( 0. امتیاز از )


شبکه ایران- گروه تاریخ: یکی از ویژگیهایی  که در همه حکومت‌های مستبد مشترک است و تاریخ ما نیز از این دست موارد، به خود کم ندیده، اعمال فشار بر مخالفان حتی تا حد حذف فیزیکی منتقدین است.

سالهای سلطنت رضا شاه پهلوی بر ایران در این زمینه حاوی سیاه‌ترین و مخوف‌ترین تجربه ها برای تاریخ و مردم ایران، به خصوص متدینین و استقلال خواهان بوده است.

رضا شاه که با کمک انگلیسی‌ها و با کودتا به حکومت رسیده بود، سعی نمود تمامی موانع پیش روی خود را برای تاسیس سلسله خانوادگی از پیش رویش بر دارد تا بتواند خود و به خیالش فرزندان خود را حاکم بلامنازع و بی رقیب ایران کند. این روند اگرچه در مورد احمدشاه با اتخاذ تاکتیک حذف سیاسی و گام به گام  او و سلسله قاجار به پیش رفت اما در مورد مقابله با متدینین و روحانیت، برخوردها رنگ خشونت تمام و حذف فیزیکی داشت.

 در این راستا بود که رضاخان با مشاهده سرسختی شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در مبارزه با او،تصمیم گرفت این روحانی ساده زیست ،مبارز و فداکار را با استفاده از نفوذ خود به عنوان نخست وزیر،  ابتدا تبعید و سپس در تاریخ دهم آذرماه سال 1316 و در ماه مبارک رمضان به شهادت برساند.

 در این زمینه روایت سرپرست تلگرافخانه رضاشاه از دستورات رد وبدل شده برای قتل شهید مدرس می تواند نیمه های پنهان این جنایت هولناک را آشکارتر نماید.

"محمدارجمند" از هفده سالگی در اداره‌ تلگراف همدان مشغول کار شد و طی دوران طولانی خدمت خود مشاغلی مانند تلگرافچی مخصوص سردار استارو سلسکی فرمانده فوج قزاق در حیمه گیلان، ریاست بخش تلگرافهای لاتین در مشهد، نمایندگی مجلس موسسان از مشهد و سپس به مدت شش سال از 1305 تا 1311 سرپرستی تلگرافخانه اختصاصی رضاشاه را بر عهده داشت. خاطرات وی از این دوران شش ساله در دربار پهلوی بسیار جالب و خواندنی است، زیرا او با دیکتاتور ایران تماس روزمره داشت و حتی گاهی شبها نیز رضا شاه با لباس خانه به دفتر ارجمند رفت و آمد می‌کرد.
آنچه می خوانید ماجرای قتل آیت الله مدرس به نقل از خاطرات ارجمند است که در کتاب « شش سال در دربار پهلوی» به چاپ رسیده است.


*قتل مدرس
«یکی از وقایع اتقاقیه در مدت ماموریت خراسان من که از سال 1314 شروع شد و در سال 1320 خاتمه پیدا کرد، قتل مرحوم مدرس بود که تفصیل آن را ذیلا برای استحضار خوانندگان می نگارم. مرحوم مدرس بنابر امر رضاشاه مدتی در خواف تبعید و زندانی بود، به این معنا که در خواف منزلی برای او تهیه کرده بودندو یکی دو نفر مامور و پاسبان مامور حفاظت این پیرمرد سید جلیل القدر  بودند. بعد از واقعه مسجد گوهرشاد و اعدام اسدی و عزل سرهنگ نوایی، سرهنگ منصور وقار که از صاحب منصبان نجیب و اصیل شهربانی بود به ریاست شهربانی خراسان منصوب شد و وارد مشهد گردید.
به قرار مسموع موقعی که برای خداحافظی در تهران پیش مختاری، رئیس شهربانی می رود، او پاکت سربسته و لاک و مهر شده‌ای را که خطاب به سروان محمد کاظم میرزا جهانسوزی، صاحب منصب شهربانی مشهد بوده به او می دهد و می‌گوید این پاکت را در مشهد به محمد کاظم میرزا تسلیم کند. محتویات این پاکت به طوبی که بعدا معلوم شد، دستور اعدام مرحوم مدرس بود که مقدمات آن در زمان ریاست شهربانی سرهنگ نوایی چیده شده بود.
سرهنگ وقار پاکت را از مختار می گیرد و بدون آنکه بداند محتوایش چیست، پاکت سر به مهر را در مشهد به محمد کاظم میرزا تسلیم می کند. محمد کاظم میرزا فردای آن روز تقاضای ده روز مرخصی از سرهنگ وقار می کند و می گوید ماموریتی به او محول شده که باید خیلی محرمانه انجام بدهد و تقاضای مرخصی برای انجام دادن این ماموریت سری است. ناچار سرهنگ وقار بدون اینکه از ماموریت او اطلاع پید کند به او مرخصی می دهد . سرهنگ وقار که مردی بسیار ترسو و احتیاط کار بود، جرات نمی کند از محمد کاظم میرزا سئوال کند چه ماموریتی دارد.


بالاخره محمد کاظم میرزا شبانه از مشهد به خواف حرکت می‌کند و مرحوم مدرس را از خواف به کاشمر منتقل می نماید. غروب یکی از ایام ماه رمضان که سید روزه بوده، محمد کاظم میرزا با یکی از دو نفر از عمال شهربانی به محلی که سید در آنجا سکونت داشته می‌رود و سید را با زبان روزه خفه می‌کند. از قراری که شنیدم متکایی روی دهان سید می‌گذارند و خود محمد کاظم میرزا روی آن می نشیند و پیرمرد بیچاره را خفه می‌کند  و شبانه جنازه او را به قبرستانی حمل و دفن می‌نمایند.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر