( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: چندی پیش از این و در همان حیص و بیص که احساسات مردم از ماجرای اسید‌‌پاشی بر سر و صورت بانوان اصفهانی جریحه‌دار شده بود و موضوع پوشش و آرایش خانم‌ها و بروز ناهنجاری‌های اخلاقی و جنسی، دیگر بار نقل روز بسیاری از گروه‌های اجتماعی شده بود، پژوهشگری به نمایندگی از سوی یکی از مراکز مطالعاتی مذهبی و رسانه‌ای، مأمور مصاحبه با این حقیرِ درگاه خداوند، درباره مستجهن‌پردازی و ناهنجاری‌های رفتار جنسیِ شایع، شده بود تا شاید از میان این گفت و شنید، نسخه‌ای برای علاج این ناهنجاری حاصل شود.
پوشش ناپسند برخی از خانم‌ها و روابط ناثواب جماعتی دیگر در کوی و برزن، خاطر بسیاری از مؤمنان را آزرده ساخته بود و بسیاری را بر آن داشته بود تا به هر وسیله ممکن، صورت جامعه را از لکّه‌های ناهنجاری پیراسته و دین و دنیای مردم را روی به صلاح و اصلاح بیاورند.
از قبل، به ایشان گفته بودم که از مسیر این گفت‌وگو، به نسخه‌‌ای شفابخش نخواهید رسید. به قول معروف و مشهور، بنده کوچک‌تر از آنم که بتوانم راه حلّی پیش پای شما بگذارم و سخنانم در گستره بررسی کلّی موضوع و شناسایی مبادی و مبانی ورود به موضوع، خواهد ماند. با این‌همه، پذیرا شده، به دفتر مجلّه آمد و با ضبط صوت روبه‌روی من نشست و سؤالاتش را که مکتوب ساخته بود، فرا رویم قرار داد. قبل از آنکه طبق معمول و به روش خبرنگاران، سؤالاتش را مطرح کند، به ایشان عرض کردم: به جای پاسخ‌گویی به تک‌تک سؤالاتتان، آنچه را ضروری می‌شناسم، بیان می‌کنم و شما هم از آن میان، آنچه قابل قالب‌زدن در طرح مورد نظرتان است، بردارید. صمیمانه پذیرفت و من شروع به گفت‌وگو کردم:
لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ!
آنچه امروزه به عنوان ناهنجاری‌های رفتار جنسی، در صورت‌های مختلف آن، از ساده‌ترین آنها، یعنی روابط دختران و پسران گرفته تا موضوعاتی همچون: زندگی مجرّدی، هم‌خانگی دختران و پسران بدون ازدواج (ازدواج سفید)، رشد منفی ازدواج، افزایش طلاق، همجنس‌بازی، تجاوز به عنف و روسپی‌گری شناخته می‌شود، پیش و بیش از آنکه عارضه‌ای آویخته بر جامعه جوامع شرقی مسلمان و از جمله «ایران اسلامی شیعی» باشد، مبتلا به عصر حاضر و انسان معاصر است. هر یک از جوامع، به نسبت موقعیّت تاریخی‌اشان، سهمی از آن‌همه را دریافت کرده‌اند و در آینده نیز چنانچه بر همین مدار و روش سیر کنند، سهم بیشتری را از آن خود خواهند ساخت
به دلیل همین آلودگی و ابتلا است که جوامع و ملل مختلف، در وقت تجربه پیامدهای سوء و مصیبت‌بار رفتارهای جنسی، آن را به عنوان یک مسئله در میان پژوهشگران (جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و...) خود مطرح کرده و سعی در گره‌گشایی و معالجه ناهنجارها کرده‌اند.
درست به دلیل شیوع و فراگیری بحران جنسی است که می‌بینیم، جوامع غربی (اروپایی و آمریکایی) در تجربه صورت‌های مختلف ناهنجارها پیش‌قدمند؛ بلکه در تلاش برای کاستن از میزان ناهنجاری‌ها و کاهش تبعات سوء و خانمان‌برانداز آن نیز پیش‌قدم بوده‌اند.
در همین مسیر، اقوام مختلف نیز، به نسبت ابتلای جامعه خود به این ناهنجاری‌ها، قواعد و قوانینی را کشف و مرعی داشته‌اند.
بررسی میزان موفّقیت هریک از آن جوامع در دستیابی به مقصد مطلوب و رفع ناهنجاری، فرصتی مفصّل می‌طلبد که از عهده نگارنده خارج است.
به استناد همه شواهد و مستندات، جامعه ایرانی مسلمان نیز، مصون از مصادیق مختلف و درجاتی از این ناهنجاری‌ها نبوده و گفت‌وگو و گلایه‌های بسیاری از متولّیان امور دینی و دردمندان امور فرهنگی، بهداشتی و اجتماعی برای شناسایی مسئله و کشف راه علاج ناهنجاری نیز، حکایت از واقعی بودن مسئله و شیوع آن می‌کند.
همگی آنها امیدوارند تا با انذار و تبشیر و به مدد نهادهای آموزشی، پرورشی و حتّی نیروهای انتظامی و امنیّتی، ضمن کنترل شرایط، از میزان خسارات کاسته و سلامت اخلاقی و جنسی را در سطوح مختلف، احیا و به جامعه برگردانند.
بی‌تردید، همه دغدغه‌ها و نگرانی‌ها در این‌باره به‌جاست؛ به ویژه در میان جامعه‌ای شرقی که هماره اخلاق‌مدار بوده و با رویکرد مذهبی و دینی سعی در بررسی معاملات و مناسبات مردم داشته و در پی اسلاف خویش، سعی در حفظ و بسط سلامت اخلاقی کرده است؛ امّا در این‌باره سخن بنده، سخن دیگری است. دریافت خودم را در دو رویکرد خرد و کلان بیان می‌کنم

رویکرد کلان به پدیده ناهنجاری‌های رفتار جنسی در جامعه
توجّه عموم کشورها و حتّی سازمان‌های جهانی به این پدیده، حکایت از این دارد که این پدیده، در وجهی جهانی و فراگیر، آشکار شده و مختصّ جامعه‌ای خاص نیست.
اعلام «روز جهانی سلامت جنسی» (در 13 شهریورماه، مصادف با چهارم سپتامبر 2010م.) توسط «انجمن سلامت جنسی» WSH و ارائه تعریف از سلامت جنسی، خود حکایت از شیوع ناهنجاری رفتارهای جنسی در سطح جهانی و آشفتگی مناسبات جنسی در میان مردم می‌کند؛ به گونه‌ای که دیگر هیچ حدّ و مرزی پاس داشته نشده و حتّی تعریفی واحد و پذیرفته شده از سلامت جنسی، ملاک گفت‌وگو در این‌باره و در میان جوامع مختلف نیست.
شعار اوّلین بزرگداشت این روز در سال 2010م. عبارت بود از: بیایید درباره‌اش صحبت کنیم، باید با موضوع سکس، به عنوان یک تابو، در جوامع مختلف مبارزه کرده و ضرورت گفت‌وگو در خصوص مسائل جنسی را مطرح کرد.
در ادامه این وضع و با مشاهده به خطر افتادن سلامت اخلاقی و جنسی جوانان، این سازمان در سال 2011م. شعار خود را سلامت جنسی جوانان؛ با حقوق و مسئولیّت‌های متقابل مطرح و در سال 2012م. با توجّه به اقلّیت‌ها و تنوّع فرهنگی، شعار خود را سلامت جنسی برای همه، در جهان متکثّر اعلام داشت.
این مقدّمه را عرض کردم تا دانسته شود، پیش از آنکه ما در دهه سوم و چهارم از انقلاب اسلامی و پس از تجربه بسیاری از ناهنجاری‌های رفتار جنسی در سطوح مختلف جامعه، درباره این مسئله گفت‌وگو را آغاز کنیم، جامعه جهانی، خود را مواجه با آن بحران دیده است. از همین‌روست که نسخه‌ای واحد و عمومی نمی‌توان پیچید.
شاید یکی از اشکالات وارد بر عمل ما، در وقت مواجه شدن با این مسئله و سایر مسائل مبتلا به جامعه آن است که معضل و ناهنجاری را بریده از سایر معاملات و مناسبات و به صورتی جزوی و منفک از سایر اجزای متشکلّه یک حوزه فرهنگی و تمدّنی می‌نگریم و از تأثیرپذیری هریک از اجزا نسبت به هم و از تأثیرپذیری آن اجزا، از کلّی واحد غفلت می‌ورزیم. به همین سبب، راه حلّ مسئله را هم در همان گستره محدود نگریسته و درباره‌اش قضاوت و راه حل ارائه می‌کنیم؛ چنان‌که بسیاری از مؤمنان و متشرّعان، پدیده ناهنجاری اخلاقی و رفتار جنسی را که مرتبه‌ای از آن در پوشش زنان و دختران نیز آشکار شده، صرفاً به عنوان معضل عارض شده و برآمده از بداخلاقی اشخاص و حدّاکثر، خانواده‌ها می‌بینند و راه‌حلّ را هم در وضع برخی قوانین و مقرّرات اجتماعی و اعمال آن مقرّرات توسط نهادهای انتظامی می‌شناسند.
از دیگر سو، روشنفکران ساکن جوامع شرقی و سنّتی نیز، از آنجا که هماره چشم به دهان و قلم پژوهشگران غربی و نقطه‌نظرهای سازمان‌های جهانی می‌دوزند، در بررسی بسیاری از مشکلات و ناهنجاری‌های عارض شده بر ساحت‌های فرهنگی و تمدّنیِ انسان شرقی و سنّتی و ارائه راه حلّ و علاج مسئله، از این مطلب غفلت می‌ورزند که اساساً مبدأ و غایت مفروض و مطلوب جوامع مدرن، در توجّه به یک مسئله و ارائه راه برون‌رفت از معضلات، با همه آنچه که جوامع شرقی سر در پی آن می‌گذارند، متفاوت است.
می‌خواهم عرض کنم، اگرچه جوامع شرقی و غربی، در صورت مسئله و شکل بیرونی معضل با هم مشترکند (مانند ناهنجاری‌های رفتار جنسی)، امّا ضرورتاً در منشأ پیدایش ناهنجاری مشترک نیستند. بنابراین، در هنگام ارائه نسخه هم نمی‌توانند از نسخه‌ای مشترک بهره‌جویند
هریک از جوامع، با توجّه به مبادی و مبانی مخصوص خود، به موضوع نگریسته و ناگزیر می‌بایست با ملاحظه همان مبادی هم به بررسی موضوع پرداخته و راه برون‌رفت را جست‌وجو کنند.

جهان مدرن و انسان متجدّد
اجازه می‌خواهم نگاهی مختصر به موقعیت و شرایط تاریخی ویژه‌ای که انسان معاصر در عصر حاضر، در آن به سر می‌برد، داشته باشم.
عبارت مدرنیته، تعریفی جامع و توصیفی مانع از موقعیّت تاریخی عصر حاضر و انسان معاصر می‌دهد. هریک از اقوام، در صفی طولانی و در سطحی وسیع از این جهان مدرن، مستقرّ شده و در پی تجربه آنند و از آن نیز متأثّرند.
توسعه‌یافته‌ها، یعنی دول آمریکایی، اروپایی و «ژاپن»، با تجربه کامل مدرنیته، در ساحات فرهنگی و تمدّنی، به عنوان معلّمان اقوامِ توسعه‌نیافته‌ و دستگیر آنها در تجربه مدرنیزاسیون، حدّاقل در صورت‌های تمدّنی‌اند و به دلیل غلبه حوزه فرهنگی و تمدّنی عصر مدرن و در محاق رفتن حوزه‌های فرهنگی سنّتی، عموم اقوام توسعه‌نیافته و عقب‌مانده از قافله تمدّن مدرن، خود را در آئینه جهان مدرن می‌بینند و آینده خود را ذیل آن تعریف می‌کنند.
عموم این اقوام، توسعه‌یافته‌ها و توسعه‌نیافته‌ها، مدرنیزاسیون و تجربه مدرنیته را ممدوح می‌شناسند. آنان با اصالت دادن به راحتی و برخورداری‌های حاصل از مدرنیته، آن را به مثابه نردبان لازم برای دستیابی به راحتی و برخورداری و لازمه آن تعریف می‌کنند. اینان، آسایش و راحتی و برخورداری دنیوی را به مثابه مقصد مطلوب و غایت سیر و سلوک آدمی در گستره تاریخ می‌شناسند یا حدّاقل در عمل، آن را امام خویش شناخته‌اند؛ حتّی اگر در ظاهر، آن را انکار کنند. همگی در این گمان افتاده‌اند که به حقیقت، مدرنیته بشر را به آسایش جسم و آسودگی جان می‌رساند.
از این‌رو، در چشم ساکنان همه جوامع شرقی، جهان مدرن، مجذوب و مطلوب جلوه کرده و تجربه مدرنیته را ضروری و لازمه بودن و زیستن بر زمین تعریف کرده‌اند و از آنها گریزی و گزیری نمی‌شناسند؛ در مقابل، اگر کسانی آن را منکر شوند، آنها را جاهل و مجنون شناسایی می‌کنند. در واقع اینان، جز این، بودنی برای خود نمی‌شناسند.
حسب این پندار بود که طیّ دویست سال اخیر، عموم جوامع شرقی، به نوبت سوار بر قطار مدرنیته شدند.
پیرامون هریک از ما، در حیات فردی و اجتماعی، لوازم بسیاری است که از آن همه وسایل ریز و درشت، بهره می‌بریم؛ امّا به راستی چه تعداد از آنها، لازمه بودن و شرط ادامه حیات ما هستند؟ کدامین آنها به مثابه شرط لازم و متضمّن حیات انسانی ما بر کره خاکند و اگر حذف شوند، مرگ ما را در پی خواهد داشت؟ بی‌شک شأن و موقعیّت همه اشیا و لوازم، واحد و مساوی نیستند؛ چنان‌که اعضای بدن نیز چنینند.
قلب، برای زیستن و ادامه حیات، لازم است؛ بلکه لازمه زنده بودن ماست و بدون آن، اساساً موجود حیوانی و انسانی زنده نمی‌ماند؛ امّا در همان حال، ناخن دست و موی سر، واجد شأن قلب در بدن نیستند و به‌رغم آنکه بدان‌ها نیازمندیم، چنان‌که از دست بروند، از زندگی ساقط نمی‌شویم و شأن انسانی خود را نیز از دست نمی‌دهیم.

تاریخ مدرنیته
تاریخ مدرنیته و تجربه جهان مدرن از چهارصد سال تجاوز نمی‌کند. بخش بزرگی از این زمان هم (یعنی قرون 16 و 17 م.) بشر غربی مراحل مقدّماتی مدرنیته را در حوزه‌های نظری و فرهنگی پشت سر گذاشته و عملاً با گذار از انقلاب صنعتی «انگلستان»، مدرنیته از چارچوب دریافت‌های نظری و فلسفی مدرن خارج شده و آن را در حیثیت تمدّنی و دستاورد‌های تکنیکی، محقّق ساخته‌ است.
پیش از همه اقوام، ساکنان غرب (فلاسفه غربی) مدرنیته را به مثابه نوعی دریافت جدید و نگرش جدید به عالم و آدم پایه‌گذاری کردند
متأسّفانه نزد ساکنان شرق و آسیا و به اصطلاح، کشورهای توسعه نیافته، مدرنیته و مدرنیزاسیون تنها در هیئت ماشین و محصولات تکنولوژیک جلوه کرده است.
جهان مدرن، مخلوق و ماحصل دست انسان مدرن است؛ چنان‌که تا پیش از این عصر جدید، مدرنیته به معنای شناخته‌شده در قرن 19و 20م. تجربه نشده بود. چنان‌که عرض کردم، این اتّفاق، ابتدا در خانه جان انسان غربی و سپس در هیئت تمدّنی ظهور یافته است.
بی‌دلیل نیست که مبلّغان وطنی و دانش‌آموخته علوم اجتماعی و سیاسی، برای دست‌یافتن به توسعه و پیشرفت اقتصادی، توسعه انسانی را مقدّم و پیش‌شرط آن ملاحظه می‌کنند. از آنجا که ساکنان شرق، مدرنیته را در چارچوب محصولات تکنولوژیک و منفکّ از بنیادها و زمینه‌های نظری و فلسفی نهفته در آن می‌شناسند، آن‌همه را ممدوح، لازم و سرانجام، لازمه بودن و زیستن تعریف می‌کنند و برآنند تا آن‌همه را در خدمت بگیرند.
مدرنیته، به طور خلاصه، نحوی خاص از دیدن هستی است. این نحوه دیدار هستی و جهان‌شناسی، تا قبل از قرن 16م. در هیچ‌کجا شناخته و تجربه نشده و پیش از غربیان، کسانی آن را دریافت نکرده بودند.
این جهان‌شناسی عصر جدید، طیّ قرون 16 و 17 میلادی، سبب تربیت و شکل‌گیری انسانی شد که می‌توانست در حوزه تمدّنی، موجد جهان تکنولوژیک باشد. به واقع، ماشین، به معنی خاصّ خود، یعنی تکنیک و تکنولوژی، محصول دست چنین انسانی است.
غلبه نگاه ریاضی و کمّی بر وجود آدمی در عصر جدید، مقدّمه تجربه تجدّد و تولّد انسان متجدّد بود. در این دوره، ابتدا انسانی پا به عرصه گذاشت که مدرنیته، به مثابه یک جهان‌شناسی خاص، بر جانش غالب آمده بود؛ مبتنی بر نگرش مدرن به هستی می‌نگریست و بر آن بود تا با این شیوه، در زمین سیر کند و مطابق تمایلات نفسانی خود، زمین را تغییر دهد و سرانجام بهشت موعود را بر پایه‌های آن بنا سازد. از اینجا، محصول دست او نیز در تمدّن مدرن، ماشین شد.
اصالت‌یافتن جهان مادّی نزد انسان غربی و اقبال او به دنیا، به مثابه مقصد غایی و سرزمین همیشگی‌اش، به مثابه شرط لازم ورود او به حوزه و ساحت فرهنگی مدرن بود. از اینجا، عالم ظاهر (دنیا) در نزد او جلوه‌ای خاصّ کرد و بدان اقبال نشان داد.
نزد بشر عصر مدرن، اقبال به عالَم ظاهر و ظاهر عالَم، هم‌زمان با ادبار و پشت‌کردن به عالم باطن و باطن عالم، اتّفاق افتاده است.
ادبار به معنی رویگردانی و پشت کردن است.
از آن زمان که بشر غربی به تمامی از آسمان و عوالم باطنی و غیبی، همان‌که منظور نظر ادیان آسمانی و توحیدی بود، روی برگرداند و دنیا را خانه امن و همیشگی خود پنداشت و با اصالت بخشیدن به دنیا، همه همّ خود را مصروف تصرّف و تغییر آن ساخت، مدرنیته متولّد شد.
حال با این توصیفات، برگردید و دریافت‌های فلسفی حمایت‌کننده از مدرنیته را در قرن شانزدهم میلادی مطالعه کنید تا دریابید به حقیقت، معلّمان مدرنیته کیانند و این جهان‌شناسی از کجا پای به عرصه گذاشته است.
آنکه مؤمنانه و متکّی به دریافت‌های دینی و توحیدی، به هستی می‌نگرد، می‌داند که هستی، ظاهری دارد و باطنی. او می‌داند که جهان مادّی، برخاسته و متّکی به عوالم باطنی و معنوی، همه حیثیت و هستی خویش را از باطن هستی و غیب عالم و عالم غیبی اخذ می‌کند و بی آن، هیچ و هیچ است. از این‌رو، نزد انسان مؤمن به ادیان الهی، عوالم باطنی اصالت‌یافته و عالم ظاهر و ظاهر عالم، جز قشر و پوسته‌ای نیست.
در پی این اتّفاق و رویکرد در غرب، به تدریج در حوزه فرهنگی و در میان همه مناسبات و معاملات تمدّنی مردم نیز ادبی، ادبیاتی، سبکی و نحوه بودن و زیستنی اتّفاق افتاد که همه توان و حیثیت خودش را از هستی‌شناسی مدرن اخذ می‌کرد. در مقابل، ساکنان شرق به تدریج با جهان مدرن آشنا و با آن مأنوس شدند. شایان ذکر است که شرقیان، مسیر تجربه مدرنیته را معکوس و ناقص طی کرده‌اند.
به‌رغم غرب که مدرنیته را از تجربه و دریافت هستی‌شناسانه و نظری  راآغاز کرده و به زندگی تکنولوژیک رسیده، ساکنان شرق ابتدا با محصولات تکنولوژیک و تمدّن مدرن، آشنا و با آن مأنوس شدند. از این‌روست که عرض کردم آنان، این مسیر را معکوس تجربه کرده‌اند. ناقص را هم به این دلیل عرض کردم که تنها به پوسته و ظاهر جهان مدرن، یعنی محصولات تکنولوژیکِ آن چشم دوخته و آن‌همه را بریده از هستی‌شناسی مدرن و فرهنگ نهفته در پشت مدرنیته و مدرنیزاسیون فرض کرده‌اند.
ساکنان شرق، مهندسان و تکنوکرات‌ها را معلّمان مدرنیته می‌شناسند و از این‌رو، در مدیریت کلان اجتماعی و اقتصادی و حتّی سیاسی، همه مجال عمل را به این جماعت می‌دهند؛ در حالی‌که در اصل و از ابتدا، فلاسفه معلّمان مدرنیته بودند. آنان دریافت کلّی و هستی‌شناسی خاصّ و نوین را در گوش انسان غرب خواندند. آنان معماران جهان مدرن بودند و مهندسان، عمله‌های آن.
در بین جوامع آسیایی، ایرانیان در قرن سیزدهم هجری قمری و در عصر قاجار، با جهان مدرن آشنا شدند و از همان ابتدا هم با شیفتگی با ادوات و اسباب ماشینی مواجه و خریدار آن شدند. وضع «مصر» و «ترکیه» و پس از آن، «عراق» و سایر کشورهای اسلامی هم بهتر از این نبوده است.
نکته جالب اینجاست که از ابتدا، آنها فرض را بر این گذاشتند که پس از اخذ و خرید این محصولات و تقلید از شیوه‌های زندگی و سبک جهان مدرن، بدان رنگ و بوی اسلامی خواهند داد.
ساکنان شرق، تنها وارد‌کننده ماشین نبودند. پر واضح بود که به همراه ماشین، ناگزیر به وارد کردن شیوه‌ها و آداب زندگی با ماشین هم بودند. با این‌همه، همه عمر ساکنان شرق، مصروف مسلمان کردن دیوی شد که از چراغ جادوی غرب بیرون آمده بود
شرقی‌ها گمان بردند، ضمن کسب و جلب همه راحتی و آسایشِ حاصل از محصولات تکنولوژیک، همه برخورداری‌های عوالم معنوی را هم خواهند داشت.
چنان‌که قبلاً نیز اشاره کردم، برای دستیابی به این توهّم، مسلمانان طالب تمدّن مدرن، از سویی اقدام به سکولاریزه کردن (به معنی دنیوی کردن) دین و شریعت کردند و از دیگر سو، سعی در اسلامیزه کردن غرب نمودند تا با کم کردن فاصله‌ها، در عین داشتن دین، دنیای مدرن را هم به تمامی داشته باشند.
رویکرد موروثی و سنّتی دینی ساکنان شرق اسلامی، باعث بود تا آنان، ضمن انکار و اظهار انزجار از پاره‌ای رفتارها و آداب غربیان، قبایح و زشتی‌ها را جدای از حیثیت فرهنگی و تمدّنی جهان مدرن، شناسایی کرده و بدان امید دل خوش دارند که با دوری‌جستن از آن قبایح، می‌توانند مابقی آداب، سنن و شیوه‌های زندگی و دستاوردهای تکنولوژیک را، پاک و مطهّر در میان خود جاری کنند و بدین ترتیب، حاصل جمع آسمان و زمین (شرق دینی و غرب دنیوی) را فراهم آورند. غافل از آنکه، همواره همه شیوه‌های عمل (معاملات و مناسبات) و دستاوردها، واجد پیشینه فکری و فرهنگی هستند و از جان‌مایه‌ای خاص نیرو می‌گیرند که خارج از اراده آدمی خود را می‌نمایاند.
ساکنان شرق، با رویکرد شادمانه به حوزه تمدّنی غربی، در قراردادی نانوشته، تاریخ خود را ذیل تاریخ غربی تعریف کرده و خود را در آینه آن دیدند. به عبارتی، با ملاحظه و مشاهده غرب، همه آرزو و همه آینده خود را در آن مشاهده کرده و بر آن شدند تا در جغرافیای خاکی خود آنچه را دیده بودند، متجلّی سازند. به عبارت دیگر، سعی در رسیدن به قافله تمدّن کردند.
عبارت عقب‌افتادگی از قافله تمدّن، در شرق مشهور است. این عقب‌افتادگی، به معنی جا ماندن از قافله مدرنیته و مدرنیزاسیون است که غرب، مقدّمات آن را طیّ قرون 16 و 17م. فراهم آورده بود و در قرون بعدی، در قالب جهان صنعتی، آن را متجلّی ساخته بود. تا آنکه در قرن 20م. به عالی‌ترین درجه از تجربه مدرنیته نایل آمد.

منبع: موعود


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر