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان خدا و پیامبر (ص) بوده است و حکمت‌های متعددی داشته است.)

ثانیا ممکن است قرار دادن آیه مربوط  به "غدیر" در لابلاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد، زیرا بسیار مى‌‏شود که براى محفوظ ماندن یک شى‏ء نفیس آن را با مطالب ساده‌‏اى مى‏‌آمیزند تا کمتر جلب توجه کند. (دقت کنید)

حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر (ص) واقع شد، و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر (ص‏) به عمل آمد تا آنجا که حتى پیامبر (ص) را (العیاذ باللَّه) متهم به هذیان و بیمارى! و گفتن سخنان ناموزون کردند، و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده، شاهد گویایى است بر اینکه بعضى از افراد حساسیت خاصى در مساله خلافت و جانشینى پیامبر (ص) داشتند و براى انکار آن حد و مرزى قائل نبودند!

آیا چنین شرائطى ایجاب نمى‌‏کرد که براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان چنین پیش‏‌بینى‌‏هایى بشود و با مطالب ساده‌‏اى آمیخته شود که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را کند؟!

خداوند وعده حفظ قرآن کریم از تحریف را داده است و همیشه لازم نیست به وسیله امور غیبی این حفاظت صورت گیرد بلکه این جابجایی‌ها (که از سوی حق متعال بوده) نیز موجب حفظ قرآن کریم از تحریف شده است.

از این گذشته - همانطور که دانستیم- اسناد مربوط به نزول آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ...» در باره غدیر و مساله جانشینى پیامبر (ص) تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادى متوجه شیعه شود، بلکه در بسیارى از کتب اهل تسنن نیز آمده است، و به طرق متعددى این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.

بیان آیت الله جوادی آملی در باره صدر و ذیل آیه اکمال دین

مفسر عالی‌قدر حضرت آیت الله جوادی آملی درباره این مساله در تفسیر تسنیم می‌گوید: صدر و ذیل آیه مورد بحث در صدد بیان حکم فقهی تحریم برخی خوردنی‌‏هاست و وسط آن درباره مطلبی کلامی است که در قالب جمله‌‏ای معترضه آمده است؛ نظیر آیه «وإذا بَدَّلنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ واللهُ أعلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالوا إنَّما أنتَ مُفتَرٍ بَل أکثَرُهُم لایَعلَمون» که جمله (واللهُ أعلَمُ بِما یُنَزِّل) معترضه است.

گاهی صدر آیه درباره مطلبی و ذیل آن در مورد مسئله‏‌ای دیگر است؛ مثلاً صدر آیه «یوسُفُ أعرِض عَن هذا واستَغفِری لِذَنبِکِ إنَّکِ کُنتِ مِنَ الخاطِئین» خطاب عزیز مصر به یوسف‏ (ع) و ذیل آن خطاب او به همسرش را نقل کرده است.

از سوی دیگر، زمانی دو آیه از نظر شماره، جدا از یکدیگرند؛ امّا آیه دوم پیوسته به آیه اول است؛ مانند جمله «فِی الدُّنیا والآخِرَة» که دنباله آیه «یَسئَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ... کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون)» است، چون متعلق تفکّر است.

بر این اساس، نه دو آیه بودن دلیل می‏‌شود که آن‏‌ها از هم جدایند و نه یک آیه بودن نشان پیوستگی مطالب آن با یکدیگر است.

نه یک آیه بودن دلیل وحدت نزول همه فقرات آن است و نه متعدد بودن آیات بر تعدّد نزول دلالت دارد. البته اصل اوّلی وحدت سیاق محفوظ است.

دلیل معترضه بودن جمله «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلاتَخشَوهُم واخشَونِ الیَومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم وأتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی ورَضیتُ لَکُمُ الإسلامَ دینا» و عدم ارتباط آن با صدر و ذیل، نکاتی است مانند:

یک. نه تنها بیان چند حکم فرعی ـ هر چند جدید و مهم ـ کافران را ناامید نمی‏‌کند، بلکه بیان همه فروعات فقهی و حتی نزول قرآن نیز نمی‌‏تواند مایه یأس آن‏‌ها شود، چون احکام قرآن را اسطوره می‏‌دانستند و می‌‏گفتند: «لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا إن هذا إلاّ أساطیرُ الأوَّلین» در حالی که آیه مورد بحث حادثه‌‏ای را گزارش می‏‌کند که مایه یأس دشمنان شده است.

دو. لازمِ این مطلب که با بیان این احکام، دین کامل شده باشد آن است که بعد از آن هیچ حکمی نازل نشده باشد، در حالی که پیامبر اکرم‏ صلی الله علیه و آله و سلم، بیش از دو ماه پس از نزول این آیه زنده بود و در آن روزها آیات و احکامی نازل شدند.

سه. شأن نزول‌‏‌های نقل شده، ناظر به خصوص بخش کلامی آیه است نه همه آن، از این ‌‏رو بسیاری از علمای اهل سنت این شأن نزول‏‌ها را با صدر آیه بی‌‌‏ارتباط می‌‌‏دانند و فقط برخی از آن‌‏‌‌ها مجموع آیه را با هم مرتبط دانسته‌‌‏اند؛ مثلاً همه بحث‌‌‏های تفسیری قرطبی بر محور احکام فقهی دور می‌‌‏زند و زمخشری می‏‌‌گوید: مراد این است که کافران از بازگشت مسلمانان به مرده‌‌‏خوری، خون‌خوری، خوک‌خوری و... ناامید شدند!

روشن است که کافران فقط در طمع بازگرداندن مسلمانان به ارتکاب این محرّمات نبودند، چنان‌‏‌که طمع آن‌‏‌ها به ستیز با خصوص نماز و روزه مسلمانان منحصر نمی‏‌‌شد، با اینکه نماز و روزه از ارکان اساسی دین است و مشرکان هنگام ندای نماز، آن را استهزا می‏‌کردند: «وإذا نادَیتُم إلَی الصَّلاةِ اتَّخَذوها هُزُواً ولَعِبا». طمع اصلی آنان برگرداندن مردم از اصل دین بود: «ولا یَزالونَ یُقاتِلونَکُم حَتّی‏ یَرُدّوکُم عَن دینِکُم إنِ استَطاعوا».

چهار. اگر واقعاً تحریم مردار، خون و... مایه یأس دشمن و تکمیل دین می‌‏بود، باید این جمله معترضه همراه با آیات مشابه نیز نازل می‏‌شد؛ به ویژه آنکه آیه کنونی به زعم آنان حکم جدیدی را در بر ندارد.

درباره انگیزه گنجاندن بخش کلامی آیه یعنی دو جمله (الیَومَ یَئِس...) و (الیَومَ أکمَلت...) در وسط این آیه چند احتمال هست:

1. نزول آیه به همین ترتیب فعلی بوده است، چنان‌‏که ظاهر قرآن کریم همین را اقتضا می‌‏کند و در این صورت، محتوای کلامی آن جمله معترضه‏‌ای است که گوینده آن بر اثر اهتمام بدان با قصد معترضه بودن در وسط کلام آورده است.

2. برای مصون بودن این محتوای کلامی از افزایش یا کاهش و حفظ آن از تحریف و دستبرد بدخواهان به گونه مستقل ذکر نشد بلکه در اثنای مطلب غیر کلامی قرار گرفت.

3. هدف برجسته ساختن و جلب توجّه کردن است، چنان‌‏که در گذشته کلمه (ولیَتَلَطَّف) را که وسط قرآن کریم است بزرگ‏‌تر می‏‌نوشتند؛ یا جمله (والمُقیمینَ الصَّلاة) به صورت نصبی یا جرّی آمده است ـ در حالی که طبق قواعد ادبی می‏‌باید به شکل رفعی (و المقیمون) می‌‏آمد ـ که به نظر می‌‏رسد جز برجسته کردن وصف «اقامه صلاة» در بین سایر اوصاف مقصود دیگری نباشد. در آیه مورد بحث نیز دو جمله معترضه در وسط آیه‏‌ای که هیچ ارتباطی با مضمون فقهی آن ندارد نگاه‌‏ها را به خود جلب می‏‌کند؛ به ویژه آنکه مضمون صدر و ذیل این آیه، نزدیک با همین الفاظ و کلمات، سه بار قبل از آن نیز نازل شده بود.

4و5. این دو جمله جداگانه نازل شدند؛ لیکن به دستور پیغمبر اکرم ‏صلی الله علیه و آله و سلم یا با تصمیم گردآورندگان قرآن در این آیه گنجانده شده‏‌اند.

نتیجه اینکه:

نویسنده مقاله «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟»، درباره دو آیه مهم روز غدیر خم، دچار اشتباه شده است و آیه اکمال دین را بدون ادله موجه و معتبر، تفسیر به رای کرده است.
خبرگزاری فارس
 


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر