( 0. امتیاز از )


هوا یادت هست روزی که می‌خواستی بیایی، مادر یا پدر - شاید هم فرزندان- توی چارچوب در با چشم‌هایی نم‌زده تو را از زیر قرآن رد کردند؛ یادت هست توی فرودگاه دلشان نمی‌آمد، از تو دل بکنند، یادت هست از گیت که رد شدی تا جایی که دیده می‌شدی، چشم‌هایی تو را دنبال می‌کرد... یادت هست؟ یادت هست چه اشک‌ها و آه‌ها پشت سرت بود تا تنها برایشان دو رکعت نماز بخوانی و یا تنها یادشان کنی، یادت هست؟ حالا تو در مکه‌ای، تو در مدینه‌ای، حاجی شده‌ای و حاجیه؛ دانه‌های دلت هم آفتاب خورده و سرشار از غزل‌های باران خورده‌ای است که در عرفات و مشعر و منا برای خود خریدی؛ حالا حیف نیست... حیف نیست...ثانیه‌های حضورت را در بازارها و حراجی های مکه و مدینه پی اجناس چینی عربی‌شده باشی؟!

وقت ندارم!
پیرمرد در ورودی مغازه نشسته است و عرق از سر بر می‌چیند. حاجیه خانم هم توی مغازه بین پارچه‌ها قدم می‌زند و... حاج یداله می‌گوید: من که چیزی ندارم بخرم، حاج خانم ول کن بازار نیست! می‌پرسم تا به حال چقدر خرید کرده‌اید که می‌گوید: حساب از دستم در رفته! می‌خواهم با حاج خانم هم حرف بزنم که می‌گوید: من وقت ندارم و بعد حاجی‌اش را صدا می‌کند که خریدهاشان را حساب کنند... پیرمرد اما ناراحت است و غرغرکنان همین‌طور که به سمت حاجیه می‌رود، زیر لب به من می‌گوید: خدا ما رو ببخشه که داریم عمرمونو تو این بازارها تلف کنیم.

زشت است
دسته جمعی آمده‌اند خرید. لباس‌های مرتب و فاخری هم ندارند؛ گویی احرام تمام شده و دیگر نیازی به آراستگی نیست. هر سه درون مغازه با فارسی غلیظ - بخوانید فارسی خرید - دارند با مردهای فروشگاه بحث می‌کنند. فروشنده هم هر از گاهی با دست به شانه یکی‌شان می‌زند(!) و توضیح می‌دهد که این جنس با آنچه آنها فکر می‌کنند، تفاوت دارد! خانم‌ها هم غرق حساب و کتاب پایین و بالا بودن قیمت و مقایسه آن با ایران هستند... انگار نه انگار یک نامحرم اینگونه با جسارت با آنها سخن می‌گوید و... وقتی می‌پرسم چقدر خرید کرده‌اید، می‌گویند اندازه‌ای هست که جلوی در و همسایه خجالت نکشیم! می‌گویم مگر سفر حج خجالت دارد، می‌گویند سفر حج نه، دست خالی برگشتن چرا. یکی از خانم‌ها که از همه‌شان مسن‌تر است، همین‌طور که پول ایرانی از جیب کیفش بیرون می‌آورد، می‌گوید: خوب نیست که برای همه سوغاتی نبریم. زشت است!! و بعد در زشت‌ترین حالت ممکن رو به مغازه‌دار می‌گوید: آخرش چند تا خمینـ ....

من که نمی‌توانم بنویسم،‌آنها که اینقدر جاهلانه نام حضرت امام (ره) را برای هوس‌های خرید بازارشان خرج می‌کنند باید توضیح بدهند و آنها که مسئول و مدیر کاروان‌شان هستند باید جواب بدهند که چه شد آن کار فرهنگی؟ اصولا در کاروان های زیارتی حج همه نوع فعالیتی دیده می شود غیر از فعالیت فرهنگی در خصوص رفتار زائران در بازارها و شکل و شمایل خرید و هزینه کردن پول ایرانی.

شما برو نمازتو بخون!
مرد با زن حرفش شده است. پلاستیک‌های بزرگ خرید را در دست دارند و دارند از حرم دور می‌شوند، صدای موذن هم بلند است، نزدیکشان می‌شوم. مرد می‌گوید: نماز ظهره کجا بریم؟ و زن بی‌اعتنا به او به سمت غرفه‌های روبه‌روی حرم رسول الله(ص) در حرکت است، می‌گوید: حالا یه روز نماز اول وقت نخون! یکی از خانم‌هایی که به سمت حرم می‌رود و ایرانی است تذکر می‌دهد: وقت نماز است همه به سمت حرم در حرکتند، خوب نیست شما برمی‌گردید... که زن با تندی به او می‌گوید: شما بفرمایید به نماز برسید، به ما کار نداشته باشید! و می‌پیچید سمت یکی از چرخ‌ تافی‌هایی که روسری‌های زیادی را پخش چرخ‌اش کرده است...

قیمت مهم نیست
عبدالله 10 سال است که در مدینه مغازه دارد، اهل افغانستان است و فارسی را خوب حرف می‌زند. می‌گوید بیشترین خرید ما را ایرانی‌ها انجام می‌دهند و با ذوق و شوق از حاجی ایرانی یاد می‌کند. می‌گوید اگر ایرانی ها به عربستان نیایند باید جمع کنیم برویم مملکت خودمان! چند قلم کالا را قیمت می‌کنم و می‌بینم تفاوت زیادی با ایران ندارد، اگرچه برخی از کالا ها واقعا قیمت‌های مناسبی دارد خصوصا برخی اجناس پوششی. با این حال می‌پرسم با توجه به این قیمت‌ها چرا ایرانی‌ها اینقدر خرید می‌کنند. می‌گوید: قیمت برای حاجی ایرانی زیاد مهم نیست، مهم خرید است!! اما این‌طور نبود، دیدم که پیرمرد چگونه برای 6 ریال(حدود 1600 تومان) بیش از 10 دقیقه التماس می‌کرد و مغازه را بالا و پایین می‌رفت. برای 6 ریال، 10 دقیقه... 10 دقیقه یعنی یک زیارت در بقیع، یعنی چند رکعت نماز در مسجدالنبی، یعنی چند قطره شوق برای شکر پروردگار...

اینجا نه!
جوان است و طبعاً باید زیاد خرید کند، اما تسبیح در دست دارد آرام آرام از کنار بازار مکاره‌ای که چشم‌ها را از ضیافت بیت‌الله الحرام می‌دزدد و به مهمانی اجناس می‌برد، رد می‌شود؛ بی‌اعتنا و سبکبال و با ذکری بر لب.

می‌پرسم شما خریدهایتان را انجام داده‌اید، می‌گوید: اینجا نه! من در ایران خرید کردم و اینجا شاید یکی دو ساعت در بازار قدم زده باشم آن هم در مدینه و نه در مکه که حضور خدا را خیلی سنگین حس می‌کنم؛ نمی‌توانم در محضرش خودم را به بازار بسپارم... می‌گویم پس این حاجیان در بین این دست‌فروش‌ها و بازارها و پاساژهای رنگارنگ مکه چه می‌کنند که می‌گوید: شاید همه اعمال و راز و نیازهایشان را با پروردگار انجام داده‌اند و سلام همه آنها که التماس دعا داشتند، به آن که باید، رسانده‌اند و کاری ندارند جز خرید... می‌پرسم یعنی می‌شود؟ که با لبخند جواب مرا می‌دهد...

در حد خودمان
می‌گوید: خرید ایرانی‌ها بیش از آنکه خرید باشد، وقت تلف کردن و بعضاً ضایع کردن هویت ایرانی است چرا که گاهی اوقات حاجی‌ها و حاجیه‌ها برای چند ریال خرید ارزان، آنقدر با فروشنده‌ها حرف می‌زنند و التماس می‌کنند که طعم بندگی در برابر پروردگار آن هم در حج از کام هر انسان آزاده‌ای که این تصاویر را مشاهده می‌کند، می‌رود. حجت‌الاسلام نوری که روحانی کاروان است، ادامه می‌دهد: همه توصیه‌ ما به زائران این بوده و هست که سوغاتی را در حد سوغاتی تهیه کنند و نه خریدهای شب عید و بهار و تابستان خودشان را اینجا و بعضا با سرمایه ایرانی. وی می‌گوید: کم اطلاعی و سطح پایین فرهنگی برخی حجاج باعث شده نام ایران در موسم حج و در مقابل این خریدهای بی‌جهت و وقت‌گیر خدشه‌دار شود. وی البته در پاسخ به این سوال که می‌پرسم وظیفه شما و سایر مدیران و مسئولان است که آنها را بیش از پیش توجیه نمایید، جواب صریحی نمی‌دهد و می‌گوید: ما در حد خودمان تلاش می‌کنیم...

ایرانی؟ بفرما!
گشت و گذار در بازارهای مدینه و مکه، گاهی آدم را غصه‌دار می‌کند وقتی ببینی حاجی از زیارت حضرت حق بازگشته، چگونه گرفتار شمارش پول و چانه زدن و خرید و شیطان شده است؛ شیطانِ بازار! شیطانِ چشم و هم‌چشمی و شیطانِ برای دیگران زندگی کردن و نه برای خدا بودن... غصه‌دار می‌شوی وقتی می‌بینی زیباترین لحظات حضور در مکه و مدینه را حاجی ایرانی در مغازه‌های لوکس و مغازه‌های ساده و جمعه بازارهای اجناس بنجل به سر می‌برد و گاه باید وقت نماز او را به اجبار از مغازه بیرون کرد، انگار طعم شیطانِ بازار بدجوری برخی را نمک‌گیر کرده است...و این غفلت در مکه با آن آسمان خراش‌های بزرگ و رنگی و مملو از اجناس غربی دیگر دلی باقی نمی‌گذارد؛ خاصه که رفتار جنسی برخی فروشنده‌ها و فروشگاه‌ها و اجناس هم اضافه شود در آن دیار غربت؛ در مکه و در فروشگاه های زنجیره‌ای بزرگ نظارت چندانی بر چگونگی عرضه برخی لباس‌های زنانه وجود ندارد و گویی آنها در این موارد خیلی با هم ندار هستند! یادم هست که دوستی می‌گفت به یکی از این فروشگاه‌های زنجیره‌ای در مدینه که رسده‌اند، در بسته بوده و در حال رتق و فتق امور داخل فروشگاهی‌ها بودند اما به محض اینکه می‌فهمند این ماشین تازه رسیده (راننده تاکسی‌ها و ماشین‌های شخصی با برخی مدیران فروشگاه‌های بزرگ، یک ساخت و پاخت صوری دارند تا زائرانی را که دنبال جای مناسب خرید می گردند به آن فروشگاه‌ خاص ببرند که در اغلب موارد زیاد هم فرقی با دیگر فروشگاه‌ها ندارد) زائر ایرانی و یا عراقی دارد، در را باز می‌کنند که بفرمایید!

یادت هست؟
یادت هست که مادر شب قبل از پرواز با تو چه گفت و... یادت هست که تمام بیماران دور و آشنا را نام برد و خواست برایشان نماز بخوانی؟ یادت هست از مشکلات آشنایان گفت و گفت که فلانی التماس دعای ویژه داشته... یادت هست وقتی با خانه تماس گرفتی، دخترت گفت: دایی علیرضا گفته گرفتاری بدی دارد و تا می‌توانی برایش دعا کنی؟ یادت هست چقدر التماس دعا برای عرفه داشتی؟ چقدر نماز پشت مقام ابراهیم و چقدر سفارش برای حجر اسماعیل و ناودان طلا... یادت هست؟ همه‌اش را انجام دادی؟ دل خودت را چطور؟ سیراب کردی که وقتی محرم آمد و بیرق سیاه تکیه بر فراز محله بالا رفت، دلت غصه‌دار نشود از اینکه بقیع را چه بی‌بهانه از دست دادی؟

حاجی آقا، حاجیه‌ خانم! شما در آغوش حضرت دوست بوده‌اید، دانه‌های دلتان قیمتی شده و هیچ بازاری را توان معامله با آن‌ها نیست جز بورس بهادار جان‌های شیفته در محضر حضرتش، پس مراقب باش! مراقب باش دانه‌‌های دلت را در این بازارهای مکاره و رفت و آمدها و چانه‌زنی‌ها و رفتارهای ذلیلانه،‌ ارزان نفروشی که معامله، معامله بدی است؛ خسر الدنیا و الاخره را که می‌دانی یعنی چه؟

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر