( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: با حجت الاسلام قاسم ابراهیمی پور، کارشناس اندیشه معاصر مسلمین و استاد دانشگاه گفتگویی در خصوص نفوذ فرهنگ غرب در سبک زندگی دیگر جوامع انجام داده ایم؛ گفتگوی ما را با مولف کتاب های "رابطه نظریه و مشاهده در علوم اجتماعی" و "روش شناسی علوم اجتماعی" می خوانید:
 

غرب برای تحقق فرهنگ مد نظر خود و همسویی جوامع با آن چقدر بر سبک زندگی متمرکز است و از این مسیر در فرهنگ جوامع نفوذ می کند؟
سبک زندگی یا " LifeStyle"، در اصل نظریه اندیشمندان فرانسوی است؛ از نظر "پیر بوردیو" اندیشمند فرانسوی سبک زندگی یعنی شیوه زندگی متناسب با طبقه اجتماعی، سطح درآمد و مسائلی از این قبیل؛ یعنی درآمد شخص، طبقه اجتماعی او را مشخص می کند و طبقه اجتماعی او، محل زندگی، طرز تفکر و شیوه خوراک، پوشاک، تعامل و ... را تعیین می کند. یعنی ممکن نیست فردی درآمدش جزو دهک های بالا باشد اما منزل او در پایین شهر یا با متراژ کم باشد یا مارک لباس او متناسب شان اجتماعی اش نباشد.
با این توصیف ما نمی توانیم در ایران مصداقی از مفهوم دقیق سبک زندگی از منظر پیر بوردیو پیدا کنیم و این طور نیست همه این مسائل یاد شده با هم تناسب داشته باشد یعنی ممکن است فردی سرمایه دار باشد اما ارتباطی با ارزش ها برقرار نکند.
اما مفهوم سبک وقتی وارد جامعه ما شد، از نظر محتوا تغییر کرد؛ در ایران سبک زندگی را به معنای فرهنگ و شیوه زندگی به مفهوم عام آن به کار می برند نه آنچه که اندیشمندان فرانسوی تعریف کرده اند بنابراین اینکه آنها چگونه در این زمینه نظریه پردازی می کنند، با توجه به این تفاوت، سبک زندگی باید تعریف شود.
در اروپا به دلیل سیطره سیاسی و پیشرفت علمی، فرهنگ آنها هم سیطره پیدا می کند و به عنوان گروه مرجع در کشورهای دیگر - به خصوص جهان سوم- مورد توجه قرار می گیرد؛ یعنی جهان سومی ها تمایل به این موضوع دارند اما این به دلیل مدل سبک زندگی غربی نیست بلکه در قدم نخست سیطره سیاسی استعمار و پس از آن سیطره اجتماعی و اقتصادی در این امر دخیل است، یعنی فرهنگ به تبع آن سیطره ها تحت تاثیر قرار می گیرد و لزوما سبک زندگی آنها در درجه اول مطلوب جهان سومی ها نیست اما چون غرب پیشرفت کرده،قدرت نظامی و علمی و تکنولوژی و اقتصادی دارند، خود به خود این کشورها نیز تحت تاثیر آنها قرار می گیرند.
بنابراین شاید درست نباشد بگوییم آنها چه راهکارهایی برای ترویج سبک زندگی خود در پیش می گیرند بلکه سبک زندگی غربی خود به خود می آید و اگر هم غرب برای ترویج سبک زندگی خود در جهان تلاش می کند، هدف اولیه فرهنگ نیست بلکه سیاسی و اقتصادی است؛ مثلا یک سرمایه دار برای اینکه پوشاک خود را بفروشد، با یک هدف اقتصادی، تبلیغ فرهنگی هم می کند تا نگرش ما را مثبت کند. به طور مثال برای اینکه بتوانند به ما سگ خانگی بفروشند، مجبور هستند نگرش ما را در خصوص سگ و هر چیز مربوط به آن در سبک زندگی را القا کنند لذا دست به فعالیت فرهنگی می زنند تا نگرش ها را تغییر دهند.

 

بالاخره با هر هدفی، چه سیاسی چه اقتصادی و چه فرهنگی، این اتفاق در حال وقوع است؛ رسانه ها به ویژه هالیوود در این میان تا چه اندازه نقش ایفا می کنند؟
امروز عصر، عصر رسانه است و مهمترین ابزار برای نفود و تغییر در نگرش ها، رسانه است. اینکه رسانه ها با رویکرد صنعتی و سیاسی و فرهنگی دنبال می شوند، جای شک نیست یعنی رسانه ابزاری برای دست یابی برای درآمد و استفاده های سیاسی است.
اما رسانه های غربی و به ویژه هالیوود خط قرمز هایی دارد که آنها را اول سیاست و سپس اقتصاد تعیین می کند و می بینیم که مخاطب جهانی و فراوانی نیز دارند و تمام تلاش آنها در این است که خود را منجی جهان، مدافع حقوق انسان ها و کاملا مزین به اخلاق معرفی کنند. اینها اهداف کلی است که در کنار آن نحوه زندگی و تعاملات و پوشش هم از طریق فیلم های پرفروش و ماهواره نفوذ ظریفی در خانه های ما کرده و مشاهده می کنیم حتی در روستاهای دور افتاده افغانستان موتورهای برقی (در هنگام قطع برق) برای استفاده از شبکه های ماهواره ای، دارند که شاید اغلب آنها یخچال هم نداشته باشند اما ماهواره و موتور برق را هم تهیه کرده اند و این نفوذ گسترده غرب را نشان می دهد و چون اهداف رسانه هویدا نیست، القائات موثری در پی دارد.

 

ما امروز با جریان هایی چون سکولاریسم پنهان و لیبرالیزم مواجه هستیم که در بیشتر موارد بدون آنکه متوجه باشیم ما را احاطه می کنند، تاثیر این جریان ها بر فرهنگ چیست و در مقایسه با جریان هایی چون عرفان های نوظهور چقدر برای فرهنگ و به تبع آن سبک زندگی مخرب و آسیب رسان هستند؟

فرهنگ لایه های مختلفی دارد؛ عمیق ترین لایه های آن، عقاید، باورها و ارزش های است. لایه های سطحی تر، نماد ها، رفتارها و زبان و اموری است که قابل مشاهده اند مانند نوع لباس پوشیدن و کلماتی که به کار می رود که همه این ها سطحی هستند. جریان های سکولار با لایه های عمیق تر درگیر می شود و عقاید و باور ها و ارزش ها را دچار تحول و این تغییر بسیار بنیادی تر است تا تغییر در لایه های سطحی؛ یعنی هویت ما در درجه اول گره خورده به عقاید ما، و در درجه بعد ظواهر فرهنگی؛ این که از عمق نفوذ می کنند و ارزش ها و عقاید را تغییر می دهند و به تبع آن نمادها و لایه های سطحی تغییر پیدا می کند، لذا این موضوع خطرناک تر و مهم است چرا که هویت و اصل وجود فرهنگ ها را زیر سوال برده و حتی می توانند جوامع متمدن را دچار اضمحلال کنند. اما عرفان های نوظهور، تفاوت ماهوی با سکولاریسم ندارد، منتها این جنبش ها از لایه های سطحی شروع می کنند و افراد را وادار به رفتارهای خاص کرده و به دلیل جذابیت این رفتارها ممکن است عقاید هم دچار دگرگونی شوند. لذا عرفان های نوظهور، به معنی واقعی عرفان نیست و تنها نام آن را یدک می کشند و با استفاده از مفاهیم دینی خود را پوشش می دهند و اهداف کاملا غیر دینی دنبال می کنند.
 

 

این اهداف غیر دینی چه مسائلی است؟

باید دانست به طور حتم هدف عرفان های نوظهور، عرفان به معنای بومی کلمه که ما به کار می بریم، نیست. پشتوانه تئوریک این جریان ها، هیچ جایگاهی برای حضور دین در جامعه مدرن قائل نیست و در این تئوری ها، دین برای ادامه حیات باید مرجعیت عقل عرفی را بپذیرد و خود را با عرف همراه کند لذا دین باید کاملا سیال، منعطف و تاریخی باشد.
 

 

یعنی چه دین تاریخی باید باشد؟
یعنی متناسیب با شرایط تاریخی و اجتماعی به راحتی تغییر کرده و امر ثابتی نباشد و خود را با امیال و خواسته های افراد تطبیق دهد. این معنای تئوریک عرفان نو است که هدف آن رواج معنویت در جامعه نیست بلکه ارضاء کاذب نیازهای معنوی انسان است./ شبستان

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر