( 0. امتیاز از )


صدای شیعه : به گزارش فارس "عبدالله سيندي " در ابتداي مقاله خود که پايگاه اينترنتي "راديو اسلام " آن را منتشر کرده است، پس از تعريف واژه هولوکاست (نابودي گسترده انسان‌ها توسط انسان‌هايي ديگر که منجر به کشتار عمده، خصوصاً بوسيله آتش مي‌شود)، هولوکاست کذايي آلماني‌هاي نازي عليه يهوديان را دروغي بزرگ مي‌نامد و مي‌نويسد: اولين دروغ اين است که نازي‌ها "6 ميليون " يهودي را کشته‌اند. اين رقم بسيار مبالغه‌آميز است. دومين دروغ اين است که اين "6 ميليون " نفر ابتدا جمع‌آوري شده‌اند سپس زنده‌زنده "آتش زده " يا "با گاز کشته شده‌اند ". اين نيز دروغ است چرا که هيچ سندي وجود ندارد که نشان دهد در آلمان نازي يک يهودي زنده در اتاق گاز يا کوره آدم‌سوزي کشته يا آتش زده شده باشد.
نويسنده معتقد است تنها افرادي (يهودي يا غيريهودي) که در اثر ابتلا به بيماري‌هاي خطرناکي مثل تيفوس مرده بودند در دوران آلمان نازي سوزانده و خاکستر مي‌شدند تا از همه‌گيري اين بيماري‌ها جلوگيري شود. تعداد اين مردگان سوزانده شده بسيار کمتر از افسانه 6 ميليون است. سوزاندن يا خاکستر کردن اجساد کساني که در اثر بيماري‌هاي مهلک مسري مرده‌اند عملي قانوني و رايج است که آلمان نازي و ديگر کشورها براي جلوگيري از مبتلا شدن مردم انجام مي‌داده‌اند. تاکنون هيچ کس اين نوع اعمال را غيرقانوني اعلام نکرده است.
استاد روابط بين الملل آمريکا تصريح مي‌کند: يهودياني هم با ابزارهاي متداول نازي‌ها کشته شده‌اند (يعني با گاز کشته نشده يا سوزانده نشده‌اند) چندان بيشتر از تعداد بسيار زياد قربانيان غيريهودي که با همان ابزارهاي نازي‌ها کشته شده اند، نيست. با توجه به اينکه هيچ کس کشتار غيريهوديان به دست نازي‌ها را "هولوکاست " نمي‌داند، و در ادامه با تعجب آور خواندن اين مسأله مي‌نويسد: چرا کشتار يهوديان با ابزارهاي متعارف توسط نازي‌ها بايد تشکيل يک "هولوکاست " بدهد؟
نويسنده سپس با تاکيد بر اينکه اسرائيل از ابتدا با زور اسلحه حفظ شده است، بيان مي‌دارد: تمامي اعراب و مسلمانان (بعلاوه بسياري ديگر از مردم جهان) بخوبي مي‌دانند که اسرائيل يک کشور غيرقانوني و نامشروع است. اسرائيل بر مبناي افسانه‌ها و دروغ‌هاي مشهور بسياري تأسيس شده و مرتکب اعمال و برنامه‌هاي غيردموکراتيک و وحشيانه‌اي مي‌شود که تنها مي‌توان از طريق زور آن‌ها را انجام داد.
عبدالله سيندي در ادامه به ده مورد از دروغ‌ها و افسانه‌هاي صهيونيست‌ها اشاره مي‌کند:
- يهوديان "ملت برگزيده خداوند " هستند.
- فلسطين "سرزمين موعود خداوند " تنها براي يهوديان است (علي رغم اين واقعيت که مسيحيت در آنجا زاده شده است).
- "سرزمين موعود از نيل تا فرات گسترده شده است ".
- يهوديان در 2000 سال گذشته "بي‌خانمان " بوده‌اند تا اينکه در سال 1948 اسرائيل براي آنها ايجاد شد.
- تأسيس اسرائيل در سال 1948 "اجراي يک رسالت کتاب مقدس " بوده است.
- در طول 2000 سال گذشته اعراب "دشمن " يهوديان بوده‌اند (علي‌رغم اين واقعيت که اعراب همواره از مسلمانان، مسيحيان و يهوديان تشکيل شده‌اند).
- فلسطين "سرزميني خالي از سکنه " بوده است و هنگامي که يهوديان صهيونيست غرب در سال 1948 اسرائيل را در آن تأسيس کردند، هيچ ساکن عربي در آن نبوده است.
- پيش از اينکه اسرائيل در سال 1948 تأسيس شود، يهوديان "مجاز " به انجام آزادانه آداب مذهبي خود در فلسطين نبوده‌اند.
- اسرائيل يک کشور "دموکراتيک " و "صلح‌جو " است (ولو اينکه جنگ‌هاي وحشيانه و توسعه‌طلبانه زيادي را عليه اعراب برپا کرده، مسيحيان و مسلمانان عرب بومي را بطور برنامه‌ريزي شده کشته و از سرزمين تاريخي خودشان، فلسطين، ريشه‌کن کرده، و در 57 سال گذشته دارايي هاي آنها را غارت کرده است).
- آلمان نازي در طول جنگ جهاني دوم با "سوزاندن و کشتن شش ميليون يهودي بوسيله گاز " مرتکب هولوکاست شده است.
سيندي بر اين باور است که بسياري از غربي‌ها لااقل با 9 مورد اول افسانه‌هاي بالا موافق نيستند، ولي اکثر مردم غرب عموماً آخرين ادعاي يهودي/صهيونيستي در مورد "هولوکاست " کذايي را بدون هيچ اعتراضي پذيرفته‌اند گويي که اين يک "حقيقت الهي " است. او مي‌افزايد: غربي‌هاي تحصيل‌کرده و بيسواد به يک صورت در مورد دروغ بزرگ هولوکاست فکر مي‌کنند چه راست افراطي باشند (مثل بنيادگرايان مسيحي) يا از به اصطلاح "ميانه‌روها " باشند و يا حتي از چپ افراطي (مثل سوسياليست‌ها يا کمونيست‌ها) باشند.

اين استاد علوم سياسي در ادامه مقاله خود، ضمن رد آزادي بيان در آمريکا، آن را صرفاً يک ادعا دانسته و معتقد است: گرچه آمريکا معتقد است که يک کشور آزاد است که در آن اولين لايحه قانون اساسي آمريکا تضمين کننده آزادي بيان براي تمامي کساني است که مي‌خواهند بطور منطقي و عقلاني ديدگاهشان را در مورد هر موضوعي بيان کنند، "هولوکاست " کذايي صريحاً يک استثنا در اين قانون است. در حالي‌که حمله و انتقاد از سوي هر کسي در آمريکا عليه دولت اين کشور، رئيس جمهور، عيسي مسيح يا حتي خدا، مجاز است، حمله يا اظهارنظر انتقادي علني (برخلاف اظهار نظر مخفيانه) از سوي هرکسي در آمريکا نسبت به لابي قدرتمند يهود يا "هولوکاست " کذايي در سرزمين "آزادي " مجاز نيست. هرکه جرأت آن را دارد که بطور علني مطلبي انتقادي در مورد نفوذ يهود يا صهيونيسم در آمريکا بگويد يا بنويسد سريعاً به عنوان "نژادپرست " يا "يهودستيز " مورد انتقاد شديد قرار مي‌گيرد و بايد بهاي سنگين آن را با آسيبي که به شهرت و حرفه‌اش وارد مي‌شود بپردازد، همانطور که هنرپيشگاني مثل "مارلون براندو " و "وانسا ردگريو " اين مسير سخت را پيمودند. برخي اوقات بهاي سخن گفتن عليه صهيونيست‌ها در سرزمين "آزادي "، مرگ است، همانطور که در مورد "آلکس اوده "، رخ داد، او يک عرب-آمريکايي بود که در سال 1985 در دفتر ADC (کميته عربي ضدتبعيض) در کاليفرنياي جنوبي، بطرز وحشيانه‌اي کشته شد.
نويسنده سپس مي‌‌افزايد: گرچه يهوديان آمريکا بر اساس بهترين برآوردها تنها يک اقليت کوچک حدود 2 تا 3 درصدي از کل جمعيت آمريکا را تشکيل مي‌دهند، ولي انسان در شگفت مي‌ماند که آيا آمريکا به واقع يک کشور مسيحي است يا يک کشور يهودي، خصوصاً وقتي بحث علني آزاد در مورد "هولوکاست " مطرح باشد.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل آمريکا به اين سؤال که دروغ‌پردازي‌هاي هولوکاست چرا و چگونه آغاز شد اين گونه پاسخ مي‌دهد: در جريان بخش‌هاي آخر جنگ جهاني دوم (1945-1939)، هنگامي که مشخص شده بود که شکست نظامي آلمان نازي نزديک است، رهبران صهيونيست در داخل و خارج از آمريکا، بيم اين را داشتند که طرح استعمارگرانه آن‌ها براي سرقت سرزمين مقدس فلسطين از اعراب، حمايت خود را از دست بدهد. علي‌رغم اين حقيقت که نازي‌هاي ضديهود در شرف نابودي بودند (علاوه بر اينکه اکثر يهوديان اروپا پيش از آن در بين مردم همسان شده و با آرامش در کشورهاي غربي بومي خود زندگي مي‌کردند، از جمله در آمريکا که بسياري از يهوديان آلماني و اروپاي شرقي به آنجا مهاجرت کرده بودند)، رهبران صهيونيست هنوز با نااميدي مي‌خواستند تا به هر هزينه‌اي طرح قديمي پيش از دوران نازي براي استعمار فلسطين عربي را ادامه دهند.

عبدالله سيندي در بخش ديگري از مقاله خود که پايگاه اينترنتي "راديو اسلام " آن را منتشر کرده است، مي‌نويسد: روشن است که در طول ماه‌هاي نتيجه‌گيري از جنگ جهاني دوم و پس از آن به دو دليل مهم، به مسئله‌اي تأثرآور، دردناک و تکان دهنده نياز بود. اول اينکه طرح قديمي سال‌هاي 1897 (پيدايش سازمان جهاني صهيونيسم) و 1917 (بيانيه انگليسي بالفور) صهيونيسم براي استعمار فلسطين، حمايت و مشروعيت جهاني لازم را بدست آورد. دوم اينکه روحي تازه در کالبد صهيونيسم دميده شود به اين صورت که يهوديان غيرصهيونيست و بي‌تفاوت غرب را به حاميان صهيونيسمي تبديل کند که در حال تأسيس يک کشور "منحصراً " يهودي در سرزمين مهم و مقدس عربي فلسطين براي يهوديان غربي به‌ اصطلاح "بي‌خانمان " بود. در اين‌جا بايستي اشاره شود که غرب از زمان جنگ‌هاي خون‌بار صليبي گذشته (1291-1095) بر آن بود که فلسطين را از اعراب بگيرد.
در ادامه اين مقاله مي‌خوانيم: رهبران صهيونيسم در داخل و خارج از آمريکا، براي بدست آوردن حمايت، دلسوزي و همدردي جهاني از طرح استعمار فلسطين عربي، ناگهان شروع به نقل داستان‌هاي بشدت وحشتناک در اين‌باره کردند که نازي‌ها در پايان سال 1942 و نوامبر سال 1944 (يعني پنج ماه قبل از اينکه آدولف هيتلر در آوريل 1945 خودکشي کند) "شش ميليون " يهودي را در "اتاق‌هاي گاز "، "اجاق‌ها " و "کوره‌هاي آدم‌سوزي " در داخل و خارج از آلمان "سوزانده " يا "خفه کرده‌اند ". صهيونيست‌ها هم‌چنين افزودند که نازي‌ها از پوست، چربي و موهاي يهوديان "نابودشده "، "کود "، "لامپ "، "کيف‌دستي "، "طناب " و "صابون " مي‌ساخته‌اند.
اولين کسي که به اين اطلاعات وحشتناک در مورد "هولوکاست " کذايي و "نابودسازي شش ميليون يهودي " اشاره کرد، خاخام صهيونيست، اسرائيل "گلدشتاين " بود. او در 13 دسامبر سال 1942 اين ادعاي ماجراجويانه را بيان کرد. پس از پايان جنگ جهاني دوم، ادعاي بررسي نشده گلدشتاين از سوي رهبران صهيونيست در داخل و خارج از آمريکا و همدردهاي آن‌ها در سراسر جهان بطور گسترده‌اي تکرار شد.
نويسنده سپس ادعاي هولوکاست را در ارائه "قطعنامه 181 مجمع عمومي سازمان ملل " در 29 نوامبر 1947 براي مشروعيت بخشيدن به تأسيس کشور صهيونيستي برخلاف خواست بوميان عرب، سودمند دانسته و اشاره مي‌کند که اين قطعنامه "سازمان ملل " که با فشار آمريکا بر اعضاي سازمان ملل طراحي شده بود، با 33 رأي موافق، 13 رأي مخالف و 10 رأي ممتنع تصويب شد.
وي با تاکيد بر اين‌که دانشمندان و مورخان غربي در اروپا و آمريکا هولوکاست را تبليغات دروغين برنامه‌ريزي شده دوران جنگ صهيونيست‌ها مي‌دانند، مي‌افزايد: آن‌ها "هولوکاست " را با ديگر تبليغات اين چنيني در جريان ديگر جنگ‌ها مقايسه مي‌کردند مثل تبليغات دروغيني که در دوران جنگ جهاني اول منتشر شده بود و آلمان‌ها را متهم به "خوردن اجساد بلژيکي‌ها، پرتاب کردن آن‌ها به آسمان و سوراخ کردن اين اجساد با سرنيزه " مي‌کرد. در ادامه مقاله از قول "دکتر آرتور بوتز " استاد آمريکايي دانشگاه "نورثوسترن " آمده است: صهيونيست‌ها، خصوصاً کنگره جهاني يهود، مهملات خود در مورد هولوکاست را به دولت‌هاي متفقين، خصوصاً دولت آمريکا ارائه کرده و خواهان تصديق اين مهملات شده‌اند.
اين مقاله مي‌افزايد: گرچه صهيونيست‌ها و حاميان آن‌ها همواره هرکسي را که "هولوکاست " را انکار کند، "راست‌گرا " يا "نژادپرست " مي‌نامند، اما حقيقت امر اين است که از اواسط دهه 1940 بسياري از دانشمندان و مورخان غربي و غيرغربي، با حرفه‌هاي گوناگون و زمينه‌هاي اعتقادي و عقايد سياسي مختلف (ازجمله يهوديان)، بطور مطلق، "نسل‌کشي " و "اتاق‌هاي گاز " ادعايي دوران نازي و تعداد غيرقابل‌قبول "شش ميليون " قرباني را رد کرده‌اند.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل آمريکا با تأکيد بر اين‌که دانشمندان و مورخاني مثل دکتر "بوتز "، منکر اين حقيقت نشده‌اند که يهوديان و غيريهوديان بسياري در آلمان نازي و مناطقي که در طول جنگ جهاني دوم تحت تصرف اين کشور بوده است، در داخل و خارج از اردوگاه‌هاي وحشتناک اسرا، کشته و اعدام شده‌اند، بيان مي‌کند: آنچه که آن‌ها رد مي‌کنند، اين "هولوکاست " کذايي است. آن‌ها عدد "شش ميليون " و شيوه کشتن يهوديان را رد مي‌کنند. اين منکران هولوکاست همگي شش نکته اساسي زير را قبول دارند:
اينکه "هولوکاست " کذايي و داستان "شش ميليون " نفر قرباني، از سوي خود صهيونيست‌ها و نه مقامات دولتي يا منابع مستقل ديگر سرچشمه گرفته است.
نه کنفرانس "يالتا " در سال 1945 (نشست رهبران روسيه، آمريکا و انگليس)، نه "واتيکان "، و نه حتي "صليب سرخ بين‌الملل "، عليه هولوکاست يا افسانه شش ميليون سخن نگفته‌اند و هيچ يک نيز دليلي براي آن ارائه نکرده‌اند.
در هيچ کدام از سه خاطره مهم دوران جنگ جهاني دوم، يعني خاطرات رهبر فرانسه "چارلز دي‌گاول "، رهبر انگلستان "وينستون " "چرچيل " و رهبر آمريکا "دوايت آيزنهاور "، هيچ اشاره‌اي به هولوکاست نشده است.
دادگاه‌هاي پس از جنگ جهاني دوم "نورنبرگ " در آلمان، که خود‌به‌خود ادعاي شش ميليون صهيونيست‌ها را "پذيرفته " بود چيزي بيشتر از پيگردهاي سياسي جانبدارانه و غيرمنصفانه‌اي که از سوي قدرت‌هاي پيروز اجرا مي‌شد نبود.
تنها "اعتراف‌نامه " موجود در مورد "سوزاندن و کشتار با گاز يهوديان " در 5 آوريل 1946 از سوي سرهنگ "رادولف فرانز هاس "، فرمانده نازي اردوگاه "آشويتس " بيان شده و او اين اعترافات را پس از شکنجه زير دست شش افسر پليس آگاهي گفته است؛ گروهبان برنارد "کلارک "، يکي از اين شکنجه‌گران بعدها اين مسئله را تأييد کرد.
بهترين برآوردها در مورد تعداد يهودياني که در داخل و خارج از اردوگاه‌هاي وحشتناک آلمان مرده يا کشته شده‌اند (نه با "گاز " يا در "کوره‌هاي آدم‌سوزي ") و يا جان خود را در اثر وحشي‌گري‌هاي نازي‌ها، گرسنگي، بيماري معلوليت‌هاي ناشي از جنگ يا ديگر دلايل از دست داده‌اند، از 300.000 تا 500.000 (و نه شش ميليون نفر) است. بايد اشاره داشت که در طول جنگ جهاني دوم حدود 74 ميليون نفر مرده‌اند که اکثريت قاطعي از آن را غيريهوديان تشکيل مي‌دهند، و غيرنظاميان شهرهاي هيروشيما و ناکازاکي ژاپن که در بمباران به خاکستر تبديل شدند نيز بخشي از اين تعداد هستند.
سيندي در ادامه مقاله مي‌نويسد: "پل راسينيه "، جغرافي‌دان فرانسوي (که به نام "پدر مکتب تاريخ حقيقي هولوکاست ناميده شده است)، در سال 1945 به عنوان يک سوسياليست به مجلس ملي فرانسه راه يافت، در سال 1948 کتابي با نام "عبور از استوا " نوشت که در آن تجربيات وحشتناکي که بين سالهاي 1943 تا 1945 به عنوان يک زنداني سياسي چپ‌گرا در اردوگاه‌هاي اسراي جنگي "بوخنوالد " و "دورا " داشته را بازگو کرده است. او در اين کتاب و کتاب‌هاي بسيار ديگري که پس از آن منتشر شد مثل کتاب داستان هولوکاست و دروغ‌هاي "اليسز "، "هولوکاست "، "اتاق‌هاي گاز " و رقم "شش ميليون " را قوياً رد کرده است. راسينيه در عين حالي‌که ادعاي "نابودسازي " يهوديان توسط نازي‌ها را کاملاً رد کرده، با نگاهي سخاوتمندانه برآورد کرده است که بين سال‌هاي 1933 تا 1945، احتمالاً يک ميليون يهودي در اثر سياست‌هاي وحشيانه گوناگون مستقيم و غيرمستقيم نازي‌ها مثل غوغاي اخراج يهوديان، شرايط سخت کارگران، بازداشتگاه‌ها، سوءتغذيه، بيماري، همه‌گيري و از همه مهمتر خود جنگ جهاني دوم، از بين رفته‌اند.
استاد روابط بين الملل و علوم سياسي آمريکا همچنين بيان مي‌دارد: يک فرانسوي ديگر به نام روبرت "فوريسون "، استاد سابق دانشگاه "ليون "، نيز هولوکاست کذايي نازي‌ها را رد کرده و تمامي کساني که "اتاق‌هاي گاز نازي " را طراحي يا توصيف کرده‌اند، به چالش کشيده است؛ او کتاب مشهور خاطرات "آنه فرانک " را يک دروغ بزرگ دانسته است؛ و موزه يادمان هولوکاست در واشنگتن را "يک شکست مفتضحانه تاريخي " ناميده است.

عبدالله سيندي در بخش‌هاي پاياني مقاله خود مي‌نويسد: در حالي‌که براي شش ميليون کشته فرضي يهودي توسط نازي‌هاي آلماني در اتاق‌هاي گاز يک موزه يادمان هولوکاست در آمريکا وجود دارد، در هيچ جاي اين کشور موزه يادمان هولوکاست، مرکز غرامت يا حتي عذرخواهي بخاطر کشتار ده‌ها ميليون بومي آمريکايي يا سياهپوست آمريکايي که در جريان بزرگترين هولوکاست واقعي جهان مثل حيوان، به دست آمريکايي-اروپايي‌ها قتل عام شدند وجود ندارد. به گفته "وارد چرچيل "، استاد آمريکايي، روي هم رفته احتمالاً بيش از يکصد ميليون بومي، در دوران "متمدن سازي " مداوم نيم‌کره غربي توسط اروپاييان، نابود شده‌اند. استاد ديگر آمريکايي، "ديويد استانارد " مي‌نويسد که بين 40 تا 60 ميليون سياهپوست آمريکايي در اثر وحشيگري‌هاي سيستم برده‌داري اروپايي-آمريکايي جان خود را از دست داده‌اند.
نويسنده در ادامه به سخنان "دکتر آرتور بوتز " در کتاب محققانه و مستند دروغ بزرگ قرن بيستم استناد مي‌کند که در پرونده‌اي عليه نابودسازي فرضي يهوديان اروپا آورده است: در جريان جنگ جهاني دوم، حتي مقامات وزارت کشور آمريکا مثل "بريکنريج لانگ " و همکارانش "... تمام صحبت‌ها در مورد "نابودسازي " را تنها يک پروپاگاند ابداعي براي دوران جنگ مثل داستان‌هايي که در جريان جنگ جهاني اول ساخته شدند، مي دانستند. به بيان دکتر بوتز اتاق‌هاي گاز، تنها پروپاگاندهاي افسانه‌اي دوران جنگ هستند که کاملاً شبيه به مهملاتي است که در دوران جنگ جهاني اول از سوي "لرد بريک " گفته شده است.
دکتر بوتز همچنين نشان داده است که تعداد کل زندانياني که در کل سيستم اردوگاه‌هاي اسراي جنگي آلمان بوده‌اند، اعم از يهودي و غيريهودي (چراکه هيچ اردوگاه مخصوصي براي يهوديان وجود نداشته)، حدود 224.000 در سال 1943 و 524.000 در سال 1944 بوده است. علاوه براين دکتر بوتز اشاره داشته است که "هنريش هيملر "، دومين فرد قدرتمند در آلمان نازي (که به ظاهر در 23 مي سال 1945 هنگامي که در اسارت انگليسي‌ها بوده "با مسموم کردن خود، خودکشي کرده است ") چند هفته پيش از پايان جنگ جهاني دوم در مصاحبه‌اي با نماينده کنگره جهاني يهود اظهار داشته است که:
"ما براي متوقف ساختن همه‌گيري "تيفوس " مجبور شديم که اجساد تعداد بسياري از مردم را که بواسطه اين بيماري مرده بودند، بسوزانيم. به اين منظور مجبور به ساخت کوره مرده‌سوزي شديم که بخاطر آن اکنون طناب دار ما را مهيا کرده‌اند.
در نهايت دکتر بوتز ثابت مي‌کند که هيچ مدرک مستند ملموسي از نازي‌ها وجود ندارد که مستقيماً نشان دهنده هر نوع برنامه‌اي براي "نابودسازي " باشد. او اشاره مي‌کند که حتي دکتر "آريه لئون کوبوي " از مرکز اسرائيلي اسناد يهود در تل‌آويو، در سال 1960 تصديق کرده است که "هيچ سندي با امضاي "هيتلر "، "هيملر " يا "هايدريش " وجود ندارد که در مورد نابودسازي يهوديان باشد ... در نامه‌اي که از "گورينگ " به هايدريش در خصوص راه‌حل نهايي مسئله يهوديان فرستاده شده است واژه "نابودسازي " بکار نرفته است.
نويسنده يهودي فرانسوي، "الگا ورمسر-ميگوت " نيز در کتاب سيستم اردوگاه‌هاي نازي در سال 1968 مي‌نويسد:
همانطور که هيچ ... دستوري مبني بر نابودسازي با گاز در آشويتس وجود ندارد، هيچ دستوري نيز براي متوقف ساختن آن در نوامبر 1944 موجود نيست. نه در دادگاه نورنبرگ، نه در دادگاه‌هاي حاشيه‌اي، نه در دادگاه "هِس " در "کراکو " نه در دادگاه "آيشمن " در اسرائيل، نه در دادگاه فرماندهان اردوگاه‌ها در نوامبر 1945 در فرانکفورت و دادگاه آگوست 1946 در مورد ارقام ثانوي "آشويتس "، در هيچ کدام دستور شناخته شده‌اي که در تاريخ 22 نوامبر 1942 به امضاي هيملر رسيده باشد و مبني بر اين باشد که نابودسازي يهوديان با گاز متوقف شود، وجود ندارد.
علاوه براين دکتر "آوستين آپ " استاد آمريکايي ادبيات انگليسي در دانشگاه "اسکرانتون " و "کالج لاساله "، در کتاب فريب شش ميليوني: تهديد مردم آلمان به خاطر نشانه‌هايي سخت از جنازه‌هاي تقلبي، چهار نکته اساسي زير را توضيح داده است:
اين‌که آنچه "راه‌حل نهايي " هيتلر براي مسئله يهوديان ناميده مي‌شود، به معناي "نابودسازي " آنان نبوده بلکه اخراج يا بيرون کردن آن‌ها از آلمان بوده است، آنچه اين مسئله را ثابت مي‌کند همکاري آزاد و تشويق خود صهيونيست‌ها است که از يهوديان آلمان مي‌خواستند که به يهوديان ديگر نقاط جهان پيوسته و کشور بومي خود را ترک کنند تا در فلسطين ساکن شده و آنجا را استعمار کنند (اين برنامه صهيونيست‌ها از سال 1897 و مطابق با بيانيه انگليسي سال 1917 بالفور بوده است). مطلقاً هيچ فرد زنده‌اي (چه يهودي و چه غيريهودي) در اردوگاه‌هاي اسراي جنگي آلمان، ازجمله آشويتس (که به ظاهر مرکز اصلي "نابودسازي " بوده است) "با گاز کشته نشده " يا "سوزانده " نشده است.
به اعتقاد نويسنده يهودياني که به دست نازي‌ها جان خود را از دست داده‌اند يا به خاطر بيماري‌هاي همه‌گير مرده‌اند و يا به اين دليل کشته شده‌اند که شورشي، جاسوس، خرابکار يا جنايتکار بوده‌اند و يا در غير اينصورت قربانيان انتقام‌ها و تلافي‌هاي تأسف‌بار اما بطور بين‌المللي قانوني آلمان‌ها بوده‌اند. صهيونيست‌ها و حاميان آمريکايي آن‌ها در داخل و خارج از صنعت سينما و رسانه آمريکا، که دائماً رقم "شش ميليون " را بکار مي‌برند نتوانسته‌اند کمترين سندي براي اثبات ادعاي خود بيابند.
اين استاد روابط بين الملل آمريکا علاوه بر موارد فوق ديگر دانشمنداني را که هولوکاست را رد کرده اند ذکر مي‌کند و مي‌نويسد: غربي‌ها نيز ادعاهاي داستان هولوکاست را رد کرده‌اند. در ميان آن‌ها نام اين دو آمريکايي به چشم مي‌خورد: سرهنگ "جان بيتي " از سرويس اطلاعات نظامي وزارت دفاع آمريکا در جنگ جهاني دوم که در کتاب "پوشش آهني بر روي آمريکا "، افسانه "شش ميليون " را تمسخر کرده است، و دکتر "ديويد لسلي هوگان "، استاد سابق دانشگاه کاليفرنيا در "برکلي ". در ميان مورخان انگليسي که هولوکاست را رد کرده‌اند به اين دو نفر مي‌توان اشاره کرد: "ديويد ايروينگ " نويسنده پروفروش‌ترين کتاب در زمينه هولوکاست، و "ريچارد هاروود " که در سال 1947 کتابي با عنوان "آيا واقعاً شش ميليون نفر مرده‌اند؟ حقيقت از دست رفته " را منتشر کرد. لااقل سه دانشمند آلماني، هولوکاست را رد کرده‌اند. از جمله دکتر "ويلهلم استيجليک " که کتاب "آشويتس: يک قاضي به دنبال مدرک " را نوشته است، "اميل آرتز " نويسنده کتاب "جدول ضرب جادوگران، دروغ است "، و نيز "کريستفرسن " نويسنده کتاب "دروغ آشويتس ".
از ميان منکران ژاپني هولوکاست مي‌توان به اين دو اشاره کرد: دکتر "ماسانوري نيشيوکا " نويسنده مقاله برجسته ده صفحه‌اي با عنوان "بزرگترين تابوي تاريخ پس از جنگ: هيچ اتاق گازي در آلمان نازي وجود نداشته است " در مجله ژاپني "مارکوپولو " (فوريه 1995)، و بهترين نويسنده ژاپني "ماسامي اونو " که هولوکاست را توصيف کرده و خاطرات "آنه فرانک " را دروغ خوانده است.
ديگر منکران برجسته هولوکاست شامل دو کانادايي به نام "ارنست زاندل " که يک ناشر است، "جان بال " زمين شناس متخصص عکس‌هاي هوايي؛ معلم راست‌گراي سوئيسي "يورگن گراف "؛ متخصص ايتاليايي اسناد، "کارلو ماتوينو "؛ نويسنده چپ‌گراي فرانسوي و عضو سابق حزب کمونيست فرانسه، "روژه گارودي " که کتاب "کشف افسانه‌هاي سياست اسرائيل " او در سال 1995 توسط "پير گيلام " منتشر شد، هستند.
در کنار نويسنده يهودي الگا ورسمر-ميگوت که قبلاً به او اشاره شد، يهوديان غربي ديگري نيز هستند که بطور مطلق منکر اين امر شده‌اند که دولت نازي به کشتار يهوديان با "گاز " دست زده و يا اصلاً در انديشه چنين کاري بوده است. از اين جمله مي‌توان به ناشر سوئدي "ديتليب فلدرر " از پژوهشنامه اطلاعاتي يهود، "ديويد کول " آمريکايي و دانشمند آلماني "ژزف گينسبرگ "، اشاره کرد.
در ادامه اين مقاله آمده است: در واقع کساني که هولوکاست را به چالش کشيده‌اند حتي در خود هاليوود نيز يافت مي‌شوند، يعني جايي که يهوديان بزرگترين استوديوهاي فيلم مثل "کلمبيا "، "مترو-گلدوين-مير "، "پارامونت "، "فوکس قرن بيستم "، "يونيورسال " و "برادران وارنر " را تأسيس کرده‌اند. به عنوان مثال در سال 1983 "روبرت ميشم " هنرپيشه برجسته آمريکايي، در مصاحبه‌اي در مجله "اسکوير "، هولوکاست را تمسخر کرد. هنگامي که از او در مورد کشتار شش ميليون يهودي توسط نازي‌ها سوال شد او پاسخ داد: يهوديان اين مسئله را مي‌گويند، ولي مردم آن را انکار مي‌کنند.
اين استاد علوم سياسي در پايان مقاله‌اش مقبوليت و همدردي گسترده عمومي در سراسر غرب با رژيم صهيونيستي را واقعه دروغين هولوکاست مي‌داند و اين‌طور نتيجه مي‌گيرد: هولوکاست منجر به تأسيس وحشيانه کشور بيگانه اسرائيل در سرزمين عربي فلسطين در سال 1948 شده و هزينه بسيار غم‌انگيز آن را مسلمانان و مسيحيان بومي بيگناه فلسطين پرداخته‌اند. در نتيجه، چه نازي‌ها يک يهودي را کشته باشند و چه شش ميليون يهودي (و با هر وسيله و روشي که اين کار را انجام داده باشند)، آلمان‌ها -و مطمئناً نه اعراب فلسطيني- بايستي هزينه اين هولوکاست کذايي را بپردازند. اگر بطور منطقي سخن بگوييم، کشور نامشروع و غيرقانوني يهودي/صهيونيستي اسرائيل که باعث مرگ و بدبختي اعراب شده است بايد در جايي در آلمان (و نه فلسطين) تأسيس مي‌شد.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر