( 0. امتیاز از )

صدای شیعه:  اسفند ماه که از راه مي رسد جنب و جوش خاصي در جامعه ديده مي شود، همه به تکاپو مي افتند و سعي دارند خود را براي فرارسيدن بهار آماده کنند. يکي از مراکزي که اين جنب و جوش و خريد براي عيد نوروز در آن بيشتر به چشم مي خورد بازار بزرگ تهران است که چند سالي است ديگر از انحصار خريد نوروزي پايتخت نشينان خارج و پذيراي هموطنانمان از ديگر شهرستان ها نيز گشته است. در کل شهر ما، شهر عجيبي است. تا همين چند سال پيش مسائلي در اين شهر عرف بودند که به هيچ وجه امروز اثري از آثار آنها نمي يابيد. به عنوان نمونه تقريبا تا همين 60 سال پيش ورود زنان بي حجاب و بد حجاب به بازار بزرگ تهران ممنوع بود و حتي در سالهاي قبل تر از آن بانوان با حجاب تهراني در سال تنها دو الي سه بار براي خريد رخت عيد اعضاي خانه، احتياجات فصل زمستان و گاهي تابستان آن هم همراه با خواجه اي و همراهي روانه بازار مي شدند. اما تقريبا از اواسط سال 1333 زمزمه هايي مبني بر به فروش رسيدن پارچه هاي کيلويي بازار! در سطح شهرمي پيچد که سبب مي شود بانوان از هر قشر و با هر نوع پوششي روانه بازار بزرگ تهران شوند. اين نوع حضور بانوان چنان رواج مي يابد که در سالهاي اخير بانوان با آرايش و البسه اي براي خريد به اين محل مراجعه مي نمايند که آدمي متعجب مي ماند اين بانوان براي خريد آمده اند يا ...! در ابتداي اين مقال بهتر است با نحوه حضور و نوع پوشش بانوان صد سال پيش در مراکز خريد آشنا شويم تا بهتر به عمق فاجعه اي که از دوره پهلوي در فرهنگمان پديدآمده، پي ببريم.

***

مونس الدوله يکي از کنيزان دربار ناصرالدين شاه نيز در خاطراتش در خصوص مراکز و نحوه خريد و پوشش بانوان به هنگام حضور در چنين مراکزي مي نويسد:«در دوره قاجاريه در« مسجد امام» و پشت «مسجد سپه سالار» و پشت«مسجد مروي» و مقابل « مسجد جمعه» بساط مخصوصي براي زن ها مي انداختند. سرخاب و سفيداب و خطاط و سورمه و وسمه و چارقدهاي رنگارنگ، پيراهن هاي دوخته و ندوخته زنانه و خلاصه همه چيز توي اين بساط ها پيدا مي شد. بيشتر فروشندگان زن بودند که با چادر و چاقچور و روبنده پاي بساط مي نشستند و با خانم ها سر قيمت يک به دو مي کردند. در اين دوران زنان دلاله اي هم بوده اند که پارچه هاي جوروواجور، لباس دوخته و جواهرات و لوازم آرايش را به اندروني منازل مي بردند و به زنان حرم مي فروخته اند. البته در ميان اين فروشندگان زنان کرماني هم سوزن دوزي هايي که شامل يک قواره مخمل يا ماهوت سوزن دوزي به طرح هاي گل و بوته، ترنج يا شعر و غزل با ابريشم هفت رنگ؛ مي شده را بفروش مي رسانده اند».

*خاطره ي حضور دربازار بزرگ تهران و لاله زار

مهرماه فرمانفرماييان دختر ميرزا عبدالحسين فرمانفرما در کتاب خاطرات کودکي اش«زير نگاه پدر» در رابطه با نحوه خريد براي عيد نوروز و نوع پوشش بانوان براي حضور در بازار بزرگ تهران يا لاله زار(دوره حکومت احمدشاه قاجار) مي نويسد: «در منزل ما تشريفات نوروزي قبل از اسفند شروع مي شد. هوا سرد بود که مادرهايمان پس از صورت برداري از اهل خانه و بچه ها، مشورت با هم و کسب اجازه از پدر راهي بازار مي شدند. صبح پس از ناشتايي، هر کدام مستخدم مردي از دستگاه خود را همراه مي کردند، به سوي بازار بزرگ(بازار بزاز ها)رهسپار مي شوند. آنها به ندرت از منزل بيرون مي شدند. ولي تشريفات خريد لباس نوروزي و پاييزي آييني انعطاف ناپذير بود. بايد براي کودکان و خدمتکاران لباس نو تهيه مي شد. براي هر فردي يک پيراهن کنتوراي رنگي، يک چادر نماز چيت متن سفيد با گل ها و خال هاي ريز، سه شلوار دبيت سياه و دو يا سه چارقد ململ خريداري مي شد. پول خريد يک جفت کفش و دو جفت جوراب هم به آنها مي دادند که هنگام مرخصيشان آن را تهيه کنند. با پارچه هاي رنگارنگ که از ميان بقچه ها بيرون مي آمدند، آواي نوروز از دور شنيده مي شد، ديگر چيزي جلوي آن را نمي گرفت، نه برف، نه باران، نه سرما و يخ بندان. ... پارچه لباسي ما دخترهارا از لاله زار تهيه مي کردند. لاله زار در آن هنگام محل شيک پوش ها و متجدد ها بود، مرکز گردش و قرارگاه جوانان فرنگي مآب، بنابراين براي ما محلي بود ممنوع. فقط مادرهايمان يک روز صبح به اتفاق ، با درشکه آقا حسين خواجه به آنجا مي رفتند و پارچه هاي لباسي ما و خودشان را انتخاب مي کردند و بر مي گشتند».

 

وي همچنين در مورد نحوه برخورد بانوان با فروشندگان بازار در آن سالها مي نويسد:« سالي دو بار مادرهاي ما با آحسين خواجه و نوکرهايشان سوار درشکه مي شدند و به بازار مي رفتند. يک بار اول پاييز براي خريد لباس هاي زمستاني و بار ديگر قبل از بهار براي خريد لباس هاي عيد. گاهي نيز قبل از تابستان از بازار خريد مي کردند. سالهاي بعد لاله زار محل فروش اشياء لوکس و پارچه هاي آخرين مد شد. يکي دو بار ما را براي انتخاب پارچه لباس عيد به آنجا بردند. به خاطر دارم يک سال به جهت خريد عيد و براي اولين بار همراه با مادرم، خواهرم، مادموازل( معلم سرخانه فرانسوي) پس از آنکه پيچه به روي بستيم و چادر به سر کرديم داخل درشکه ممدبک نشستيم و همراه آحسين خواجه به بازار بزرگ تهران رفتيم. حسن بازار به گفته مادرم در اين بود که هر حرفه اي قسمتي را به خود تخصيص داده بود و در آن محيط انتخاب کالاي مورد نظر آسان تر مي شد. مادرم مشتري مغازه اي بود که ما وارد آن شديم آحسين دم در مغازه ايستاد. پشت ميز فروشنده ايستاده بود و در عقب او تا سقف توپ هاي رنگارنگ پارچه در قفسه ها چيده شده بودند. پس از انتخاب پارچه چانه زدن شروع مي شد. من درست نمي فهميدم چانه زدن چيست. سالهاي بعد دريافتم که چانه زدن امري است قراردادي و براي هيچ کدام(فروشنده وخريدار) توهين آميز به حساب نمي آيد».

همچنين ژاک هردوان سياحي که در آغاز حکومت رضا خان و پيش از آنکه وي دستور کشف حجاب را بدهد، به ايران سفر کرده بود، در سفرنامه «در آفتاب ايران» خود در رابطه با حجاب بانوان هنگام قدم زدن در خيابان به موقع خريد مي نويسد:« ساعت 11 ظهر است. خانمها(در خيابان لاله زارتهران) زياد رفت و آمد مي کنند. همگي داراي چادر و پيچه و شناختن آنها غير ممکن بود. چادر آنها از يک قطعه پارچه سياه رنگ بلند و گشاد ساخته شده که از سر تا نزديکي قوزک پا را مي پوشاند و چون داراي هيچگونه دکمه و بندي نيست، دائما مجبورند براي نگاهداري آن، دو لبه چادر را در زير چانه هاي خود را با يک دست، محکم بگيريد. انعکاس نور خورشيد بر روي چادرهاي لطيف ابريشمي اين دسته هاي چلچله، منظره بسيار زيبا ايجاد کرده، حس کنجکاوي را در انسان، تحريک مي نمود. ... ولي پيچه و چادر حصار و مانع بزرگي براي عابرين محسوب مي گرديد».

*ورود بانوان بي حجاب به بازار!

اين نحو حضور بانوان در بازار بزرگ ادامه داشت تا اينکه اوايل سال 1333 زمزمه هايي مبني بر فروش پارچه هايي بصورت کيلويي در بازار در سطح شهر تهران پيچيد. جالب تر آنکه هيچ منع اي از سوي بازاريان براي حضور بانوان بي حجاب در اين نقطه بازار وجود نداشت. در اين رابطه خبرنگار مجله روشنگر در تاريخ 1/11/1333 در ياداشتي خبر از حضور بانوان تهراني با پوشش هايي خارج از عرف منطقه بازار بزرگ تهران که اهالي اش از متدينين شهر بودند، مي دهد و در گزارشي مي نويسد:

«تازگي موضوع مهم ديگري پيش آمده که تقريبا مد روز شده و تمام خانم هاي شيک از آن صحبت مي کنند؛ آن چيست؟ پارچه کيلويي! بله، پارچه کش مني؛ يعني پارچه را مثل پنير يا حلوا مي گذارند توي ترازو و بعد مي گويند: خانم، نيم من شده! آن وقت، حساب مي کنند؛ درست مثل سيب زميني و پياز و چغندر. اينجاکجاست؟ برويم ببينيم اين پارچه هاي کيلويي که خانم هاي« دکولته پوش» ديوانه آن شده اند، چي است؟ از همه رنگ: قرمز و آبي، نازک و کلفت، براي همه چيز، پرده و زير پيراهني، زير جامه تا چارقد صغرا سلطان و لباس شب خانم؛ همه چيز کيلويي با سنگ چوب و زبان چرب فروخته مي شود. ... از همه مهمتر اين که پارچه هاي کيلويي در مغازه هاي بزرگ شهر ما پيدا نمي شود به همين دليل، خياطخانه هاي بزرگ پارچه هاي کيلويي را ارزان مي خرند، بعد گران به خانم هاي« کرديپلماتيک» قالب مي زنند. زيرا خانم ها از وجود پارچه هاي کيلويي خبري ندارند. موضوع مهم اين است که در بازار تا قبل از موضوع کيلويي، خانم ها جرات بدون چادر رفتن نداشتند؛ ولي حاج آقا هاي کيلويي ته بازار که فقط مشتريان خود را در بين نازنين صنمان بالاي شهر مي يافتند، جلسه نموده و ورود خانم هاي سر برهنه، حتي نيمه عريان_در تابستان_براي خريد کيلويي آزاد گرديد. کيلويي مد روز شده خانم ها دعا مي کنند که خدا کند مغازه هاي لوکس لاله زار هم به روز کيلويي بيفتند».

حاج آقاهاي بازار، که در عمرشان بانواني با چنين پوشش هايي در بازار به خود نديده بودند از صدقه سر کيلويي فروشي، بازارشان مي گيرد. يکي از اين کيلويي فروشان لباس شنا مي خريده؛ ديگري نيم کيلو براي لباس شب اش و يکي براي آقا شکم بند و زير شلواري کيلويي مي خواسته است. خلاصه به هر کجا که در آن دوران مي رفتيد صحبت از کيلويي فروشان بازار بود. اين پارچه ها، همه از پارچه هاي آب ديده و وازده اي بود که قيچي شده بودند. ايرانيان که همواره متخصص کارهاي عجيب و غريب اند، وقتي ديدند بازار مشتري روي پارچه هاي وازده نمي گيرد و مشتري ندارد فورا تصميم گرفتند که آنها را کيلويي بفروشند. در اوايل خانم ها به يکديگر نمي گفتند که اين پارچه ها را از کجا تهيه مي کنند. ولي همان هايي که به همديگر دروغ مي گفتند، اغلب خود را جلوي ترازوي کيلويي فروش ها مي يافتند.

اين پارچه کيلويي فروشان نقل خيار فروش داش مشدي دروازه دولت در روزگار گذشته بودند که خيار مي فروخت و داد مي زد: آهاي خيار کيلومتري مي فروشيم! از او سوال کردند: خيار کيلومتري چيست؟ گفت: «اين طرف گاله خياردولاب داريم، آن طرف خيار چمبر. خياردولابي را کيلويي مي فروشيم، خيار چمبر را متري. پس روي هم رفته کيلومتري مي شود»!/ روزنامه جوان


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر