( 0. امتیاز از )

درآمد

صدای شیعه: یکی از دیرینه‌ترین خواسته‌ها و آرزوهای انقلاب اسلامی، اسلامی شدن دانشگاه‌هاست. این مبحث به شکل مبسوط، هرچند سالیانی است که مطرح شده، اما اصل و اصالت آن با تاریخ انقلاب اسلامی پیوند و گره خورده است.

کمتر کسی می‌تواند از نقش‌آفرینی دانشجویان در پیروزی انقلاب اسلامی تردید نماید. امام خمینی؟ق؟ که نگرش ابزاری به دانشگاه و دانشجویان نداشت، خواهان امتداد و استمرار این نقش بود و آن را با سامان‌دهی و صورت‌بندی جدید این نهاد، همراه می‌دید.

نگاه معمار کبیر انقلاب اسلامی به دانشگاه نگاه سر فصلی و متنی بود (نه نگاه حقه‌ای و حاشیه‌ای) و دانشگاه را مبدأ همه تحولات[1] و در رأس همه امور[2] می‌دانست که به مثابه لیله‌القدر ارضی (و نه عرشی)، مقدرات کشور در آنجا رقم می‌خورد.[3]

این اندیشه تا آنجا گسترش آفرینی می‌کرد که از نظرگاه آن فقیه فقید، تا دانشگاه اسلامی نشود، کشور اسلامی نخواهد شد.[4] این است که رهبر معظم انقلاب اسلامی، اسلامی شدن دانشگاه‌ها را از نان شب هم، واجب‌تر می‌داند. [5]

انگاشته‌ها و آسیب‌ها

سعی بر این است که در این نوشته بر پاره‌ای از مهمترین انگاشته‌ها و خطورات و آسیب‌ها و مخاطراتی که «اسلامی شدن دانشگاه‌ها» با آن دست به گریبان است، اشاره می‌رود:

یکم: وقتی از اسلامی شدن نهادی سخن به میان می‌آید، اولین نکته و نقطه‌ای که ذهن با آن درگیر می‌شود، این است که آن نهاد، هنوز چنین جامه‌ای بر تن ندارد. حتی ممکن است این تصور در ذهن شکل بگیرد که آن نهاد، نه تنها در عریانی و بی‌جامگی است که لباسی متناقض و متعارض بر تن افکنده و لذا خلع آن جامه و به تن افکندن خلعتی نو، نیاز فوری آن نهاد است! پس البته می‌توان این تصور درشت‌ناک را این‌گونه تصحیح کرد که این طرح، به عنوان طلب آرمان و اظهار ناخوشایندی از میزان اسلامی بودن فعلی آن نهاد است و تعمیق دین و معنویت در آن تا رسیدن به سطح مطلوب، مطالبه ماست.

دوم: «اسلامی‌شدن» دانشگاه فرق جامعی با «اسلامی کردن» یا «اسلامی‌سازی» آن دارد. در اسلامی شدن، هم میل و اراده نهفته است و هم دامنه‌دار بودن، تدریجی بودن و فرایندپذیر بودن آن مشهود و معنادار است، اما اسلامی کردن دانشگاه ناظر بر غلبه اراده‌ای بیرون از جمع دانشگاه و نهاد دانشجویی است و نشانگر نوعی تحمیل بر نهان و نهاد این مرکز است.

اسلامی شدن با نوعی صیرورت سازگار است و اسلامی کردن با واژه ایجاد، ترابط معنایی آشکار دارد و دانشگاه را به مثابه پذیرنده‌ای نشان می‌دهد که از بیرون بر آن حکم یا تحکم می‌شود. در اسلامی شدن، رشدیافتگی درونی و نوعی رغبت و حریت برای وصول به مطلوب مشاهده می‌شود، اما اسلامی کردن می‌تواند رشد نایافتگی، تولیت‌پذیری و قیم‌خواهی دانشگاه را در ذهن تبادر بخشد. اسلامی شدن از سنخ یک فعل فرهنگی و با لحاظ جمیع ظرافت‌ها و ظرفیت‌هاست، اما اسلامی کردن دانشگاه، ناظر بر نوعی عملکرد سیاسی و بدون در نظر داشت زمان و توان و فارغ از تعامل و تناسب است. اسلامی شدن دانشگاه فضیلت محور و فلسفه‌گراست و اسلامی کردن دانشگاه تکلیف‌مدار و فرض‌پذیر است.

بر اساس آن‌چه گفته شد:

1. اسلامی شدن در ذات خویش اراده و اختیار را مستور دارد؛ بنابراین هر نوع رفتار تحمیلی و جبری، خارج از قاموس پذیرفته شده و ناموس طبیعی کار است.

2. اسلامی شدن دانشگاه امری زمان‌مند است و هر نوع رفتار عجولانه با توهم زودبازدهی ممکن است نتایج معکوس را به بار آورد.

3. تدریجی بودن کار هم تحمل و بردباری می‌طلبد و هم طرح و برنامه. اصلی‌ترین سرفصل این تحمل، تحمل دیدگاه‌های مخالف بلکه اشتیاق برای شنیدن آن است. یکی از اصلی‌ترین موضوعات برای «کرسی‌های آزاداندیشی» باید همین موضوع چگونگی اسلامی شدن دانشگاه‌ها باشد. هر چند واژه آزاداندیشی،‌موطن ذهن را برای آن منظور می‌دارد، واژه کرسی نشان از ابراز و اظهار و عینیت‌بخشی آن اندیشه‌هاست که در غیر این صورت نظریه‌ای «خود ستیز» و «خود انکار» تلقی خواهد شد.

طرح و برنامه نیز، حضور متخصصان برنامه‌نویس و آشنا به کار را ضرورت می‌بخشد و داشتن دغدغه صرف برای موجه‌سازی برنامه‌نویس بودن فرد، سفسطه‌ای بیش نیست.

4. زمان‌مند بودن کار، برنامه بلند مدت را طلب می‌کند؛ اما حداقل بازه زمانی برای برنامه، باید دوساله باشد تا فارغ‌التحصیلان ماقبل کارشناسی را نیز در برگیرد. تأمل و تأخیرهای طولانی در برنامه‌نویسی – که مشاهدات آن را تأیید می‌کند – گمان تعطیلی طرح را تقویت می‌بخشد و هزینه هدر رفت زمان را بر مجموعه هزینه‌ها می‌افزاید.

5. استادان و دانشجویان از عناصر ذی مدخل در اسلامی شدن دانشگاهند. آیا می‌توان دغدغه اسلامی شدن آنان را داشت و از کندوکاو و جستجو برای آگاهی از ذهنیت و ایده‌های آنان در این مبحث غفلت ورزید؟! چنین کاری یادآور فقه حجره‌ای است. فقیه اگر از عرف عوام و معرفت اجتماع بی‌خبر و نا آگاه باشد، ذهنیت حجره‌ای و انسدادی خواهد داشت و چنین فقه و فقیهی نمی‌تواند راهگشای بن‌بست‌ها و بحران‌های اجتماعی باشد.

کسانی هم که می‌خواهند فارغ از درک و درد اصحاب دانشگاه، برای آنان نسخه بپیچند، هرگز نباید شفابخشی و درمان‌گری را به انتظار بنشینند.

سوم: نمی‌توان از اسلامی شدن سخن گفت و از خود اسلام سخن به میان نیاورد. این تفکر که اسلام عیناً و دقیقاً همان چیزی است که تنها برخی مدعی آنند، شاید از دانشگاه و دانشجوی متفکر و روشن‌اندیش روزگار ما دل نبرد و او را مفتون و مسحور خود نسازد. بنابراین باید بین حقیقت اسلام و نوعی از بینش و برداشت از آن که هیچ مرجع و مرکزی هم انطباق آن را با دین تأیید نمی‌کند، فرق گذاشت.

اسلام، اسلام است و آمیختن آن با امیال و انگاره‌ها، خدمتی به آن نمی‌کند.

اسلام نقد و نان و اسلام نیّت و نهان، اسلام سکوت و اسلام سؤال، اسلام تملق و اسلام تخلق، اسلام نفاق و اسلام نجابت، اسلام سلمان و اسلام سفیان، اسلام قانون‌گریز و اسلام خاطی‌ستیز، اسلام طالبان و تاجران و اسلام عاملان و عادلان، اسلام فحش و اسلام فطرت، اسلام ریش و روی و اسلام خلق ‌وخوی، اسلام منفعت و دریده دهنی و اسلام حقیقت و بوالحسنی، اسلام تنگنا و سخت‌گیر و اسلام راهنما و دست‌گیر، اسلام رنگ و فساد و اسلام جنگ و جهاد، اسلام مشفقانه و اسلام مزدورانه، اسلام مداهنه و اسلام مبارزه، اسلام وارستگی و رهایی و اسلام وابستگی و آمریکایی، همه و همه خوانش‌هایی از یک دین و حتی یک مکتب و مذهب است! در اسلامی شدن دانشگاه‌ها باید به هوش باشیم که اسلام قابل دفاعی را شاخص و معیار قرار دهیم و نکند که در این مسیر، سلیقه متدین جا را بر عقیده دین ضیق و ضایع سازد.

چهارم: از خوانش‌های متفاوت و گاه متضاد اسلام– که به دلیل اهمیت، آن را جداگانه فهرست می‌کنیم، اسلام نهان و نهاد و اسلام نمایه و نماد است.

برخی از اسلامی شدن دانشگاه‌ها به دنبال جایگزینی اسلام بیرون و نماد به‌جای اسلام درون و نهادند. از نگاه آنان با صرف محجبه شدن دانشجویان و تشکیل نمازجماعت و برگزاری اجتماعات دینی و در یک کلمه با رعایت ظواهر و مظاهر، اسلامی شدن دانشگاه‌ها شکل می‌گیرد. این خواسته البته خواسته کوچکی نیست، اما تنها اکتفا به آن، اسلام را از عمق، تا سطحی‌ترین لایه‌هایش تنزل می‌دهد.

برای تحقق دیانت و معنویت اصیل و عمیق باید ریشه معرفت و محبت عمیق را توسعه بخشید. نمی‌توان به هر مناسبتی در دانشگاه تنها معرفت عوام‌پسند و سطحی را تقویت نمود و آنگاه به بار نشستن دیانت عمیق و تو بر تو را به انتظار نشست.

پنجم: در اسلامی شدن دانشگاه‌ها باید تلقی برخی از دانشگاه و دانشجو تصحیح شود. دانشگاه مکانی است که در آن دانش باید در حال زایش و افزایش باشد و استادان دانشگاه– به تعبیر پاره‌ای از فیلسوفان یونانی ـ باید کار مامایی دانش را به انجام برسانند. روشن است که تا استقلال و حریت در دانشگاه تموج و تعین نداشته باشد دانش‌زایی امکان‌پذیر نخواهد بود.

از سویی دانشگاه جزیره‌ا‌ی در دور دست و دانشجویان، نسلی بریده از اجتماع نیستند. دانشجو و دانشگاه در متن جامعه حضور دارند و چنان‌که بر آن تأثیر خواهند نهاد، از آنان تأثیر خواهند پذیرفت. بنابراین اسلامی شدن دانشگاه بدون اسلامی شدن مجموعه‌های مرتبط با آنان و مناسباتی که دانشجو با آن‌ها درگیر است، امکان‌پذیر نخواهد بود.

شاید بتوان متون تعلیمی و تدریسی را دینی و اسلامی نمود و احیاناً آموزش را برمدار اسلام در دانشگاه به جریان انداخت، اما با پرورش و تربیت چه‌کار باید کرد؟ آیا جو و جامعه بیرون از دانشگاه در تربیت و بر تربیت دانشجو مؤثر نیست؟! دانشگاهی اسلامی می‌شود که ریز و درشت امور مرتبط با آن اسلامی باشد.

آیا می‌توان در میان استادان محترم ، انواع تبعیض‌ها را به لحاظ مالی و غیرمالی مشاهده نمود؛ استادان حق‌التدریسی را به بهایی بسیار کم‌تر از کارگران سرگردان در کوچه و خیابان به کار گرفت؛ به بهانه‌های مختلف دانشجویان را پرونده‌دار ساخت؛ انتصابات دانشگاهی را نه بر میزان عدالت و صلاحیت که بر اساس وابستگی‌های حزبی و همسایگی و خونی رقم زد؛ در سطح برخورداری میان دانشگاه‌ها تفاوت و تبعیض قائل شد؛ حقوق استادان حق‌التدریسی را گاه تا بیش از یک‌ترم به گروگان گرفت؛ مستمراً بر نرخ شهریه‌ها افزود؛ دانشجویان شهرستانی را در مرکز با دید دیگری نگریست و ... آنگاه اسلامی شدن دانشگاه را عملیاتی و به شکل مؤثر و مستمر پی‌گیری کرد؟!!

ششم: برخی، اسلامی شدن دانشگاه را محصول اسلامی‌سازی علوم می‌دانند و معتقدند: پیش‌اصل و پیش‌فرض اسلامی شدن دانشگاه، اسلامی شدن دانش‌هاست و همه علوم از تاریخ و طب و ترجمه تا حکمت و حساب و هندسه و تا شیمی و شعر و شهرسازی و جبر و جغرافیا و علوم سیاسی و منطق ریاضی همه و همه می‌توانند اسلامی شوند! و می‌گویند در هیکل و هیئت هر دانشی، ظرفیتی نهاده شده است برای پوشیدن جامه اسلامی! و متأسفانه کسانی با این نوع نگرش، گاه داعیه پرده‌برداری از مدل ناب اسلامی شدن دانشگاه را دارند.

در باب اسلامی سازی علوم باید در جای آن سخن گفت و اینک به این فشرده بسنده می‌شود که: علوم زاییده نیازها و علائق بشر است. اگر حاجت ما رفع نیاز مسلمانان در داشتن احکام دین و فهم کتاب مبین و بیان دیدگاه پیشوایان راستین بود، دانش فقه اسلامی و تفسیر اسلامی و حدیث اسلامی شکل می‌گیرد، اما اگر حاجت ما دانستن ضرب و تفریق و جمع و تقسیم برای رفع نیازهای روزمره و یافتن روش‌هایی برای محاسبه محیط و مساحت اشکال ذهنی و عینی بود، دیگر ریاضی و هندسه اسلامی شکل نمی‌گیرد. مثال روشن آن، دانش نوپدید هسته‌ای است و همه حجت ما در مشروعیت‌بخشی و موجه‌سازی آن، حاجتی است که به آن داریم و نیازهای بشری– چه آنی باشد یا آتی– لزوماً منشأ دینی ندارند.

آری؛ برخی همه دانش‌ها را به لحاظ «غایات» دارای استعداد دینی شدن یافته‌اند. مثلاً اگر هدف ما از آموختن ریاضی و فیزیک و شیمی، هدفی همسو با آموزه‌ها و اندیشه‌های دینی و برای تعالی جامعه و رشد و شکوفایی متدینان بود، فیزیک و شیمی می‌توانند لباس فاخر دین بر تن کنند و اسلامی شوند.

این نکته قابل مکث و تأمل است. اما سؤال این است که آیا آن غایت در ذات دانش است یا در نهاد دانشمند شکل می‌گیرد؟ آیا فیزیک بماهو فیزیک چنین غایتی دارد یا این فیزیک‌دان است که می‌تواند از تحصیل این دانش چنان غایاتی را دنبال کند؟ در این صورت که به نظر محتمل‌تر می‌رسد ما به‌جای فیزیک اسلامی، فیزیک‌دان مسلمان خواهیم داشت و بقیه علوم نیز این‌گونه‌اند.

وقتی حدیث تصریحاً، علم دین و علم طب را مقابل[6] قرار می‌دهد و پیامبر اسلام (ص) تلویحاً بین علم دینی و علم چینی[7] تقابل می‌افکند[8] و حضرت امیر(ع) حکمت را گمشده مؤمن می‌داند که آن را در دست هر کس – ولو اهل نفاق - بجوید می‌ستاند،[9] پس سودای اسلامی کردن همه علوم، فکر خامی است که پیشوایان دین، ما را به آن نکته متفطن نکرده‌اند.

از نظر این قلم، رفتار موسعانه پاره‌ای از نظریه‌پردازان در جامه‌پوشانی همه دانش‌ها به تن‌پوش دین به همان میزان خطرناک است که برخورد مضیقانه اصحاب کلیسا با دانش! یکی از سر خیانت و بازیگری بین دین و دانش تعارض افکند و باعث شد که مردم از مذهب بگریزند و به حلقه و مکتب رو بیاورند و دین را در موطن فردی آن محبوس سازند و دیگری از سر ناشی‌گری می‌خواهد که دین در کوچه و بازار، معلول و افتاده دامن، عیانی و آشکارگی بیابد و به بهانه عرضه دین، چوب حراج بر آن کالای قدسی بخورد و هویت دین، به بهانه حل بحران‌های اجتماعی، بحران‌زده شود که هرگز چنین مباد.

پی‌نوشت‌ها:

[1] . سند دانشگاه اسلامی، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ص5.

[2].  همان.

[3] . همان.

[4] . همان، ص7.

[5] . همان، ص7.

[6] . بحارالانوار، ج1، ص220.

[7] . می‌دانیم که چین مهد ادیان و عرفان نبود و در آنجا احتمالاً دانش‌های دیگری جریان داشت و از سخن پیامبر(ص) این نکته استخراج نمی‌شود که نقداَ دانش را از آنجا بگیرید و آنگاه قبای اسلامی بر تن آن بیفکند!

[8] . بحارالانوار، ج1، ص 177.

[9] . نهج‌البلاغه، حکمت 80.

نویسنده: حسین ثنایی

منبع: نشریه معارف رهبری شماره 111


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر