از ریشهکنی بیسوادی تا افزایش آمار بیسوادی
صدای شیعه: زمانهایی هستند که اعداد تیغ برندهای دارند و بیش و پیش از هرچیز باید گذاشت آنها سخن بگویند. سخن از سه میلیون و 200هزار کودک بازمانده از تحصیلی است که شهیندخت مولاوردی در آغاز سال تحصیلی خبر از آنها داد. کمی پیشتر دکتر میدری، معاون رفاه اجتماعی، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفته بود 350هزار کودک در سنین ابتدایی در سامانه رفاه ایرانیان شناسایی شدهاند. درواقع تعداد شناساییشدگان در سنین ٦ تا ١١ سال این میزان است؛ اما میدری عدد دیگری را نیز گزارش کرده است: «در هر سال حدود یکمیلیون و 300هزار ایرانی موفق به پایان کامل تحصیل و گرفتن دیپلم نمیشوند». گزارش بانک مرکزی از بودجه خانوارهای شهری که اخیرا منتشر شده هم نشان از ١١,٧ درصد کاملا بیسواد در شهرها دارد که نهتنها این رقم نسبت به سالهای پیش افزایش داشته، که حدود ١٢ درصد از این میان متعلق به ٦ تا ١١ سالههاست. این رقم تنها شهرها را دربر میگیرد و روستاها بهمراتب آمارهای نگرانکنندهتری دارند.
بانک مرکزی آمار دیگری را نیز ارائه داده است: از میان خانوارهای شهری کاملا بیسواد ٤٥.٢ درصد در دهک اول درآمدی و ٧٢درصد در سه دهک اول درآمدی هستند. کمی جستوجو در مصاحبهها و گفتههای پسوپیش مسئولان استانی نتیجهاش میشود اطلاعات زیر درباره از تحصیل جاماندهها. برخی آمار، سنین ابتدایی را دادهاند و برخی آمار، زیر ١٨ سال را. برخی از آمار کلی گفتهاند و دیگرانی هم به ذکر شناساییشدهها اکتفا کردهاند: در کردستان 280هزار نفر شناسایی شده، سیستانوبلوچستان ١٥١هزار نفر، خوزستان 90هزار نفر، ایلام 70هزار نفر، آذربایجان غربی ٥٦هزار نفر، کرمان 30هزار نفر و تهران ٢٥هزار نفر، فارس 20هزار نفر، هرمزگان ١٤هزار نفر، بوشهر ١٣هزار نفر، اصفهان ١٢هزار نفر، خراسان شمالی 10هزار نفر، قزوین شش هزار نفر، کهگیلویهوبویراحمد سه هزارو 900نفر، یزد سه هزار نفر، همدان ١٤٤٢ نفر، چهارمحالوبختیاری هزار نفر و زنجان ٦٣١ نفر شناساییشده از تحصیل جاماندهاند.
متأسفانه درباره مابقی استانها آماری به دست نیامد و فردی از استان نگران حال جاماندهها از تحصیل نبوده است. این در حالی است که این آمار میتواند دستیافتنیترین آمار موجود باشد. سرشماری نفوس و مسکن تفکیک جمعیتی در هر سال را دارد و آموزشوپرورش بهراحتی ورودیها و خروجیهای مدارس را رصد میکند. کسر این دو میتواند تعداد کودکان برجایمانده از تحصیل را بهوضوح نشان دهد، اما گزارشها گویای آن است که ظاهرا برای کسی یافتن تعداد دقیق مهم نیست و تنها ردپای برخی تلاشهای استانی از یک طرف و استفاده از سامانه رفاه از سوی وزارت کار از سویی دیگر اندک تلاشهای بهتصویرکشیدهشده درباره ماجرای این کودکان است.
اما در واقع چرا این کودکان باید مهم باشند؟ زنگ خطر کدام بلیه خاموش در جامعه را به صدا درآوردهاند؟ یکی از شاخصهای مهم در توسعه پایدار را آموزش میدانند. آموزش وسیلهای است که میتواند در تحقق ایده عدالت اجتماعی در جامعه یاریگر باشد. از اساسیترین تعاریف عدالت اجتماعی، موضوع توانمندسازی و ایجاد فرصتهای برابر است. روزگاری در جامعه آموزش رایگان سراسری بهعنوان یکی از مهمترین ایدههای انقلاب اسلامی مطرح شد، در قانون اساسی جای گرفت و مدارس فراگیر شکل گرفتند. اساس این تصمیم بر همین معیار بود. از سوی دیگر تنها امکان گسستن از فقر و نداری در برخی از مناطق، حضور در گردونه سوادآموزی و تحصیل بوده است. حتی یکی از وسیلههای جهش بینطبقاتی یا کسب منزلت اجتماعی را تحصیلات و آموزش دانستهاند. خروج از گردونه تحصیلات یعنی خروج از فرصت رشد و جهش.
برای تحلیل وضعیت بیسوادی در کشور باید سویه دیگر ماجرا را نیز دید. افزایش دانشگاههای پولی و زیادشدن کرسیهای دانشگاهی همگان را به سمت افزودن بر مدارک سوق داده است. همانگونه که از هزینههای خانوارهای شهری پیداست، یکی از هزینههای مهم در طبقات متوسط و بالا هزینه تحصیل است. ٢٣,٧ درصد افراد دارای تحصیلات دانشگاهی شهری و افزایش آن نسبت به سالهای گذشته، گویای این است که فرصتها در شهر از آنِ تحصیلکردگان دانشگاهی است. توزیع نامناسب فرصت در جامعه ایرانی و وجود رقمهای بالای بیکاری بهدلیل نبودن فرصت در شهرها و روستاهای حاشیهایتر در هر استان میتواند نشان دهد که اساسا فرصتها در شهرها و شهرستانهای مرکزیتر توزیع میشوند. ازاینروست که میتوان بهسادگی نتیجه گرفت که فاقدین مدارک دانشگاهی و تحصیلنکردهها شانس بسیار پایینی برای کار دارند.
فقدان برنامههای کارآموزی و گسیل ناصحیح دانشآموزان به سمت کسبوکار نیز مزید بر علت شده که حتی محصلین مدارس نیز امکان جذبکارشدن حتی در رشتههای غیرعلمیتر یا مهارتمحورتر را ندارند یا کمتر دارند. حال دانشآموزی که از تحصیل بازمیماند، حتی اگر به بهانه کمکخرج خانواده بوده باشد، امکان رشد و جذب در مشاغل پایدار را از دست میدهد. با توجه به اینکه ایشان اغلب در دهکهای پایین درآمدی هستند، امکان استفاده از سرمایه خانوادگی و ایجاد کسبوکار نیز برایشان محقق نمیشود. بنابراین نبود امکان آموزش برای این جماعت یعنی گیرافتادن در چرخه فقر.
آمار بیکاری و بیسوادی متأسفانه در نقاط مرزی و محروم کشور بالاست. شرایط زمینهای، به مرور مردمانی بیقدرت، فاقد فرصت و محروم پرورش داده است. طبیعی است اگر با توجه به آنچه گفته شد، انتظار انواع بزه یا انواع مشاغل کاذب و سیاه را در این نقاط داشته باشیم. تحلیل و بررسی تبعات این ماجرا مجال دیگری میطلبد.
نکته دیگر اینکه در نقاط روستایی و شهرستانها محل ارتباط مستقیم خانوارها با دولت و نهادهای حاکمیتی، مدارس و در وهله دوم درمانگاهها هستند. آموزشهای خانوار، آشنایی با امکانات موجود و حتی مطالبه کمکهای مادی و معنوی اغلب از طریق این دو نهاد است. ارتباط غیرمستقیم به وسیله رسانههای فراگیر برقرار میشود که ارتباطی یکسویه است. نهادهای دیگری هم وجود دارند که در تلاش برای شناسایی نیازمندان هستند یا درصورت رجوع افراد ممکن است پاسخگو باشند. اما در خلأ سازمانهای مردمنهاد، آموزشوپرورش و مدارس نقش گستردهای در آگاهسازی و ارتباط کل اعضای خانواده دارند. گسستن از این نهاد تنها برای دانشآموز مضر نیست. خانواده نیز از یک نهاد آگاهیرسان فاصله خواهد گرفت.
یکی از نکات مهم درباره آموزش، مسئله تحصیل دختران است. بخش بالایی از آمار کودکان از تحصیل بازمانده متعلق به دختران است. باور عمده خانوادهها مبنی بر بیفایدهبودن تحصیل برای دخترانی که قرار است زود ازدواج کنند و فرزند بیاورند، از یک سو و مسائل زمینهای اعم از فقر خانواده و انتخابی که بین فرزندان برای تحصیل میکنند (اگر قرار بر پرداخت مخارج تحصیل است، بهتر است پسران درس بخوانند) و چشماندازی که از تبعات تحصیل دارند، همگی بر نرخ تحصیل دختران تأثیر گذاشته است. از سوی دیگر در بسیاری از روستاها نبود امکانات و مدرسه مناسب، راههای طولانی، وجود معلمان مرد، امکاننداشتن ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر و... همگی مانع تحصیل دختران شده است.
این مسئله خود عاملی برای افزایش ازدواج دختران در سنین پایین و آشنایینداشتن ایشان با حقوق و مسائل لازم برای زندگی زناشویی میشود.
اما مسئله مهمی که این روزها با وجود تمام تبلیغات رسانهای میتوان به آن اشاره کرد، تحصیلی است که دیگر رایگان نیست. بهسختی مدارس دولتیای پیدا میشوند که به ضرب انواع بازرس تنها پول اولیه نمیگیرند. اما این روزها فرم بسیار مهم است. از لباس و کیف مناسب تا انواع لوازمالتحریری که آنقدر تنوع دارد تا فقر و محرومیت را به چشم کودکان ما پررنگ کند. بازمانده از تحصیلها تنها در روستاها نیستند و تصویر کاریکاتوری ما از مدارس کپرنشینان یا کلاسهای تشکیلشده در مکانهای نامناسب تنها واقعیت موجود از مدارس ایران نیست.
هرچند این مسائل هست و خودشان درد و اندوه خویش را میطلبد، اما همه خانوادههای ما محصلانشان را به چنین مدارسی نمیفرستند و اتفاقا جامانده از تحصیلهای شهری که رقم کمی هم نیستند، قرار نیست به این مدارس بروند و البته چون قرار نیست به مدارس ساده روستایی با توقعات کم معلمان و همکلاسهای همسطح از نظر مالی بروند، اساسا نمیتوانند گزینه مدرسهرفتن را انتخاب کنند. فرهنگ تحصیلی بهشدت تغییر کرده و این فقط مختص طبقات متوسط به بالا نیست.
نیازهای آموزشی روزبهروز گسترش پیدا کرده و به دلیل انواع مقایسه و ارزشیابی بیهوده، معلمان و مدارس را در هر منطقه آموزشی وارد کارزاری نفسگیر کرده است. دیگر تحصیل ساده نیست که بتواند رایگان باشد. هزارویک برنامه کمکتحصیلی اجباری در کنار درس با خودش آورده است. این برای ذهنی که نمیتواند منافع آتی و آنی را از هم تشخیص دهد؛ یعنی ممانعت از فرزندان برای ادامه تحصیل.
با توجه به همه مسائل ذکرشده، تنها بندهایی که در لایحه برنامه ششم پیشنهادی دولت برای پنج سال آینده در زمینه آموزشوپرورش پیشنهاد شده، به قرار زیر است:
«وزارت آموزشوپرورش مجاز است در جهت ارتقای کیفیت، عدالت آموزشی و بهرهوری نسبت به خرید خدمات از بخش خصوصی و تعاونی اقدام نماید. ارائه خدمات آموزشی در اینگونه مدارس با استفاده از نیروی انسانی، تجهیزات امکانات بخش خصوصی و تعاونی یا با مشارکت در استفاده از امکانات و تجهیزات بخش دولتی و نیروی انسانی خصوصی و تعاونی براساس ضوابطی که به تصویب هیأت وزیران میرسد، صورت میگیرد. آموزش عمومی دولتی در طول سالهای برنامه ششم رایگان میباشد». (ماده ١٤، ص٢٥)
در این لایحه به جز بند بالا چیزی درباره آموزشوپرورش نیست و جمله نهایی این بند که تنها تأکیدی بیربط بر مفاد بند و مبتنی بر بندی از قانون اساسی است، مشکل عدالت آموزشی و مسئله پنهان دانشآموزان بازمانده از تحصیل را مرتفع نخواهد کرد. در این بند تنها چیزی که تبلیغ و ترویج شده خصوصیشدن خدمات و مدارس است و دیگر هیچ. هرچند به نظر میرسد دولت محترم از طریق تحدید یارانهبگیران در تلاش برای بازگرداندن 350هزار نفر محصل شناختهشده است، اما این میزان تلاش کافی نیست. رشد و بالندگی کشور و آینده فرهنگی آن تنها بر دوش تعداد مقالات و تعداد عناوین کتاب یا مدرکهایی که باکیفیت و بیکیفیت اضافه میشوند نیست. فرهنگ و آینده ارتباط مستقیم با میزان سواد و سطح فرهنگ دارد و زمانی محقق میشود که در کشور حتی در روستاهایش فردی بیسواد نباشد و در کنار سواد آموزشهای اولیه زندگی در دنیای جدید را دریافت کرده باشد. بیسوادی تنها ناتوانی در خواندن و نوشتن نیست. سواد دریچهای است برای ورود به دنیای امروز و تواناشدن برای زیست بهتر.
منبع: شرق
انتهای پیام