باور نمی کنم! (در حاشیه انفجارهای پاریس)
آیا اعتقاد تروریست های پاریس به اسلام و شعار الله اکبر باور پذیر است؟
صدای شیعه: اسم من ژان دیلان است. مامور ویژه پلیس در شهر نیس فرانسه هستم اما در حال حاضر همراه با 1500 سرباز و مامور دیگر برای کنترل اوضاع امنیتی به شهر پاریس آمده ام. جمعه شب در این شهر در کمتر از 5 ساعت حداقل 8 حادثه تروریستی جداگانه روی داد . در رگبارهایی که به سوی مردم غیرنظامی نشانه رفته بود و همچنین در سه عملیات انتحاری حدود 130 نفر کشته شده اند . آمار تلفات رو به افزایش است زیرا نزدیک به 100 نفر از مجروحان در شرایط وخیم بسر می برند. بیش از 350 نفر مجروح دیگر نیز شناسایی و به مراکز درمانی اعزام شده اند. شهر در وحشت فرورفته است. دولت سه روزعزای عمومی اعلام، مراکز آموزشی را تعطیل کرده و بسیاری از فعالیت های عمومی مانند مسابقات را به حالت تعلیق درآورده است. سربازها و ماموران امنیتی در هر گوشه شهر دیده می شوند. شبکه های خبری مختلف دائم اخبار و اطلاعات مربوط به این حوادث را پخش می کنند. در میان اطلاعاتی که دائماً در این رسانه ها تکرار می شود، موضوعی ذهن مرا به خود جلب کرده است؛
برخی از عاملان این اقدامات تروریستی هنگام شلیک کور به مردم فریاد زده بودند الله اکبر .
اسم من منصوره است. یک ایرانی هستم که در شهر مشهد زندگی می کند. در ژوئیه 1988 محمد پسرم عازم کشور امارات بود تا از سفارت آمریکا در آنجا برای ادامه تحصیل ویزا بگیرد. ناو یو اس اس وینسنس نیروی دریایی آمریکا که در آن زمان در خلیج فارس بود با شلیک موشکی یک هواپیمای مسافربری ایران را سرنگون کرد و ظالمانه پسر بیگناه من را همراه با 289 غیرنظامی دیگر کشت . از آن زمان هیچ ساعتی نگذشته است که غم از دست دادنش مرا رها کرده باشد .
هر زمان که طاقتم به پایان می رسد به خدایی پناه می برم که از درد من بزرگ تر است و می گویم الله اکبر.
بعدها در سپتامبر 2001 که بهت زده برخورد دو هواپیما به برج های دوقلوی نیویورک آمریکا را در صفحه تلویزیون می دیدم ، غم صدها مادر آمریکایی قلبم را پر کرد که فرزندانشان مانند پسر من بی گناه کشته شدند . زمانی که طبقات آن دو برج یک به یک بر روی هم فرومی ریختند، قلبم نمی توانست از دست رفتن پسران بیگناه دیگر و داغدار شدن مادران دیگر را طاقت بیاورد و بازهم به خدای بزرگ پناه بردم و او را صدا کردم و گفتم الله اکبر. از آن زمان هرگاه سخنی از 11 سپتامبر شنیدم و یا تصویری از آن حادثه دیدم با غم آن مادران داغدار همراه شدم و به تمنای آرامش برای آن ها نام مقدس خدا را بر زبان برده ام وگفته ام الله اکبر.
الله اکبر ذکر انسانی ترین لحظات من است و نمی توانم باور کنم آنکه در جمعه شب گذشته در پاریس بی هدف به روی جوانان آتش گشود همین کلمات مقدس را بر زبان داشته است. باور نمی کنم.
نام من عثمان است. در ولایت ارزگان قندهار در افغانستان کفاشی دارم. سال 2002 سه دخترم را که به مراسم عروسی رفته بودند با بمباران هوایی ناتو از دست دادم. روسری های آنها را که به یادگار بر دیوار اتاقم آویخته ام، اولین چیزی است که هر روز صبح نگاه می کنم.
همان زمان غم دختران بیگناهم قلبم را به درد می آورد و من مانند همیشه به خدا پناه می برم. او را می خوانم و می گویم الله اکبر.
سه سال بعد در اخبار تصویر پدری همسن خود را دیدم که در انفجار بمبی در متروی لندن دخترش را از دست داده بود و بر سر پیکر بی جان او فریاد می کشید. گریستم که دختر او نیز مانند دخترکان من بیگناه کشته شده اند. از آن زمان آن مرد انگلیسی همزاد غم من شده است و هرگاه قلبم با غم از دست رفتن دختران بیگناهم پرمی شود او را به یاد می آورم و برای آرامش قلب او نیز خدا را صدا می زنم و می گویم الله اکبر.
الله اکبر مونس من در لحظاتی است که غم همنوع وجودم را پر کرده است . باور نمی کنم آنکه با انفجار بمب در پاریس گذشته از انسان ها به انسانیت نیز ظلم کرده است الله اکبر را بر زبان رانده است. باور نمی کنم.
من خالد هستم. سیزده سال دارم و در محله ای متوسط نشین در شهر اسکندریه مصر زندگی می کنم. پدرم کتاب فروش است. در سال 2009 زمانی که شش ساله بودم یک شب پدرم به خانه بازنگشت. در فروشگاهش باز مانده بود و هیچ کس آن شب و شب های بسیار دیگر از وی خبری نداشت . ده ساله بودم که پدرم شبی به خانه بازگشت . ماموران آمریکایی او را از برابر کتاب فروشی اش دزدیده و به یک زندان مخفی در لهستان برده بودند. چهار سال طول کشیده بود تا آن ماموران قانع شوند که پدرم فرد فرهنگی فرهیخته ای است و در هیچ اقدام تروریستی شرکت نداشته است. پدرم در سه سالی که بازگشته از آن چه در آن زندان بر او رفته سخنی نگفته است ولی هر چه بوده پدرم را به ساکت ترین پدر دنیا تبدیل کرده است. او دیگر هرگز حرف نزد. خواب شکنجه ، کابوس هر شب اوست.
مادر بزرگمان به من و خواهر و برادرانم یاد داده است شب هایی که با فریادهای پدر از خواب می پریم، برای آرامش او و خودمان خدا را صدا بزنیم و بگوئیم الله اکبر.
بعدها وقتی تصاویر ایزدی هایی را دیدم که داعش آن ها را گروگان گرفته و زندانی کرده است غم کسانی که بیگناه به اسارت گرفته شده اند قلبم را دوباره پر کرد. آن زمان برای آزادی آن ها و آرامش فرزاندانشان باز به خدا پناه بردم و نام او را بر زبان راندم و گفتم الله اکبر. حال نمی توانم باور کنم که قاتل انسان های غیر نظامی در حملات پاریس کسانی بوده اند که این ذکر مقدس را بر زبان رانده اند. باور نمی کنم.
نام من ماریه است. اصالتاً عراقی هستم اما چند سالی است که در مونیخ آلمان زندگی می کنم. همسرم که از پدر و مادر لیبیایی متولد شده هوادار جدی فوتبال است. وی برای دیدن بازی تیم های فرانسه و آلمان به پاریس رفته بود که بر اثر انفجار بمب در استودیوم مجروح شد. حال وی در کما بسر می برد. وجودم از وحشت از دست دادن او پر شده است. برای فرزندانم دلسوزی می کنم. آن ها پدربزرگ مادری خود را در زندان آمریکایی ها در بغداد از دست داده اند. دو عموی آنها هم در حملات ناتو به طرابلس لیبی کشته شده اند. نگرانم که حادثه تروریستی پاریس پدرشان را هم از آن ها بگیرد. برای دوری از این نگرانی و حفظ امیدم به خدا پناه می برم و نام او را بر زبان می آورم و می گویم الله اکبر.
کانال های تلوزیونی مملو از تصاویر حملات جمعه شب پاریس است. نگاه می کنم و خود را همدرد هر کسی می دانم که در آن شهر یا عزیزش را از دست داده و یا مانند من و فرزندانم نگران است از دست بدهد . مانند همیشه در لحظات سختی به خدا پناه می برم و برای صبر بازماندگان قربانیان و ناامید نشدن هر خانواده ای که از این حوادث آسیب دیده است خدا را می خوانم و می گویم الله اکبر .
من با این کلمات نورانی بازشدن درهای رحمت الهی را برای کل بشریت آرزو می کنم نمی توانم باور کنم آن کسانی که با شلیک های کور امید بسیاری را جمعه شب در پاریس ناامید کرده اند الله اکبر بر زبان رانده اند . باور نمی کنم .
منبع: خبر و تصویر برون مرزی صدا و سیما
انتهای پیام