(
امتیاز از
)
آموزش خيانت زناشويي، عشق و عاشقي هاي مثلثي و
هفته نامه "پنجره" در شماره اين هفتهي خود پرونده اي در خصوص شبکه ماهواره اي فارسي1 يا همان فارسي وان منتشر کرده است، که با مطلب زير آغاز مي شود:
فرقي نميکند که شما روي پشت بامتان يا گوشه تراس يک گيرنده ماهواره داشته باشيد يا نه، فرقي نميکند شما روشنفکر باشيد يا طرفدار سريالهاي زرد و خالهزنکي، مهم نيست شما اصلا وقت داريد که پاي تلويزيون يا ماهواره بنشينيد يا نه، مهم اين است که حتما اسمي از «فارسي 1» که معمولا «فارسي وان» خوانده ميشود، شنيدهايد.
شهرت برخی سریالهای فارسيوان دارند آهسته آهسته رکورد «جومونگ» را هم ميزنند. راستي داستان اين شبکه نوظهور چيست که اينطور همه را دور خودش جمع کرده؛ موافقها را با ديدن هر شب سريالهايش و مخالفها را با اظهارنظرها و هشدارهاي پياپي. اين گزارش ميخواهد داستان فارسيوان را مرور کند و البته همين ابتدا هم اعتراف ميکند که آنچه ميخوانيد بريدهاي از آن چيزي است که درباره اين شبکه ميشود بهدست آورد. فارسيوان زواياي پنهان بسياري دارد و درست مثل يک کوه يخي ميماند، بيشتر از آنچه که روي آب است و ما ميبينيم، زير آب است و ما – به اين راحتيها- نميبينيم.
اولين خبر
خبر راهاندازي يک شبکه جديد ماهوارهاي مختص فارسيزبانها را براي اولينبار شبکه تلويزيوني استار، در 23 دسامبر 2008 اعلام کرد. براساس اين خبر، شبکه جديد فارسيزبانها از سال 2009 و با هدف پخش برنامه برای بیش از 100 میلیون مخاطب فارسیزبان در سراسر آسیا آغاز به کار خواهد کرد. همين اتفاق هم افتاد و چندی بعد يعني در مرداد 1388 ولههاي تبليغاتي اين شبکه پخش شدند. شايد کمتر کسي بهخاطر داشته باشد مرداد سال قبل که همزمان با ماه رمضان بود، چطور فرکانس اين شبکه را پيدا کرد و يا اصلا چطور از آغاز به کارش باخبر شد. اگر در مورد بيبيسي فارسي، روزنامهها و سايتهاي خبري، آغاز به کار اين شبکه را بهعنوان يک خبر مهم مخابره کردند، در مورد فارسيوان
- دست کم در روزهاي اول - هرگز چنين اتفاقي نيفتاد. اما خيليها به خيليها پيامک زدند و در مسنجرها PM گذاشتند که: «فارسيوان رو ديدي؟» و به اين ترتيب، فارسيوان در صدر کانالهاي منوي صدها شبکه ماهوارهاي قرار گرفت. «شبکه فارسیوان، توسط کمپانی پخش خاورمیانه (Broadcast Middle East) اداره میشود. این کمپانی نتیجه همکاری شرکتهای نیوز کورپوریشن و گروه موبی است... .» اين توضيح را از سايت رسمي فارسيوان - که البته فيلتر شده - برداشتهايم. شرکت نيوزکورپريشن يکي از صدها شرکت و شبکه يک سرمايهدار يهودي به نام «روبرت مرداک» است. شرح حال مفصل مرداک را ميتوانيد در همين پرونده بخوانيد. اما گروه موبي کيست؟
نسخه افغاني آقاي مرداک
حالا سالهاست که افغانيها ديگر از شر«طالب»ها راحت شدهاند. اگر چه طالبان هنوز هم زندگي را براي آنها تلخ ميکند، اما خوبياش اين است که ديگر کاري به اندازه ريش مردها، حجاب زنها و «ستلايت»هايي که پشتبام ميگذارند ندارد. حالا سالهاست که مردم افغانستان ميتوانند ماهواره داشته باشند و ديگر آنها هم «تولسي» را ميشناسند. تولسي يک زن هندي – و البته بلندقامت و جذاب- است که هر شب همه افغانيها را پاي جعبه جادو مينشاند. «زماني خشو هم عروس بود» سريالي است که شبکه «طلوع» افغانستان پخش ميکند و حالا «تولسي» بهعنوان شخصيت اول اين مجموعه محبوب همه افغانهاست. شبکه طلوع متعلق به يک سرمايهدار افغاني به نام «سعد محسني» است. محسني، یک مهاجر است که سالها در استرالیا – مقر اصلي روبرت مرداک - بانکداري ميکرد، و سال 2003 به افغانستان برگشت و شبکه «طلوع» را که تا آن زمان فقط در شهر کابل قابل دریافت بود، گسترش داد.
البته شیوه آزاد این تلویزیون در پخش موسیقی، در اوایل، موجب بروز مخالفتهایی در محافل مذهبی افغانستان شد. پس از افتتاح فرستنده زمینی این تلویزیون در شهر هرات، جمعی از نمازگزاران در مسجد جامع هرات به گفته خودشان برای «غروب» تلویزیون طلوع، دست به دعا برداشتند. پس از ماجرای محکوم شدن تلویزیون افغان به پرداخت جریمه نقدی به سبب پخش برنامههایی که از نظر مقامات دادگاه عالی افغانستان خلاف اصول اسلامی تشخیص داده شد، بیشتر شبکههای خصوصی افغانستان کمي برنامههايشان را تعديل کردند و تلویزیون طلوع هم از این قائده مستثنا نبود.
سعد محسني حالا چند شبکه تلويزيوني، چند ايستگاه راديويي و مجموعه شبکههاي ارائه اينترنت را در افغانستان دارد. او ميخواهد پايش را از افغانستان بيرون بگذارد و براي خودش يک «روبرت کوچولو» باشد و اين کار را با ايران شروع کرده است؛ با فارسي وان...
موج نو
در مورد عموم ايرانيها، ذوق و شوق داشتن ماهواره بيشتر به همان روزهاي اول، ختم ميشود. کسي که تاکنون حداکثر با هشت کانال مواجه بوده بهناگهان با يک فهرست حداقل 1000 تايي مواجه ميشود. اما کمکم بيننده ميفهمد که خيلي از اين کانالها هيچ به دردش نميخورند. کانالهاي – مثلا - سياسي بيشتر دستمايه طنز تلويزيون خودمان ميشوند، برنامههاي رقص و آواز معمولا تکرارياند و يا با دردسر کمتر در بساط سي دي فروشها در دسترسند، برنامههاي راز بقا را شبکه چهار، دوبله شده پخش ميکند و فيلمهايي که با زيرنويس پخش ميشوند، خيلي زودتر، اينجا روي DVD تکثير شده و دست به دست ميچرخند. بعضي شبکهها هم که اصلا همين فيلمها و سريالهاي تلويزيون خودمان را پخش ميکنند. منهاي مخاطبان حرفهاي، اين وضعيت بيشتر آنهايي است که پاي ماهواره مينشينند.
اما راهاندازي يکي دو شبکه ماجرا را عوض کرد. اصل داستان را اگر بخواهيد بدانيد، مربوط ميشود به آخرين روزهاي رياستجمهوري بوش که به امارات سفر کرد. او در اين سفر در گوش مقامات محلی شیخنشین امارات چيزهايي گفت که بيشتر مربوط ميشد به فعاليتهاي رسانهاي عليه ايران. تنها چند هفته پس از این ديدارها، شبکه شاهزاده بن نایف در دوبی، سرویس فارسی زبان خود را راه انداخت و در حالی که سالیانه میلیاردها دلار در حوزه جنوبی خلیج فارس، خرج هزینه نام جعلی آن میکنند، این شبکه سعودی نام پرشین را به اسم خود اضافه کرد. از روز اول «ام.بي.سي. پرشيا»، عليالدوام فيلمهاي هاليوود را با زيرنويس فارسي پخش کرد.
شوک دوم در بازار شبکههاي ماهوارهاي فارسي زبان، مربوط به بي. بي. سي فارسي ميشد. اين شبکه که قرار بود سال 2012 افتتاح شود، قبل از انتخابات رياستجمهوري کارش را شروع کرد تا بر فضاي سياسي اثر بگذارد. بي.بي.سي فارسي خيلي زود توانست راهش را از شبکههاي فارسيزبان ماهوارهاي جدا کند و با ارائه قالبي متفاوت براي برنامههايش از «VOA» هم جلو بزند. بعد از انتخابات و تلاطمهاي سياسي آن روزها، اما سومين شبکه متفاوت کارش را شروع کرد. فارسيوان ولي کاري به سياست نداشت. فيلم و سريال پخش ميکرد و البته اينبار شخصيتها به زبان مادري ايرانيها حرف ميزدند.
وجود يک شبکه مخصوص فيلم و سريال که همه برنامههايش دوبله باشند، آنقدر عجيب بود که همان روزها شايع شد «فارسيوان را جمهوري اسلامي راه انداخته که حوادث پس از انتخابات را به حاشيه ببرد. اما خيلي زود اين حدس باطل شد، وقتي در همان روزهاي اول، پارازيتها، فرکانس اين شبکه را هدف گرفتند و نمايش برنامههايش از هاتبرد در بسياري از نقاط ايران با اختلال مواجه شد. اما چرا بايد ايران روي اين شبکه پارازيت ميفرستاد؟ فارسيوان چه کرده بود و از جان ايرانيها چه ميخواست؟
آيتمهاي مذهبي در فارسيوان
فارسيوان آمده بود که جاهاي خالي را پر کند. روبرت مرداک با آن همه تجربه و پول و «سعد محسني» با آن همه انگيزه براي داشتن يک کانال غير افغاني، قرار نبود تجربه تقريبا شکستخورده تلويزيونهاي لسآنجلسي را تکرار کنند و همان راهي را بروند که آنها رفته بودند. آنها ميدانستند که اگر بخواهند در خانواده ايراني نفوذ کنند، نميتوانند فرهنگ و مذهب ايراني را حذف کنند. براي همين لابهلاي سريالهايي که پر بود از نمايش شهوتانگيز زنها، هنگام اذان مغرب به افق تهران، برنامههايشان را قطع و اذان پخش کردند؛ آن روزها در صدا و سيماي ما همه حرف اين بود که آيا صداي شجريان را پخش کنند يا نه! شبهاي قدر، شبکه فارسيوان باز لابهلاي همان برنامهها، ولههايي درباره شهادت حضرت امير(ع) پخش کرد و به مناسبت عيد فطر، درست مثل تلويزيون خودمان ويژهبرنامه پخش کرد. از اينجا بود که خيليها فهميدند «اين يکي گربه نيست» و رقيبي جديد و جدي بهشمار ميرود. همان روزها يک سايت خبري پربيننده نوشت: «رقيب جديد آقاي ضرغامي»!
همان روزها «دویچه وله فارسي» با انتشار گزارشي نوشت: «این شبکه توانسته است با مجموعههایی عامهپسند و با استفاده از چاشنیهایی چون زنان و دختران زیبارو و داستانهایی عاشقانه، در جذب مخاطبان موفق شود و تماشاگری را که در پی نوعی سرگرمی برای رهایی از دغدغهها و خستگیهای کار و زندگی اجتماعی است، به دنبال خود بکشاند.»
فارسيوان کارش را با پخش سريالهاي نه چندان بهروز شروع کرد و براي اينکه حداکثر مخاطب را جلب کند، اعلام کرد اين مجموعهها را سانسور ميکند. اين در واقع بيشتر يک پز بود تا فارسيوان، افراد خانواده را مجاب کند که دور هم بنشينند و برنامههايش را نگاه کنند. اما حذف صحنه حضور يک زن و مرد در رختخواب چه مشکلي را حل ميکرد وقتي در همه برنامهها پوشش بازيگران، ديالوگها و روح حاکم بر داستان بهمراتب زهرآلودهتر از همان صحنه کذايي بود؟
به اين ترتيب، پس از سالها، سرانجام، شبکههاي ماهوارهاي جدي گرفته شدند، همان منابع نامعلوم پارازيت فرستادند و سروکله کارشناسان يکي يکي پيدا شد و هشدار دادند که اين شبکه تا چه اندازه ميتواند خطرناک باشد. از اين جا بحثها شروع شد که آيا پارازيت فرستادن، راه حل است يا «اقدامات فرهنگي».! کارشناسان و مسئولان و منابع نامعلوم، سرگرم بحث و جدل بودند که فارسيوان از چند ماهواره ديگر هم پخش شد و لينکهاي «راهکارهاي مقابله با پارازيت» در اينترنت با سرعت پخش شدند و حالا فارسيوان تقريبا از مشکل ارسال پارازيت عبور کرده، کاري که بي بي سي فارسي هنوز از پسش برنيامده.
فارسيوان با تفاوتهاي زيادي کارش را شروع کرد که يکي از آنها پخش محدود آگهي است و اين يعني اين که اين شبکه معطل چند هزار دلار پول نيست که عليالدوام زيرنويس بدهد و شماره حساب اعلام کند و براي کسب درآمد هم نيامده.
اين شبکه از ابتداي ورودش مبناي کار خود را بر دو مشخصه متمايز گذاشت؛ دوبله فارسي و پخش سريالهاي بلند و متوالي. درست همان چيزي که مخاطب ايراني را بعد از يک روز کاري خسته کننده پشت جعبه جادويي دور خانواده جمع ميکند. دقت کنيد در روزهاي آغاز به کار اين شبکه، در حاليکه هر شب چهار سريال را پخش ميکرد، تلويزيون ما هم با همه وسعتش، چهار مجموعه را آماده پخش کرده بود. البته مقايسه فني برنامههاي فارسيوان و تلويزيون کار درستي نيست.
چون اولا بيشتر - و نه همه - مجموعههاي اين شبکه در رديف آثار درجه دوم و سوم طبقهبندي ميشوند و اصولا جز مسائل «خاله زنکي» به موضوع ديگري نميپردازند و از همه مهمتر اينکه ذائقه مخاطب ايراني به دوبلههاي فوقالعاده حرفهاي عادت کرده و حالا شنيدن دوبلههاي آماتوري چند افغاني برايش مثل سوهان روحند. اما اين ضعف هيچگاه از تعداد بينندههاي اين شبکه کم نکرد و تاکنون تعداد سريالها بيشتر، متنوعتر، دوبلهها نيز پيشرفتهتر و البته بينندهها هم بيشتر شدهاند. یکی از بینندگان این شبکه در صفحه آن در فیس بوک نوشته که پس از دیدن «فارسی 1» دیگر «نه اخبار بی بی سی فارسی را می بیند» و نه هم به «تحلیل های محسن سازگارا در تلویزیون صدای امریکا» توجهی دارد.
در فارسي وان...
در فارسيوان همهچيز در نهايت ربطي به عشق و رابطه عاشقانه پيدا ميکند. البته خب، عشق چيز بدي نيست و اتفاقا خيلي هم خوب است، اما مشکل از وقتي شروع ميشود که از مردي به زن شوهردار يا بر عکس باشد.
با نگاهي عميقتر و تحليل محتواي برنامههاي اين شبکه، این نکته ظریف آشکار میشود که بسیاری از این داستانهای در ظاهر جذاب و دیدنی، حاوی مفاهیم خیانت، جنایت و عدم تعهد به خانواده هستند و با اینکه سریالهای شبکه فارسی وان از میان برنامههای روز آمریکا و اروپا انتخاب می شوند، اما تحلیل محتوایی آنها نشان میدهد که این انتخابها با دقت و وسواسی خاصي صورت میپذیرد. چنانکه با اندکي ظرافت ميتوان خط پنهان، اما محکمي ميان تمامي سريالهاي پخش شده از اين شبکه را پيدا کرد. تا آنجا که گويي هر سريالي سريال ديگر را تکميل و تثبيت ميکند.
و اين قضيه تا آنجا پيش رفته است که بسياري از کارشناسان و حتي خانوادههاي ايراني دهان به انتقاد گشودند و بسياري از سريالهاي اين شبکه را فاقد ارزش ديداري دانستند. آنها با دقت، تعمد و وسواس خاص، سریالهایی را برای مخاطب ایرانی و فارسیزبان پخش میکنند که موضوع اصلی همه آنها، روابط خانوادگی و زناشویی است. مشکل بزرگ اينجاست که فارسيوان پز خانوادگي گرفته و اعضاي يک خانواده کنار هم مينشينند و مثلا ويکتوريا نگاه ميکنند. او در ابتدا زني است که فداکارانه براي زندگي تلاش ميکند. اما در سالگرد ازدواجش متوجه ميشود که شوهرش به او خيانت کرده و با منشي شرکت، رابطه جنسي دارد.
او هم مدتي بعد رابطه با مردی جوان را کليد ميزند و... همه فيلم ميخواهد اين را بگويد که هي! تو هم ميتواني تجربه کني؛ حالا که او اين کار را کرده است و اين هيچ اشکالي ندارد! در فارسيوان معمولا رنگ صورتي کنار رنگ مشکي قرار دارد و اين معمولا سليقه شبکههاي پورنو و سکسي است.
خوبي ماجرا اين است که حالا همه نسبت به فارسيوان حساس شدهاند. اين اولين گزارشي نبود که شما درباره فارسيوان خوانديد و حتما آخرينش هم نخواهد بود. دفتر شبکه فارسيوان در دبي سفارش کار ميدهد و برنامههايش را از هنگ کنگ پخش ميکند و امواجش اينجا در تهران، در مشهد، در چهارمحال، در بندر عباس، در قم، در لامرد، در ايذه و هر جايي که فکرش را بکنيد، خانواده من و شما را تکان ميدهد. مشکل، خيلي هم به ماهواره مربوط نميشود، سريالهاي اين شبکه حالا ضبط شدهاند و توي بساط سي دي فروشها مثل نقل و نبات ريختهاند. چه بايد کرد؟
فرقي نميکند که شما روي پشت بامتان يا گوشه تراس يک گيرنده ماهواره داشته باشيد يا نه، فرقي نميکند شما روشنفکر باشيد يا طرفدار سريالهاي زرد و خالهزنکي، مهم نيست شما اصلا وقت داريد که پاي تلويزيون يا ماهواره بنشينيد يا نه، مهم اين است که حتما اسمي از «فارسي 1» که معمولا «فارسي وان» خوانده ميشود، شنيدهايد.
شهرت برخی سریالهای فارسيوان دارند آهسته آهسته رکورد «جومونگ» را هم ميزنند. راستي داستان اين شبکه نوظهور چيست که اينطور همه را دور خودش جمع کرده؛ موافقها را با ديدن هر شب سريالهايش و مخالفها را با اظهارنظرها و هشدارهاي پياپي. اين گزارش ميخواهد داستان فارسيوان را مرور کند و البته همين ابتدا هم اعتراف ميکند که آنچه ميخوانيد بريدهاي از آن چيزي است که درباره اين شبکه ميشود بهدست آورد. فارسيوان زواياي پنهان بسياري دارد و درست مثل يک کوه يخي ميماند، بيشتر از آنچه که روي آب است و ما ميبينيم، زير آب است و ما – به اين راحتيها- نميبينيم.
اولين خبر
خبر راهاندازي يک شبکه جديد ماهوارهاي مختص فارسيزبانها را براي اولينبار شبکه تلويزيوني استار، در 23 دسامبر 2008 اعلام کرد. براساس اين خبر، شبکه جديد فارسيزبانها از سال 2009 و با هدف پخش برنامه برای بیش از 100 میلیون مخاطب فارسیزبان در سراسر آسیا آغاز به کار خواهد کرد. همين اتفاق هم افتاد و چندی بعد يعني در مرداد 1388 ولههاي تبليغاتي اين شبکه پخش شدند. شايد کمتر کسي بهخاطر داشته باشد مرداد سال قبل که همزمان با ماه رمضان بود، چطور فرکانس اين شبکه را پيدا کرد و يا اصلا چطور از آغاز به کارش باخبر شد. اگر در مورد بيبيسي فارسي، روزنامهها و سايتهاي خبري، آغاز به کار اين شبکه را بهعنوان يک خبر مهم مخابره کردند، در مورد فارسيوان
- دست کم در روزهاي اول - هرگز چنين اتفاقي نيفتاد. اما خيليها به خيليها پيامک زدند و در مسنجرها PM گذاشتند که: «فارسيوان رو ديدي؟» و به اين ترتيب، فارسيوان در صدر کانالهاي منوي صدها شبکه ماهوارهاي قرار گرفت. «شبکه فارسیوان، توسط کمپانی پخش خاورمیانه (Broadcast Middle East) اداره میشود. این کمپانی نتیجه همکاری شرکتهای نیوز کورپوریشن و گروه موبی است... .» اين توضيح را از سايت رسمي فارسيوان - که البته فيلتر شده - برداشتهايم. شرکت نيوزکورپريشن يکي از صدها شرکت و شبکه يک سرمايهدار يهودي به نام «روبرت مرداک» است. شرح حال مفصل مرداک را ميتوانيد در همين پرونده بخوانيد. اما گروه موبي کيست؟
نسخه افغاني آقاي مرداک
حالا سالهاست که افغانيها ديگر از شر«طالب»ها راحت شدهاند. اگر چه طالبان هنوز هم زندگي را براي آنها تلخ ميکند، اما خوبياش اين است که ديگر کاري به اندازه ريش مردها، حجاب زنها و «ستلايت»هايي که پشتبام ميگذارند ندارد. حالا سالهاست که مردم افغانستان ميتوانند ماهواره داشته باشند و ديگر آنها هم «تولسي» را ميشناسند. تولسي يک زن هندي – و البته بلندقامت و جذاب- است که هر شب همه افغانيها را پاي جعبه جادو مينشاند. «زماني خشو هم عروس بود» سريالي است که شبکه «طلوع» افغانستان پخش ميکند و حالا «تولسي» بهعنوان شخصيت اول اين مجموعه محبوب همه افغانهاست. شبکه طلوع متعلق به يک سرمايهدار افغاني به نام «سعد محسني» است. محسني، یک مهاجر است که سالها در استرالیا – مقر اصلي روبرت مرداک - بانکداري ميکرد، و سال 2003 به افغانستان برگشت و شبکه «طلوع» را که تا آن زمان فقط در شهر کابل قابل دریافت بود، گسترش داد.
البته شیوه آزاد این تلویزیون در پخش موسیقی، در اوایل، موجب بروز مخالفتهایی در محافل مذهبی افغانستان شد. پس از افتتاح فرستنده زمینی این تلویزیون در شهر هرات، جمعی از نمازگزاران در مسجد جامع هرات به گفته خودشان برای «غروب» تلویزیون طلوع، دست به دعا برداشتند. پس از ماجرای محکوم شدن تلویزیون افغان به پرداخت جریمه نقدی به سبب پخش برنامههایی که از نظر مقامات دادگاه عالی افغانستان خلاف اصول اسلامی تشخیص داده شد، بیشتر شبکههای خصوصی افغانستان کمي برنامههايشان را تعديل کردند و تلویزیون طلوع هم از این قائده مستثنا نبود.
سعد محسني حالا چند شبکه تلويزيوني، چند ايستگاه راديويي و مجموعه شبکههاي ارائه اينترنت را در افغانستان دارد. او ميخواهد پايش را از افغانستان بيرون بگذارد و براي خودش يک «روبرت کوچولو» باشد و اين کار را با ايران شروع کرده است؛ با فارسي وان...
موج نو
در مورد عموم ايرانيها، ذوق و شوق داشتن ماهواره بيشتر به همان روزهاي اول، ختم ميشود. کسي که تاکنون حداکثر با هشت کانال مواجه بوده بهناگهان با يک فهرست حداقل 1000 تايي مواجه ميشود. اما کمکم بيننده ميفهمد که خيلي از اين کانالها هيچ به دردش نميخورند. کانالهاي – مثلا - سياسي بيشتر دستمايه طنز تلويزيون خودمان ميشوند، برنامههاي رقص و آواز معمولا تکرارياند و يا با دردسر کمتر در بساط سي دي فروشها در دسترسند، برنامههاي راز بقا را شبکه چهار، دوبله شده پخش ميکند و فيلمهايي که با زيرنويس پخش ميشوند، خيلي زودتر، اينجا روي DVD تکثير شده و دست به دست ميچرخند. بعضي شبکهها هم که اصلا همين فيلمها و سريالهاي تلويزيون خودمان را پخش ميکنند. منهاي مخاطبان حرفهاي، اين وضعيت بيشتر آنهايي است که پاي ماهواره مينشينند.
اما راهاندازي يکي دو شبکه ماجرا را عوض کرد. اصل داستان را اگر بخواهيد بدانيد، مربوط ميشود به آخرين روزهاي رياستجمهوري بوش که به امارات سفر کرد. او در اين سفر در گوش مقامات محلی شیخنشین امارات چيزهايي گفت که بيشتر مربوط ميشد به فعاليتهاي رسانهاي عليه ايران. تنها چند هفته پس از این ديدارها، شبکه شاهزاده بن نایف در دوبی، سرویس فارسی زبان خود را راه انداخت و در حالی که سالیانه میلیاردها دلار در حوزه جنوبی خلیج فارس، خرج هزینه نام جعلی آن میکنند، این شبکه سعودی نام پرشین را به اسم خود اضافه کرد. از روز اول «ام.بي.سي. پرشيا»، عليالدوام فيلمهاي هاليوود را با زيرنويس فارسي پخش کرد.
شوک دوم در بازار شبکههاي ماهوارهاي فارسي زبان، مربوط به بي. بي. سي فارسي ميشد. اين شبکه که قرار بود سال 2012 افتتاح شود، قبل از انتخابات رياستجمهوري کارش را شروع کرد تا بر فضاي سياسي اثر بگذارد. بي.بي.سي فارسي خيلي زود توانست راهش را از شبکههاي فارسيزبان ماهوارهاي جدا کند و با ارائه قالبي متفاوت براي برنامههايش از «VOA» هم جلو بزند. بعد از انتخابات و تلاطمهاي سياسي آن روزها، اما سومين شبکه متفاوت کارش را شروع کرد. فارسيوان ولي کاري به سياست نداشت. فيلم و سريال پخش ميکرد و البته اينبار شخصيتها به زبان مادري ايرانيها حرف ميزدند.
وجود يک شبکه مخصوص فيلم و سريال که همه برنامههايش دوبله باشند، آنقدر عجيب بود که همان روزها شايع شد «فارسيوان را جمهوري اسلامي راه انداخته که حوادث پس از انتخابات را به حاشيه ببرد. اما خيلي زود اين حدس باطل شد، وقتي در همان روزهاي اول، پارازيتها، فرکانس اين شبکه را هدف گرفتند و نمايش برنامههايش از هاتبرد در بسياري از نقاط ايران با اختلال مواجه شد. اما چرا بايد ايران روي اين شبکه پارازيت ميفرستاد؟ فارسيوان چه کرده بود و از جان ايرانيها چه ميخواست؟
آيتمهاي مذهبي در فارسيوان
فارسيوان آمده بود که جاهاي خالي را پر کند. روبرت مرداک با آن همه تجربه و پول و «سعد محسني» با آن همه انگيزه براي داشتن يک کانال غير افغاني، قرار نبود تجربه تقريبا شکستخورده تلويزيونهاي لسآنجلسي را تکرار کنند و همان راهي را بروند که آنها رفته بودند. آنها ميدانستند که اگر بخواهند در خانواده ايراني نفوذ کنند، نميتوانند فرهنگ و مذهب ايراني را حذف کنند. براي همين لابهلاي سريالهايي که پر بود از نمايش شهوتانگيز زنها، هنگام اذان مغرب به افق تهران، برنامههايشان را قطع و اذان پخش کردند؛ آن روزها در صدا و سيماي ما همه حرف اين بود که آيا صداي شجريان را پخش کنند يا نه! شبهاي قدر، شبکه فارسيوان باز لابهلاي همان برنامهها، ولههايي درباره شهادت حضرت امير(ع) پخش کرد و به مناسبت عيد فطر، درست مثل تلويزيون خودمان ويژهبرنامه پخش کرد. از اينجا بود که خيليها فهميدند «اين يکي گربه نيست» و رقيبي جديد و جدي بهشمار ميرود. همان روزها يک سايت خبري پربيننده نوشت: «رقيب جديد آقاي ضرغامي»!
همان روزها «دویچه وله فارسي» با انتشار گزارشي نوشت: «این شبکه توانسته است با مجموعههایی عامهپسند و با استفاده از چاشنیهایی چون زنان و دختران زیبارو و داستانهایی عاشقانه، در جذب مخاطبان موفق شود و تماشاگری را که در پی نوعی سرگرمی برای رهایی از دغدغهها و خستگیهای کار و زندگی اجتماعی است، به دنبال خود بکشاند.»
فارسيوان کارش را با پخش سريالهاي نه چندان بهروز شروع کرد و براي اينکه حداکثر مخاطب را جلب کند، اعلام کرد اين مجموعهها را سانسور ميکند. اين در واقع بيشتر يک پز بود تا فارسيوان، افراد خانواده را مجاب کند که دور هم بنشينند و برنامههايش را نگاه کنند. اما حذف صحنه حضور يک زن و مرد در رختخواب چه مشکلي را حل ميکرد وقتي در همه برنامهها پوشش بازيگران، ديالوگها و روح حاکم بر داستان بهمراتب زهرآلودهتر از همان صحنه کذايي بود؟
به اين ترتيب، پس از سالها، سرانجام، شبکههاي ماهوارهاي جدي گرفته شدند، همان منابع نامعلوم پارازيت فرستادند و سروکله کارشناسان يکي يکي پيدا شد و هشدار دادند که اين شبکه تا چه اندازه ميتواند خطرناک باشد. از اين جا بحثها شروع شد که آيا پارازيت فرستادن، راه حل است يا «اقدامات فرهنگي».! کارشناسان و مسئولان و منابع نامعلوم، سرگرم بحث و جدل بودند که فارسيوان از چند ماهواره ديگر هم پخش شد و لينکهاي «راهکارهاي مقابله با پارازيت» در اينترنت با سرعت پخش شدند و حالا فارسيوان تقريبا از مشکل ارسال پارازيت عبور کرده، کاري که بي بي سي فارسي هنوز از پسش برنيامده.
فارسيوان با تفاوتهاي زيادي کارش را شروع کرد که يکي از آنها پخش محدود آگهي است و اين يعني اين که اين شبکه معطل چند هزار دلار پول نيست که عليالدوام زيرنويس بدهد و شماره حساب اعلام کند و براي کسب درآمد هم نيامده.
اين شبکه از ابتداي ورودش مبناي کار خود را بر دو مشخصه متمايز گذاشت؛ دوبله فارسي و پخش سريالهاي بلند و متوالي. درست همان چيزي که مخاطب ايراني را بعد از يک روز کاري خسته کننده پشت جعبه جادويي دور خانواده جمع ميکند. دقت کنيد در روزهاي آغاز به کار اين شبکه، در حاليکه هر شب چهار سريال را پخش ميکرد، تلويزيون ما هم با همه وسعتش، چهار مجموعه را آماده پخش کرده بود. البته مقايسه فني برنامههاي فارسيوان و تلويزيون کار درستي نيست.
چون اولا بيشتر - و نه همه - مجموعههاي اين شبکه در رديف آثار درجه دوم و سوم طبقهبندي ميشوند و اصولا جز مسائل «خاله زنکي» به موضوع ديگري نميپردازند و از همه مهمتر اينکه ذائقه مخاطب ايراني به دوبلههاي فوقالعاده حرفهاي عادت کرده و حالا شنيدن دوبلههاي آماتوري چند افغاني برايش مثل سوهان روحند. اما اين ضعف هيچگاه از تعداد بينندههاي اين شبکه کم نکرد و تاکنون تعداد سريالها بيشتر، متنوعتر، دوبلهها نيز پيشرفتهتر و البته بينندهها هم بيشتر شدهاند. یکی از بینندگان این شبکه در صفحه آن در فیس بوک نوشته که پس از دیدن «فارسی 1» دیگر «نه اخبار بی بی سی فارسی را می بیند» و نه هم به «تحلیل های محسن سازگارا در تلویزیون صدای امریکا» توجهی دارد.
در فارسي وان...
در فارسيوان همهچيز در نهايت ربطي به عشق و رابطه عاشقانه پيدا ميکند. البته خب، عشق چيز بدي نيست و اتفاقا خيلي هم خوب است، اما مشکل از وقتي شروع ميشود که از مردي به زن شوهردار يا بر عکس باشد.
با نگاهي عميقتر و تحليل محتواي برنامههاي اين شبکه، این نکته ظریف آشکار میشود که بسیاری از این داستانهای در ظاهر جذاب و دیدنی، حاوی مفاهیم خیانت، جنایت و عدم تعهد به خانواده هستند و با اینکه سریالهای شبکه فارسی وان از میان برنامههای روز آمریکا و اروپا انتخاب می شوند، اما تحلیل محتوایی آنها نشان میدهد که این انتخابها با دقت و وسواسی خاصي صورت میپذیرد. چنانکه با اندکي ظرافت ميتوان خط پنهان، اما محکمي ميان تمامي سريالهاي پخش شده از اين شبکه را پيدا کرد. تا آنجا که گويي هر سريالي سريال ديگر را تکميل و تثبيت ميکند.
و اين قضيه تا آنجا پيش رفته است که بسياري از کارشناسان و حتي خانوادههاي ايراني دهان به انتقاد گشودند و بسياري از سريالهاي اين شبکه را فاقد ارزش ديداري دانستند. آنها با دقت، تعمد و وسواس خاص، سریالهایی را برای مخاطب ایرانی و فارسیزبان پخش میکنند که موضوع اصلی همه آنها، روابط خانوادگی و زناشویی است. مشکل بزرگ اينجاست که فارسيوان پز خانوادگي گرفته و اعضاي يک خانواده کنار هم مينشينند و مثلا ويکتوريا نگاه ميکنند. او در ابتدا زني است که فداکارانه براي زندگي تلاش ميکند. اما در سالگرد ازدواجش متوجه ميشود که شوهرش به او خيانت کرده و با منشي شرکت، رابطه جنسي دارد.
او هم مدتي بعد رابطه با مردی جوان را کليد ميزند و... همه فيلم ميخواهد اين را بگويد که هي! تو هم ميتواني تجربه کني؛ حالا که او اين کار را کرده است و اين هيچ اشکالي ندارد! در فارسيوان معمولا رنگ صورتي کنار رنگ مشکي قرار دارد و اين معمولا سليقه شبکههاي پورنو و سکسي است.
خوبي ماجرا اين است که حالا همه نسبت به فارسيوان حساس شدهاند. اين اولين گزارشي نبود که شما درباره فارسيوان خوانديد و حتما آخرينش هم نخواهد بود. دفتر شبکه فارسيوان در دبي سفارش کار ميدهد و برنامههايش را از هنگ کنگ پخش ميکند و امواجش اينجا در تهران، در مشهد، در چهارمحال، در بندر عباس، در قم، در لامرد، در ايذه و هر جايي که فکرش را بکنيد، خانواده من و شما را تکان ميدهد. مشکل، خيلي هم به ماهواره مربوط نميشود، سريالهاي اين شبکه حالا ضبط شدهاند و توي بساط سي دي فروشها مثل نقل و نبات ريختهاند. چه بايد کرد؟
انتهای پیام