( 0. امتیاز از )

‌ صدای شیعه :خداوند در قرآن (آیه 46 سوره هود) خطاب به حضرت نوح که تصور می‌کند فرزند خطاکارش هم شامل گروه مؤمنین و «اهل نوح» که خداوند وعده نجات از عذاب را به‌آنها داده است، می‌شود، می‌فرماید: «إنه لیس من اهلک، انه عمل غیر صالح» پسر خطاکار تو جزو «اهل» تو محسوب نمی‌شود چراکه او انسانی خطاکار است و از خطاکاران تبعیت می‌کند.

-‌ در آیه 36 سوره مبارکه ابراهیم آمده است که حضرت ابراهیم می‌فرماید: «فمن تبعنی فإنه منی» یعنی هر کس از من تبعیت کند، از من است.

-‌ خداوند در آیه 4 سوره مبارکه احقاف، خطاب به کسانی که می‌گفتند ما به حضرت ابراهیم(ع) نزدیک‌تر هستیم، می‌فرماید: «ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النّبی والذین آمنوا» یعنی کسانی به ابراهیم نزدیک هستند که از راه هدایت او را تبعیت می‌کنند، مانند این پیامبر(ص) و مؤمنین.

از این آیات و تفاسیر آنها و نیز روایات ائمه درخصوص آنها، استنباط می‌شود که مقوله «اهلیت» جدای از مقوله فرزندی و نسب است. فرزندی، هیچ کس را حتی فرزندان پیامبر را از عذاب خداوند نجات نمی‌دهد. کما اینکه سایر اقسام خویشاوندی مانند همسری نیز چنین است. خداوند در سوره تحریم، برای آنکه دو تن از همسران خطاکار پیامبر(ص) را مؤاخذه کند، مثال زنان لوط و نوح را می‌زند که همسر دو پیامبر بوده‌اند ولی در عین حال خطاکار بوده و شامل عذاب الهی شده‌اند.

همچنین در بیشتر جاهایی از قرآن که داستان عذاب قوم لوط آمده است، خداوند می‌فرماید ما «اهل» لوط را از عذاب نجات دادیم و در ادامه برای آنکه تفاوت «اهلیت» با نسبت خویشاوندی را مشخص کند، می‌فرماید غیر از همسر لوط که از خطاکاران بود. از سوی دیگر روایات و احادیث متعددی داریم که از آنها استنباط می‌شود مقوله فرزندی و نسب، جدای از مقوله «اهلیت» است و آنچه مهم است همین «اهلیت» به معنای تبعیت از اولیای خدا است.

1-‌ در روایتی از امام باقر(ع) آمده است «من احبنا فهو منا اهل البیت. قلت جعلت فداک منکم؟ قال(ع) منا والله، اما سمعت قول ابراهیم فمن تبعنی فانه منی» (تفسیر العیاشی، ج 2، ص 231) آن کس که ما را دوست داشته باشد از ما اهل بیت محسوب می‌گردد. راوی با تعجب پرسید قربانتان گردم از شما محسوب می‌گردد؟! امام(ع) فرمود به خدا قسم از ما محسوب می‌شود! آیا سخن حضرت ابراهیم را نشنیده‌ای که هر کس از من پیروی کند از من است.

2-‌ روایت معروف «سلمان منا اهل البیت»(المناقب، ج 1، ص 85) از پیامبر اکرم(ص). همه می‌دانید که حضرت سلمان، هیچ نسبتی با پیامبر خدا نداشت اما شدت تبعیت او از پیامبر موجب شد که رسول اکرم(ص) ایشان را جزو اهل‌بیت خویش به‌شمار بیاورند.

3-‌ مشابه این روایت از امیرالمومنین(ع) درخصوص زبیر نقل شده است با این تفاوت که در ادامه آن روایت آمده که اهلیت زبیر تا زمانی بود که فرزندش بزرگ شد و او را از اهل‌بیت جدا کرد. «ما زال الزبیر منّا اهل البیت حتّی نشأ ابنه المشئوم عبدالله» (نهج‌البلاغه، حکمت 453) زبیر پیوسته از ما اهل بیت بود تا وقتی که پسر شومش عبدالله بزرگ شد.

همه می‌دانید که سیف‌الاسلام زبیر جزو صحابی بزرگ پیامبر(ص) و از کسانی بود که بعد از ماجرای سقیفه، جزو متحصنین در خانه حضرت زهرا سلام‌الله علیها بود که با شمشیر کشیده از خانه حضرت زهرا(س) بیرون آمد تا از حق امیرالمومنین دفاع کند. اما همین جناب زبیر، در جنگ جمل، رو در روی امیرالمومنین می‌ایستد.

4-‌ از امیرالمومنین روایت شده که «انّ ولی محمّد(ص) من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد(ص) من عصی‌الله وان قربت قرابته»(نهج البلاغه، حکمت 96) هر کس مطیع پیامبر(ص) باشد، از بستگان اوست و به او نزدیک، گرچه از نظر نژاد، فاصله داشته باشد و دشمن او فردی است که نافرمانی او را پیشه خود سازد گرچه از نزدیکان وی باشد.

5-‌ امام صادق(ع) در مورد فضیل‌بن‌یسار، از چهره‌های مخلص یاران خویش می‌فرماید «رحم‌الله الفضیل‌بن‌یسار، هو منا اهل البیت»(رجال الکشی، ج 2، ص 473) خداوند فضیل‌بن‌یسار را رحمت کند، او از ما اهل‌بیت محسوب می‌شود.

روایات متعددی از این دست موجود است که ساده‌ترین استنباط از آنها، اهمیت موضوع «اهلیت» در مکتب تشیع و بطلان حق «نَسَبیت» برای منسوبان است.

حال به روایت «المرء یحفظ فی ولده» می‌پردازیم.

علت معروف شدن این روایت، نقل آن از سوی حضرت زهرا(س) در محاجّه با خلیفه اول برسر فدک و ارث بود. در آنجا وقتی خلیفه اول، هبه بودن فدک از سوی پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س) با وجود آنکه فدک در دست حضرت زهرا(س) بود و کارگزاران ایشان در آن مشغول بودند را -برخلاف قواعد مسلم حقوقی و عقلی-‌ رد کرد، حضرت، این اموال را از طریق ارث طلب نمودند که باز هم با استدلالاتی برخلاف قرآن مواجه شدند و آنگاه که زورگویی و ظلم خلیفه ثابت شد، این جمله را فرمودند.

مقایسه احتجاج برحق مادر سادات با خلیفه اول، با همنشینی نوه حضرت امام(ره) با سران فتنه، آن هم از سوی یک روحانی جای بسی تعجب است. برای روشن شدن موضوع بهتر است به این روایت از حضرت رسول اکرم(ص) اشاره کنیم:

در زمان رسول خدا(ص) زنی‌ از اشراف‌ قریش‌ به‌ نام‌«فاطمه‌ مخزومی» مرتکب‌ سرقت‌ شد. رسول‌ خدا(ص) دستور داد حد‌ الهی‌ را درباره‌ او جاری‌ کنند. قبیلة‌ بنی‌مخزوم‌ ناراحت‌ شده‌ و کوشیدند به‌ هر وسیله‌ای، مانع‌ اجرای‌ حد شوند. اُسامه‌بن زید که‌ مورد توجه‌ رسول‌‌خدا(ص) بود از ایشان‌ تقاضای‌ عفو کرد. اما حضرت‌ سخت‌ ناراحت‌ شده‌ و فرمودند: آیا درباره‌ حدی‌ از حدود خدا شفاعت‌ می‌کنی؟
سپس‌ از جا حرکت‌ کرد و ضمن‌ خطبه‌ای‌ فرمود: «ای‌ مردم! علت‌ اینکه‌ ملت‌های‌ قبل‌ از شما هلاک‌ شدند این‌ بود که‌ اگر فرد بلندپایه‌ای‌ از آنان‌ جرم‌ می‌کرد او را به‌ مجازات‌ نمی‌رساندند اما اگر از مردم‌ ضعیف‌ و ناتوان‌ و گمنام، کسی‌ خلاف‌ می‌کرد، حکم‌ خدا را درباره‌ وی‌ اجرا می‌نمودند. سوگند به‌ خدا، اگر دخترم‌ فاطمه‌ نیز دست‌ به‌ چنین‌ کاری‌ بزند، حکم‌ خدا را درباره‌ او اجرا می‌کنم‌ و در برابر قانون‌ خدا، «فاطمه‌ مخزومی»‌ با «فاطمه‌ محمدی»‌ یکسان‌ است.» (سیره‌ ابن‌هشام‌ ج4، ص 185)
منبع :جوان آن لاین


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر