( 0. امتیاز از )



نظام انتلکتوئيسمي تئاتر ما با رگه هايي از هجو و هزل سنت و منش هاي در گذشته به سبب سازي براي رهايي از بندي که خود براي خودش فراهم آورده مشغول است نوع توجهي که مهسا مهاجر در خرس بر اساس متني از حچوف از خود نشان داده، وامدار همين رويکرد متناقض است اين رويکرد، ‌خودش، خودش را نقض مي کند.

توجه به ساختار انتلکتوئيسمي تئاتر پست مدرن امروز ايران،‌در حاليکه هنوز تجربه مدرن را پشت سر نگذاشته – آغاز کرده اصلا؟! – در نوعي مواجهه متداخل – هجو آلود با سنت حل شده و اين هضم شدگي در ساختارهاي ماليخوليايي را فراهم آورده که در کشاکش با «متن» به نوعي خودگويي و خود خندي مبتلا مي شود.

پروپا گانداي اين شکل و شمايل از تئاتر، ابداً منفک از محتوا و پيام نيست. در اينجا «پيام» همان «فرم» است و نيست. هست، ‌چون در گير و دار با آن است و راه و مرام خود را در بازي هاي فرمي مي يابد و نيست چون اساساً و عميقاً مبتلا به يک «ذهنيت» و خواست قاطع و صلب است و آن رويارويي و پشت آرويي با «مدرنيته و فرهنگش» - به مثابه رهيافت غرب و غربي ها و شرق و شرقي ها به ترتيب و تدريج و نيز با «سنت و آيين و مرام و منش» خودي است اين بي «خودي» هم زاييده «زل» زدگي به مرام و منشي جديد است – با فرهنگ يا بي فرهنگ – و هم نتيجه قطع شدن رشته هاي نحيف يک «آويزان» ي از چيزي که در گذشته سبب آويزان شدن جماعت بوده و حالا کم کمک در حال پاره شدن است.

«خرس» در چنين فضايي شکل مي گيرد و وابستگي به همسر سابق در حين اطلاع از «خيانت» او به عنوان وجه و نحوي از اوج گرما و داغي و پر خوني اصالت يک منش شرقي به همراهي با مرد طلبکار آن هم با طيب خاطر و کمال ميل مي شود به عنوان يک فرهنگ – بي فرهنگي؟ - غربي – تو بگو يک دستاورد مدرنيته يا ...

فرم و ساختار و پيچ و تاب و رقص و شهرت و شهوت و ... هم همگي در همين گستره محاط، به محيطي براي «اين» تئاتر تبديل مي شود و الا اصل همان است که گفته آمد.

«سال هاي بي خاطره»

اين شمايل اما پيچيده تر است و ماليخوليايي تر.

 وجوه، من المغرب الي المشرق متفاوتند و دورند از هم. پرو پا گانداي خلط و خلط، در همپوشاني حيرت آور جبهه و حجاب و قرآن و [...] و استهزا و هجو و هزل و هدم و ... در يک در هم بندي يک نفره، معجوني آفريده از يک مونولوگ فرافکنانه که در پي ديالوگ هاي خنده و گريه و خنثي آور، ضعف هاي ساختاري و متني و روايي و بازيگري و موسيقي و صحنه و ... را مي پوشاند – يعني مي خواهد که بپوشاند اينکه توانسته يا نه، بماند - «سال هاي بي خاطره» مثل همان آکواريوم زشت يا آن زمين ليز يا آن باران موضعي سوراخ يا آن رفت و آمدهاي پيدا در سايه روشن صحنه يا آن موسيقي هاي نامتجانس به سرقت رفته يا آن حرافي هاي – بداهه؟ - يک نفره، يا آن ديالوگ ها و حرکات ممنوعه يا آن [...] چيز نچسبي است که جز چند ديالوگ قابل تامل و تکان دهنده که معلوم نيست از کجا آمده چيز ديگري ندارد.

پرو پا گانداي انتلکتوئيسمي در تئاتري که از روي مدرن شدن پرش کرده به سمت پست مدرن و حالا کم کم دارد پست پست مدرن هم مي شود – به اميد خدا ! – گير افتاده،‌ به سختي!

شايد ديگر دير شده باشد و ديگر کاري از دست کسي بر نيايد ديگر روضه خواندن هم دردي را دوا نمي کند آن روزي که فرياد مي زديم سينما و تئاتر ما دارد در پوچي و ابتذال دست و پا مي زند، کسي گوش نکرد. کسي جدي نگرفت!
خبر دانشجو


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر