از آن کمی دینداری ات چیزیش از امام نیست؟
بسیار سخت و جانکاه است که این روزها نظارهگر توصیفاتی از زندگی بنیانگذار جمهوری اسلامی باشیم که بیشتر به این درد میخورد که گویندگان آن از «اسلام امام» فاصله بگیرند تا آشناکردن مردم با شخصیت آن حضرت.
باید بیپرده به برخی منتسبان به امام از جمله خانم زهرا اشراقی نوه امام(ره) و همسر محمدرضا خاتمی گفت،کسی از شما بهعنوان نسبتی که با آن حضرت دارید، انتظار بیچون و چرا ندارد که «مانند امام» باشید که این انتظار بیجایی است. لذا تلاش شما برای توصیف امام آنگونه که خود میپسندید، راه به جایی نمیبرد که امام را نوادگان بیشماری در سرتاسر جهان است که او را آنگونه که خود مینمود شناختهاند و به او آنگونه که بود، اقتدا میکنند.
گفتوگوی سراسر وهن و پر از تناقض زهرا اشراقی با ویژهنامه معاونت فرهنگی ستاد بزرگداشت امام(!) درصدد است تا بهگوینده آن بهعنوان زنی که در 20 سالگی بر امام تأثیرگذار بود و اگر امام اکنون زنده میبود، تأثیر بیشتری میگذاشت، اعتباری ببخشد و نیز توجیهی باشد برای بسیاری از کجرویها و کجخلقیهای کنونی.
همان ابتدا حرفهای ناشیانه گل میکند: «بهخاطر این نسبت (نوه دختری امام بودن) یک امتیازاتی داشتیم، زیرا نوه امام بودن حالتی معنوی دارد و امری مادی نیست که یک شبه از آدم گرفته شود.»
منطقاً عکس این گفته، صحیح است. یعنی نسبت فامیلی بهعنوان یک امر مادی چیزی نیست که بتوان آن را درباره کسی منکر شد اما حالت معنوی، یکشبه که هیچ درهر لحظهای که از آن حالت عدول شود، از انسان سلب شود. چنانکه وقتی کشتی نوح پیامبر، برسینه امواج نشست، او به خدا عرض کرد: «پروردگارا، پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و تو از همه حکمکنندگان برتری.» نوح درکمال حیا با یادآوری نسب فرزندش از خدا خواست تا برای او دربین مؤمنان جایی باز کند اما درپاسخ خداوند این نسبت معنوی از فرزند نوح گرفته شد: «ای نوح! او از اهل تو نیست. او عمل غیرصالحی است (فرزند ناشایستهای است)!...»
شاید همین داستان نوح بهترین گواه باشد بر اینکه منتسبان به امام قبل از یادآوری نسبت خود باید پیروی از امام و ایمان امام را پیش آورند، اما متأسفانه درباره این نوه دختری امام، کار برعکس است و او از «محدودیتهای نوه امام بودن» سخن میگوید: «اگر نوه امام بودن محاسنی داشت، محدودیتهایی هم داشت، زیرا چیزهایی را که در زندگی میخواستم به خاطر این نسبت خانوادگی نتوانستم به دست بیاورم.»
باید از گوینده این سخن پرسید آیا اگر شیوه زندگی یک زن مسلمان را از امام میآموختی و میخواستی براساس شریعت اسلام زندگی کنی، آیا بهعنوان نوه امام بازهم دچار «محدودیت» میشدی؟! پاسخ این پرسش را خود او میدهد و بهرغم نوه امام بودن، دینداری خودش را از شریعتی میداند! «بسیاری از کتابهای شریعتی را پدر برای من میخرید و حتی کتابهای سازمان مجاهدین و یا مارکسیستی را بهراحتی در منزل میخواندم... اصلاً پدرم بود که مرا با شریعتی آشنا کرد و اگر کمی دیندار باشم، بهخاطر شریعتی است.!»
ضمن احترام به مرحوم دکتر علی شریعتی در اینجا باید از اشراقی پرسید هیچ مقداری از آن به اصطلاح «کمی دینداریتان» از حضرت امام نبود؟! آیا شما که در سرتاسر این مصاحبه درسخنانی وهنآمیز مدعی هستید بر فکر و اندیشه امام تأثیرگذار بودهاید و برخی از تصمیمهای مهم و سخنرانیهای امام بهخاطر گزارشهای شما به ایشان بوده است، آیا چیزی به قدر آنکه کمی دینداریتان بیشتر شود، از امام تأثیر هم پذیرفتهاید یا فقط تأثیرگذار بودهاید؟!
البته سرتاسر این سخنان، نشانگر سادهانگاریهای فردی است که یا از همین باب و یا تعمداً سعی دارد با بیان برخی رفتارهای مهربانانه امام با نوهها و روشهای تربیتی خانواده، چهرهای از امام ترسیم کند که نمیتوان از آن اسلام نابی که امام معرفی میکرد، چیزی برای ظلمستیزی و استکبارستیزی بیرون کشید، چنانکه این رفتار در اعتراضهای برخی دیگر از منتسبان به امام درباره گزینشی برخورد کردن با امام مشهود است: «در دین هیچ یک از افراد خانواده اجبار وجود نداشت اما مختصر توصیههایی بود!»
گویا برخی نوادگان امام، ازآن معمار بزرگ تاریخ معاصر، فقط ملاطفتهایی را بهخاطر دارند که با ایشان داشتهاند و راه امام و خط امام و اسلام امام را درهمین جور چیزها خلاصه میکنند.
اما اوج فاجعه آنجاست که اشراقی بیآنکه مطمئن باشد در اعداد و درجات، دقتی کافی دارد یا نه، درباره چرخشهای 180درجهای امام در عقایدش(!) میگوید و خود را کسی معرفی میکند که اگر امام اکنون زنده بود، 180 درجه دیگر او را تغییر میداد: «... امام همانگونه که از دهه 50 تا 60، 180درجه تغییر کرد، قطعاً اگر تا دهه 80 هم بود، تغییر خیلی زیادی میکرد. در زمان امام من و نوهها سن کمی داشتیم و بزرگ هر خانوادهای بهنظر من از اعضای آن خیلی میتواند تأثیر بپذیرد. بنابراین اگر امام از روحانیون دیگر کمی روشنفکرتر بودند(!)،بهخاطر تأثیر خانواده بوده است ولی اگر الان بودند، من هم میتوانستم اثرات زیادی بگذارم(!)... باتوجه به شناختی که از آقا دارم (اگر تا سال 70 درقید حیات بودند) احتمالاً سازندگی را آغاز میکردند.»
البته پرداختن موشکافانه به این سخنان از سر دردی است که فردی مثل زهرا اشراقی بهعنوان نوه امام در سالگرد رحلت آن حضرت برکرسی امامشناسی مینشیند و اگر نه بدون این نسبت کسی به این سخنان و به گویندهاش توجهی نمیکرد مانند دهها مثل اینکه در گوشه و کنار به هم بافته میشود.
اما چه باید کرد وقتی کسی خود را نزدیکتر از همه به امام معرفی میکند و نامحرمانه درباره او میگوید: «اگر همه خانواده همنظر بودند، (امام) نمیفهمیدند که درجامعه چه خبر است! به همین خاطر، من همیشه گفتهام که در سطوح بالای مملکتی خانواده خیلی مهم است و آنها میتوانند افکار فرد را 180درجه تغییر دهند... همیشه هم عطر زنانه میزدند... لباسهای زیر ایشان هم از مارکهای خوب برایشان هدیه میآوردند که ایشان ایرادی هم نمیگرفت... باغبانی داشتند که خیلی لاغر بود و میگفتند من همیشه آرزو دارم که هیکل او را داشته باشم... همیشه(!) میگفتند شاه خیلی خوشهیکل بود...» بههرحال زهرا اشراقی آنگونه که در مقدمه این گفتوگو آمده است، همیشه متفاوت است و حرفهایش بازتابهای وسیعی دارد. او چندیپیش در گفتوگو با یک روزنامه صبح به خوانندگان روزنامه تماشای یکی از تولیدات جدید هالیوود با تفکر اومانیستی را پیشنهاد داده بود که در آن انساننماهایی با پیکرهایی بزرگتر از انسان با بدنهای برهنه کامل بازی میکنند. وی همچنین چندکتاب از یک نویسنده را برای خواندن به مخاطبان خود پیشنهاد داده است که نویسنده در جریان اغتشاشات اخیر، هدایت آشوبگران را بهطور مستقیم از شبکه بیبیسی در دست داشت.
جوان آنلاین
انتهای پیام