( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: سیاسی ترین رمان سید مهدی شجاعی که بعد از 5 سال انتظار، اردیبهشت امسال به بازار کتاب عرضه شد، این روزها دوباره خبرساز شده است. «دموکراسی یا دموقراضه» که در سال 87 با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چاپ رسیده اما به خواست نویسنده، تا امسال از توزیع آن اجتناب شده بود، این روزها در لیست پرفروش‌ترین‌های ناشر و البته پخش کتاب ققنوس است. همچنین خبر دیگر درباره جنجالی‌ترین رمان شجاعی، اینکه به زودی ترجمه انگلیسی رمان از سوی موسسه انتشاراتی شمع و مه در لندن منتشر می‌شود. مترجم این کتاب، کارولین کراس کری، شرق شناس و محقق دانشگاه یو.سی.ال.ای کالیفرنیا و ساکن آمریکا است که تجربه چندین ساله‌ای در ترجمه آثار فارسی به انگلیسی دارد.
همچنین نسخه انگلیسی رمان در بخش خارجی نمایشگاه کتاب تهران در اردیبهشت 1393 همزمان با رونمایی نسخه دیجیتال در آمازون، رونمایی می‌شود. از آوریل 2014 کتاب «دموکراسی یا دموقراضه» در فروشگاه‌های واتراستون انگلیس در دسترس مخاطبان انگلیسی زبان خواهد بود.

داستان این کتاب در زمان‌های دور و در کشوری نامعلوم می‌گذرد. راوی داستان، ظاهرا پژوهشگری تاریخی است که با کشف و سند‌خوانی خود، ماجرا را برای خواننده روایت می‌کند. مطابق این تحقیق، در سالیانی دور، پادشاهی که در آستانه مرگ قرار دارد وصیت می‌کند هر 25 فرزند او در مقاطع 2 ساله به‌ترتیب پس از مرگ او بر تخت شاهی بنشینند، اما نه به ترتیب سن بلکه به رأی مردم. هر یک از فرزندان در دوره سلطنت خود ظلم‌های فراوانی به مردم می‌کنند و مردم هر بار، رنجیده از یکی به دیگری پناه می‌برند، اما صورت مسئله تغییر نمی‌کند.

سرانجام تصمیم می‌گیرند بیمار‌ترین، زشت‌ترین و نادان‌‌ترین آنان را انتخاب کنند تا دمی بیاسایند. نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دمو‌کافیه» نام دارد که در زبان مردم شهر به «دموقراضه» شهرت یافته است. او پس از استقرار، با اتکا به هوش شیطانی و روان پر‌عقده خود، تیم و حلقه خاصی را سامان می‌دهد و قوانین طلایی خود را به کار می‌بندد و ترکیبی از ظلم و عوامفریبی را می‌سازد.

شتاب او در تخریب مملکت که با ادعای خدمت صورت می‌گیرد عملا بیشترین کمک را به دشمن می‌کند، هرچند در آخر داستان معلوم می‌شود او واقعا عامل بیگانه بوده و سرانجام نیز به آنان پناه می‌برد و کشور را تسلیم دشمن می‌کند.

برخی از عناوین فصول چهارده گانه این رمان خواندنی بدین شرح است: «همه گذشتگان همه جور فحش بوده اند، کسی که بیشتر می بیند، بیشتر می دزدد، پادشاه، بچه محل خداست، دزدی کار زشتی است، مگر برای اهداف متعالی، ویرانی، مقدمه آبادنی است، دشمن چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید و...»

این رمان در 200 صفحه با قیمت 8هزار تومان دتجدید چاپ شده است.

بنابراین گزارش، متن زیر سخنرانی دموقُراضه خطاب به مدیران حکومتی است که در آن می‌کوشد اصول حکومت‌داری را به آنان بیاموزد.

- مردم همه گوسفندند و ما چوپان: حواستان باشد! بزرگ ترین اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، یا ارزش قائل شدن برای مردم است. شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید، نمی‌توانید بر آنها حکومت کنید.

- طوری برنامه ریزی کنید که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند. مردم اگر مایحتاج خود را آسان به دست بیاورند، اگر وقت اضافه داشته باشند، عصیان می کنند، بداخلاقی می کنند و به فکر اعتراض و انقلاب و این حرف ها می افتند.

- مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دسته ی دیگر باشند. دسته اول، به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می شوند و دسته ی دوم، از ترس دسته ی اول، مطیع و مِنقاد شما. به این ترتیب، مملکت، خود به خود اداره می شود، بی‌آنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه ای داشته باشید.

- مردم به دو دسته خیلی نامساوی تقسیم می شوند: عوام و خواص. نسبت این دو با هم، نسبت 99 به 1 است. یعنی از هر 100 نفر، 99 نفر عوام اند - عین خودمان - و یک نفر خواص است. و هیچ آدم عاقلی، 99 را نمی گذارد، یک را بردارد. پس خواص را در شمار هیچ یک از اعضای بدن خود به حساب نیاورید و در صورت لزوم، فقط به جلب رضایت عوام فکر کنید. چرا که: اولاً: جلب رضایت عوام، بسیار آسان تر از خواص است. ثانیاً: رضایت عوام را فله ای می شود جلب کرد ولی خواص را یکی یکی؛ آن هم اگر بشود. ثالثاً: عقل عوام به چشمشان است ولی عقل خواص، هر کدام، یک جایشان است که با زحمت هم نمی توان جایش را پیدا کرد. و از همه مهم‌تر، در انتخابات و رأی گیری، رأی خواص و عوام یک اندازه است. رأی آدم خاص که بیشتر یا بزرگ تر از آدم عوام نیست. پس آدم باید مغز خر خورده باشد که خواص را با همه ی مشکلات شان جدی بگیرد.

خلاصه این که: این عوام اند که سرنوشت و تقدیر خواص را رقم می زنند. پس خود خواص را نباید جدی گرفت، ولی خطر خواص را چرا. خیلی باید مراقب بود. این خواص، موجودات پلید و ناشناخته ای هستند که اگر ازشان غافل شوید، کار دست تان می دهند. عوام، هزارتایش کم است و خواص یک دانه اش زیاد. اگر توانستید سرشان را زیر آب بکنید، بکنید و گرنه لااقل مراقب باشید که یکی شان دوتا نشود.

- برای هر نقص و کاستی و کمبودتان، معجونی از دلیل و حکمت و فلسفه درست کنید و به مردم بخورانید. مردم، استعداد غریبی دارند برای خر شدن. اگر نان ندارید که شکم مردم را سیر کنید، برایشان در فضیلت گرسنگی، داد سخن دهید. اگر از عهده ی تأمین امنیت مردم برنیامدید، به آنها تفهیم کنید که هزار و یک محصول و ثمره است که فقط از وجود ناامنی به دست می آید. یکی از آنها، تقویت توان مقاومت است. یکی از آنها ظهور استعدادهای نهفته است و...

- این اصل را هیچ وقت فراموش نکنید: بزرگ‌ترین دشمن ما علم و دانش است. و تنها راه مبارزه با این دشمن، تحقیر کردن آن است. تا می توانید از افراد بی سواد، تجلیل کنید. آنها را در صدر بنشانید. مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید. و به همگان نشان دهید که؛ علم و دانش، جز بدبختی و دردسر و بیکاری و گوشه گیری، خاصیت دیگری ندارد. اما حواستان باشد که چنین اتفاقی یک شبه نمی افتد. تغییر دیدگاه مردمی که یک عمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت می دانسته‌اند، کار آسانی نیست. در عمل! باید در عمل، کاری کنید که مردم، مطمئن شوند که نتیجه ی آموختن علم و دانش، فقر و خفت و بیکاری است و نتیجه ی بی سوادی، ثروت و عزت و افتخار و قدرت.

- حتماً متوجه این واقعیت شده اید که افراد قدبلند به دیگران یعنی کوتاه تران با دیده تحقیر نگاه می کنند. یعنی قد بلندی اصولاً اسباب تفاخر و تکبر است. مضاف به این که افراد قد بلند هرگز از افراد کوتاه قد فرمان نمی برند. نتیجه این که: رمز بقای مدیریت، انتخاب و انتصاب زیردستانی است که قدشان از شما کوتاه تر باشد. اگر زمانی مجبور شدید به استفاده از فرد قد بلند، حتماً یکی از این دو کار را با او انجام دهید:

یک: آنقدر بر سرش بکوبید تا قد او هم به اندازه شما و بلکه کوتاه تر شود.

دو: قبل از شروع همکاری، قسمت اضافه قدش را ببرید تا به اندازه مطلوب تان برسد. از بالا یا پایین یا وسط فرقی نمی کند. مهم این است که وسیله تفاخر یا تکبر او را ببرید یا از بین ببرید.

- این جمله را همیشه سرلوحه همه بوق ها و شعارها و سخنرانی هایتان قرار دهید که: «وقت کم است و ما تا می توانیم باید خدمت کنیم.» و خودتان هر لحظه به خاطر داشته باشد که: «فقط دو سال فرصت داریم تا بارمان را برای همه عمر ببندیم.»

- دروغ گفتن هنر است. هنری که از عهده ی هر کسی ساخته نیست. و مهم ترین اصل در این هنر، داشتن جسارت است. دروغی که با شهامت و قاطعیت و اعتماد به نفس گفته می شود، از هر راستی، قابل قبول تر و باورپذیرتر است. امتحان کنید! در روز روشن که خورشید وسط آسمان است، مقابل همه ی مردم بایستید و محکم و قاطع بگویید که: «الان شب تیره است و این مختصر روشنی هم محصول ستاره هاست.» اگر همه ی مردم حرفتان را باور نکردند، من اسمم را عوض می کنم. چرا مردم باور می کنند؟! برای این که هیچ کس تصور هم نمی کند که با این قاطعیت و محکمی بشود دروغ گفت.

- شنیده ام که بعضی از مردم، گاهی با شگفتی و اعجاب اظهار می کنند که: ما این همه حرف های مهم را از کجایمان در می آوریم؟! گور پدر مردم! من این حرف و سؤال را گاهی از زبان شما - یعنی دوستان ابله خودم - هم شنیده ام! کسی که چنین سؤالی را می پرسد، پیداست که هنوز به ارتباط ما با عالم بالا، ایمان نیاورده است.


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر