تجویز آمپول فرهنگی، مساله فرهنگ را حل نمیکند
مهدی گلشنی فارغالتحصیل مقطع دکتری رشته فلسفه علم از دانشگاه برکلی آمریکا است. او از اعضای حقیقی شورایعالی انقلاب فرهنگی و مدیر گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف است. گلشنی تاکنون آثار زیادی در زمینه نسبت علم و دین نوشته و منتشر کرده است. او که دکترای فیزیکاش را از یکی از معتبرترین دانشگاههای جهان گرفته، مدتی رئیس اسبق پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود و در مسیر تبیین فرهنگ در چارچوب انقلاب اسلامی کارهای عمدهای انجام داده است. آنچه در ادامه میآید گفتوگوی تسنیم با این استاد پیشکسوت فلسفه علم است که به موضوع شرایط فرهنگی امروز و آسیبهای آن میپردازد:
*تسنیم: آقای گلشنی، بسیاری از صاحبنظران فرهنگی معتقدند که با آغاز تهاجم فرهنگی یک انحرافی در ارزشهای فرهنگی ما بوجود آمده است. به نظر من مبنای فکری این انحراف هم، همان چیزی است که پیشتر در غرب ایجاد شد: «بیارزش شدن ارزشها»! چرا در ایرانی که یکی از عجیبترین رویدادهای تاریخ یعنی «انقلاب اسلامی» را رقم زد و آن مقاومت شگفتانگیز 8 ساله را پشت سر گذاشته باید به شرایطی برسد که جوانانش ارزشهایشان را تحت تاثیر و تقلید ناقصی از سطحیترین آموزههیا فرهنگی غرب بسازند و از ارزشهای اصیل فرهنگ و اخلاق بومی خودش فاصله بگیرد؟
فرهنگ یک امر ظریف است و برای آن بخشنامه یا آمپولی وجود ندارد که تزریق کنیم. به نظر من همه این مشکلاتی که با آن رو به رو هستیم به این دلیل است که اندیشمندان ما در حوزه و دانشگاه در فکر این نبودند که فرهنگ اسلامی را مطابق با مقتضیات زمان ارائه بدهند. جهان تغییر کرده است و اکنون مسائلی به وجود آمده که در گذشته مطرح نبوده است، به همین علت ما هم باید مطابق با زمان پیش میرفتیم و باید این تطبیقها را انجام میدادیم؛
شهید مطهری یک زمانی این مقتضیات زمان را مطرح کرد که کمتر به حرف ایشان توجه شد. باید بدانیم زمان ما زمان ناصر الدین شاه نیست. اگر من الان اینجا حرفی بزنم نیم ساعت دیگر در امریکا از حرفهای من با خبر میشوند، الان شرایط خیلی با گذشته تفاوت کرده است و حتی مدل توطئه و تهاجمها نیز فرق کرده است.
ما باید فرهنگ اسلامی را در خور نسلها و با رعایت سلسله مراتب پخته کرده و تحویل میدادیم، اما اینکار را نکردیم و با همان متونی قدیمی میخواهیم نسلی را که با فرهنگ بیگانه است، بزرگ کنیم. در صورتی که برای جوانان ما دائما از اطراف جهان فرهنگهای مختلف میبارد!
حالا هم راهش این است که اندیشمندان جامعه که واقعا میدانند فرهنگ چیست به کار گرفته شوند تا و سعی کنند با یافتن راهی نشان دهند که فرهنگ چه اهمیتی در استقلال، پایداری و حفظ این مملکت دارد و در این رابطه حتی میتوانند مثال سیاسی یا اجتماعی بزنند تا جوان را به فرهنگ ترغیب کنند. اما این اتفاق تا کنون رخ نداده است و این است که جوان ما به وضوح میبینید که رفتار خلاف و بیاخلاقی حتی در مسئولان وجود دارد و با خود میگوید که باید از چه کسی تقلید کنم؟! این جوانها نمیداند که رفتار خلاف آن مسئول حاکی از اسلام نیست و آن را به اسلام مرتبط میکند و میگوید آنها که سعادت دنیوی خود را دارند پس بگذار من هم داشته باشم؛ حتی برایشان جا نیافتاده است که از نظر اسلام هم این دنیا وجود دارد و هم دنیای دیگر، هم بعد مادی و هم بعد معنوی وجود دارد. مسئولان نتوانستند به جوانان ما یاد بدهند که بعد مادی زندگی، انسان را به جایی نمیرساند و نهایت آن ابزارهای تخریبی است که در غرب وجود دارد. وقتی ما تحمل ارای همدیگر را نداریم و همدیگر را میکوبانیم چگونه نسل جوان میتواند از ما چیزی یاد بگیرد؟!
بنابراین باید یک کار فرهنگی ظریف انجام شود، اما متاسفانه آنچه در سالهای اخیر تجویز شده است مانند آمپول است، یعنی استاد را به زور سر کلاس میآورند تا وی یک مطلب فرمایشی را از بالا برای دانشجو بازگو کند، این روش واقعا کار نمیکند. من یک زمانی با اینکه بیایند و تعلیمات فرهنگی و دینی را به اساتید القاء کنند، مخالف بودم و میگفتم این کار راه دارد و ما باید کاری کنیم افراد خودشان بروند چیزی را با اشتیاق گوش بدهند و مسائل را بفهمند.
رسانهها در این زمینه بهترین امکانات را میتوانند فراهم کند، اما در حال حاضر هدف برنامه رسانههای ما صرفا شاد و سرگرم نگه داشتن مردم شده است. در حال حاضر تعداد بالایی از مردم ایران ،نگاهشان به تلویزیون و گوششان به رادیو یا رسانههایی است که خارج از ایران هستند، در صورتی که این رسانهها مشکلات اساسی جامعه ما را روشن نمیکنند؛ آنها اهمیتی به مشکلات واقعی ما نمیدهند و علاجی را پیشنهاد نمیکنند. آنها نمیآیند ضرر بیاخلاقی را روشن کنند و هرگز به ما نمیگویند که جامعهای که در آن اخلاق و ازخودگذشتگی از بین برود چیزی از آن جامعه نمیماند. به نظرم باید سرمشقهای اغنایی در حوزه فرهنگ به وجود بیاید و رفتارهای ما واقعا اسلامی شود، اگر بخواهیم کشور ما به استقلال برسد و اسلام عزت خود را پیدا بکند باید در نگاه فرهنگیمان تجدید نظر کنیم.
از سوی دیگر چون ما شدیدا دچار مشکلات اقتصادی هستیم، بنابراین به طور اتوماتیک حواسمان پرت اقتصاد است؛ اما مسئله اینجاست که اگر بخواهیم به یک اقتصاد خوب هم برسیم، باید زمینه فرهنگی آن را به وجود بیاوریم؛ الان همه مردم و مسئولان حواسشان متوجه اقتصاد کشور است و هیچ کس هم منکر اهمیت اقتصاد نیست، اما باید توجه کنیم گره این مشکل به دست کسانی باز میشود که ضمن اینکه دانش اقتصادی دارند، متوجه مسائل فرهنگی، جنبههای روانشناختی مردم و ابعاد جامعهشناختی و اخلاقی قضیه هم هستند که ریشه همه اینها در فرهنگ است.
*تسنیم: اتفاقا به نظر میرسد بحث «اقتصاد مقاومتی» که توسط مقام معظم رهبری هم مطرح شد، به موضوعی که طرح کردید مربوط میشود؛ آیا درست است که اقتصاد مقاومتی نگاه ویژهای به فرهنگ دارد؟
به نظر من اقتصاد مقاومتی، اقتصادی است که ما را به خودکفایی میرساند؛ هدف این اقتصاد این است که ما نیازمند و تحت فشار نباشیم، چون وقتی تحت فشار باشیم، مجبور میشویم خیلی جاها کوتاه بیاییم، اما اگر عزت داشته باشیم نمیتوانند به ما زور بگویند و دشمنان در چنین شرایطی مجبورند کوتاه بیایند و این واقعا مهم است. این خودش از یک نگاه فرهنگی نشات میگیرد.
*تسنیم: نظارت بر فرهنگ از موضوعات مهمی است که متاسفانه چندان در جامعه ما جدی گرفته نمیشود. این نظارت هم بیشتر باید ناظر به مسئولان فرهنگی باشد تا در پس آن مطالبات صحیح فرهنگی صورت بگیرد؛ از سوی صاحبنظران به مسئولان فرهنگی کشور ما انتقادات زیادی مطرح میشود و بسیاری معتقدند که ضعف فرهنگی ما ناشی از ضعف مسئولان است و آغاز ارتقای فرهنگی کشور به ارتقای نگاه مسئولان مرتبط میشود. نظر شما در این باره چیست؟
نقطه ضعف ما این است که اولا نظارتی که بر کار فرهنگی باید وجود داشته باشد، باید با لطافت همراه باشد نه خشونت! دیگر اینکه مشکل بزرگ ما این است که خیلی از افرادی که متولی فرهنگ هستند مقولات فرهنگی را خوب نمیشناسند. میگویند «ذات نایافته از هستی بخش / کی تواند که شود هستی بخش؟» بنابراین باید کسی مسئول فرهنگ در کشور شود که خودش فرهنگ داشته باشد، اگر یک جایی خالی باشد بهتر از این است که شخصی در آن قرار بگیرد که موجب بدآموزی شود. مسئله این است که ما به اندازه کافی آدمهایی را که از نظر فرهنگی قوی باشند، پرورش ندادهایم؛ کسانی که جنبههای اجتماعی و روانی جامعه را در نظر بگیرند و با فرهنگ درآمیزند.
از سوی دیگر ساختار هم مشکل دارد. ساختاری که بخواهد چنین آدمهایی را تربیت کند نقص دارد. مثلا رشتههایمان در حوزه دانشگاهی خشک و تخصصی است و ممکن است شخصی در رشته خودش متبحر باشد اما اینکه در جامعه و در برخورد با انسانها چگونه باید باشد را نمیداند.
آمریکاییان در دانشگاه M.I.T میدانند که وقتی میخواهد مهندسی را تربیت کنند این دانشجو باید یک تعداد دروس هم در رشتههای علوم انسانی داشته باشد، اما ما در دانشگاهی که به تقلید از این دانشگاه بنا شده، از این نظر مشکلات زیادی داریم و هیچ فکری هم برای آن نکردیم. باید تشخیص داده شود که چه کاری فرهنگی و چه کاری غیر فرهنگی است. من معتقدم که یک طرف این مشکل به خاطر افرادی است که ما پرورش میدهیم و در واقع این افراد بدون فرهنگ پرورش داده میشود. با این حال عدهای هم هستند که با اخلاق، با دین و با تقوا از دانشگاه بیرون میآید که به نظرم ریشه آن پرورش خانودگیشان است و مطمئنم این افراد نتیجه دانشگاه نیستند.
دانشگاههای ما فاقد خاصیت فرهنگی هستند، در مقابل دانشگاه M.I.T آمریکا وقتی فهمید دانشجویانش در جامعه آنطور که باید موفق نمیشوند، سریع علوم انسانی را در دروساش قرار داد. من فقط دروس علوم انسانی را نمیگویم، بلکه میگویم تمهیداتی باید باشد که فارغ التحصیلان ما بیشتر از دروس خودشان، در مورد مسائل انسانی آگاه باشند، کسی که از یک رشته خشک دانشگاهی بیرون آمده باشد نمیتواند مشکلات انسانی را رفع کند مگر اینکه ابعاد جامعهشاسی، روانشناسی و علوم انسانی را دیده باشد و روح لطیف انسانی پیدا کرده باشد.
*تسنیم: در سالهای اخیر تلاشهای زیادی در خصوص تحول در علوم انسانی صورت گرفته است که البته بیشتر مربوط به ساحت اندیشمندان و نخبگان میشود. نظر شما در رابطه با روندی که علوم انسانی در طی این سالها طی میکند چیست؟
نظرم مثبت نیست و من علامت مثبتی در طی این سالها ندیدهام؛ علتش هم این است که ما هنوز به اندازه کافی کار نکردهایم در این زمینه. بله جلساتی برگزار شده است، اما این جلسات بعد از مدتی به دست آدمهایی افتاده که اینکاره نبودهاند و خروجی مشخصی که بتوان آن را به طور ملموس درک کرد نداشته است.
*تسنیم: به نظر شما نقطه ضعف اساسیای که مدیریت فرهنگی کشور دارد به کجا برمیگردد؟
به مسئولان. آنهایی که میخواهند کار فرهنگی انجام بدهند باید خودشان فرهنگی باشند، یک آدمی که خودش منشا بیاخلاقی است، چه طور میتواند فرهنگ را پیاده کند؟! بعد هم تشکیلاتی که در سراسر کشور وجود دارد بخش فرهنگیاش خیلی زود لطمه میبیند و حالت نرم افزاری دارد نه سخت افزاری!
هر کسی در این کشور مسئول هرکاری میتواند بشود و تخصص هیچ وقت مهم نبوده است، مثلا فلان مسئول تخصص نفت نداشته است، شده مسئول نفت و این موضوع در خیلی از جاها اصلا رعایت نمیشود.
*تسنیم: یکی از نکات مهم در صحبتهای رهبر انقلاب در آغاز سال، «مردمی شدن فرهنگ در عرصه تولید، توزیع، ترویج و مصرف فرهنگ» بود و تاکید ایشان بر اینکه کار فرهنگ بر مبنای مردم پیش برود. این مسئله در زمان دفاع مقدس تجربه شد و مردم به خوبی در صحنه فرهنگ بودند، یعنی حتی قبل از آنکه مسئولان بگویند فلان ایده فرهنگی را پیش ببرید، مردم به صورت خودجوش آن را پیش میبردند، ما در آن زمان به لحاظ فرهنگی تفاوتهای زیادی با امروز داشتیم. فکر میکنید راهکار مردمیشدن فرهنگ چیست؟
مردم ریشه و فطرتشان سالم است، اما بعضی وقتها تعلیمات ندارند. یکی از راهکارها این است که رسانهها مسائل فرهنگی را به صورتهای مناسب تحویل جامعه بدهند. مثلا اگر یک فیلم ساخته میشود باید به لحاظ فرهنگی آموزنده باشد، البته میتواند خندهدار هم باشد و مردم را سرگرم بکند. اینها منافاتی با هم ندارد یعنی میتواند در عین سرگرمکنندگی آموزنده هم باشد. من که خودم تلویزیون نمیبینم اما گاهی که رد میشوم و چشمم میخورد، جز بدآموزی چیزی در آن نمیبینم. سریالی که ساخته میشود باید ملاحظات فرهگی داشته باشد. رسانهها به طور کلی باید برنامههایشان آموزش فرهنگی باشد که حساسیتهای قانونمداری ایجاد کند.
یکی دیگر اینکه در مراکز آموزشی و دانشگاهها امور فرهنگی مهم دانسته شود و رعایت شود، در دبیرستان ملاحظه رفتار فرهنگی شود و افرادی که تربیت میشوند خود را متعلق به جامعه بدانند و برای فرهنگ آن دل بسوزانند. در فنلاند کنفرانسی بود که من به آنجا رفتم و دیدم که در آنجا خانمی خم شد و علف خشکی را که در سبزه بود برداشت و در سطل زباله انداخت! این خیلی مهم است که مردم یک جامعه احساس کنند متعلق به آن جامعه هستند و در جامعه میتوانند نقشی مهمی را ایفا کنند؛ اینها نیاز به تعلیمات عمومی دارد که این تعلیمات میتواند در رسانهها، مدارس و دانشگاهها آموزش داده شود.
منبع:تسنیم
انتهای پیام