اگر بخواهيد زندگی مرا نشان بدهيد می ترسم خيلی ها باور نکنند
صدای شیعه: آنچه در پي ميآيد گزيدهاي است از اظهارنظرهاي شخصيتهاي مختلف دربارة زندگي رهبر انقلاب. کسي که پيشتر در خصوص سالهاي آغازين زندگياش اين چنين تعريف ميکرد: "پدرم روحاني معروفي بود اما خيلي پارسا و گوشه گير... زندگي ما به سختي ميگذشت. من يادم هست شبهايي اتفاق ميافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براي ما شام تهيه ميکرد و... آن شام هم نان و کشمش بود. "
حجتالاسلام سيدعلي اکبري:
"ما زماني خدمت ايشان رفتيم و از آقا درخواست نموديم تا اجازه بفرمايند از داخل منزلشان و وضيعت زندگيشان فيلمبرداري کنيم، تا مردم وضيعت زندگي رهبر خود را ببينند و بفهمند که ايشان چگونه زندگي ميکنند. آقا فرمودند: اگر شما بخواهيد زندگي مرا نشان بدهيد ميترسم خيليها باور نکنند. "
سردار سيدرحيم صفوي:
"روزي که در منزل مقام رهبري، در خدمت ايشان بودم، بحث قدري به طول انجاميد و نزديک مغرب شد. پس از نماز، معظمله با مهرباني به من فرمودند: آقا رحيم! شام را مهمان ما باشيد. بنده در عين حال که اين را توفيقي ميدانستم، خدمتشان عرض کردم: اسباب زحمت ميشود. مقام معظم رهبري فرمودند: نه، بمانيد؛ هرچه هست با هم ميخوريم. وقتيکه سفره را گشودند و شام را آوردند، ديدم شام چيزي جز املت ساده نيست. "
حجتالاسلام و المسلمين محمدي گلپايگاني:
"با اينکه مقام معظم رهبري ميتوانند از همة امکانات مادي بهرهمند شوند، سطح زندگي خصوصي ايشان از سطح زندگي يک شهروند معمولي پايينتر است. معظملَه علاوه بر اين که از يک زندگي معمولي سطح پايين بهره ميبرند، دائماً به مسوولان سفارش ميکنند:مواظب زندگي خود باشيد. اسراف نکنيد. آيتالله خامنهاي معتقدند که مردم را بايد عملاً به سادهزيستي دعوت نمود.
خودشان در صف مقدم اين دعوت هستند. ايشان در مناسبتهاي خاصي که برنامه خواندن صيغة عقد دارند، قبل از اجراي عقد، حدود يک ربع، عروس و داماد و خانوادههاي آنها را به رعايت صرفهجويي دعوت مينمايند و ميفرمايند:خرجهاي گزاف نداشته باشيد؛ تشريفات و ريخت و پاش نداشته باشيد. خود آقا هم در زندگي خصوصيشان، دقيقاً همين طور عمل ميکنند. معظمله نه حقوق از جايي دريافت ميکنند و نه از وجوهاتي که از اطراف و اکناف خدمت ايشان ميآيد، براي زندگي شخصي خود استفاده ميکنند. زندگي ايشان از طريق هدايا و نذوراتي است که علاقهمندان و ارادتمندان معظم لَه تقديم ميکنند. فرزندان آقا هم همين طور زندگي ميکنند و همين سادگي و سادهزيستي را دارند. "
دکتر غلامعلي حداد عادل:
"در اوايل رياست جمهوري آيتالله خامنهاي، يک شب ديداري با ايشان داشتم. صحبت به درازا کشيد، معظم لَه فرمودند: شام پيش ما بمان. من از اين دعوت خوشحال شدم؛ زيرا ميتوانستم مدتي بيشتر در خدمت ايشان باشم. آقا فرمودند: من نميدانم شام چي داريم يا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست يا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم ميخوريم. از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: خانم، شام چي داريم؟ فلاني پيش ماست و من گفتهام که هر چه باشد با هم ميخوريم. از جوابهاي آيتالله خامنهاي، احساس کردم که در منزل به اندازه يک نفر شام کنار گذاشتهاند. آقا فرمودند: عيبي نداره! هر چه هست براي ما بفرستيد، قدري هم پنير و ماست همراهش کنيد. پس از گذشت حدود يک ربع، يک بشقاب برنج ساده با يک کاسه کوچک خورشت معمولي خيلي متوسط و مختصر آوردند. قدري هم شايد نان و پنير و ماست همراه آن بود.
آنها را نصف کرديم و با هم خورديم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامي شکر کردم که چنين تحولي در کشور ايجاد کرد. در دستگاه طاغوت ـ در قبل از انقلاب ـ چه جاه و جلال و تجمل و اسراف و تبذيري وجود داشت و امروز رييسجمهور چه ساده زندگي ميکند.
زندگي آيتالله خامنهاي هنوز هم همينطور است. روش ايشان در زندگي عوض نشده است. اگر معظمله مردم را به صرفهجويي دعوت ميکنند، خودشان قبل از مردم به صرفهجويي عمل مينمايند. "
آيتالله مصباح يزدي:
"مصرف گوشت خانة آيتالله خامنهاي در زمان رياستجمهوري تنها از طريق کوپن بود. ايشان در آن زمان به من فرمودند: من تاکنون غير از همان گوشت کوپني که به همه مردم داده ميشود گوشت ديگري از بازار نخريدهام. امروز هم زندگي ايشان مثل زندگي مردم محروم و مستضعف است. "
سردار شهيد نورعلي شوشتري:
"مقداري زيلو در خانه مقام معظم رهبري بود. آنها را جمع کرديم و فروختيم و يک مقدار هم پول از مال شخصي خودم روي آنها گذاشتم. تا به جاي آن زيلوها، براي منزل آقا فرشي تهيه کنيم.
وقتي زيلوها را عوض کرديم و فرشها را پهن نموديم، آقا تشريف آوردند و فرمودند: اينها ديگر چيست؟ گفتم: زيلوها را عوض کرديم. فرمودند: اشتباه کرديد که عوض نموديد. برويد همان زيلوها را بياوريد. اصرار را بيفايده ديدم و با هزار مکافات رفتم و زيلوها را پيدا کردم و توي خانه انداختم. زيلوهايي که واقعاً به آنها نگاه ميکردي، ميديدي که نخشان در آمده و ساييده شدهاند. "
آيتالله سيدمحمودهاشمي شاهرودي:
"زندگي شخصي آقا از سادگي و سلامت خاصي برخوردار است. اين سادگي به زندگي نزديکان ايشان نيز سرايت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نيستند. همين اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعيت بازداشته است. من اين سادگي را در منزل ايشان به تماشا نشستم. روزي معظمله مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آنجا يک ميز ساده و قديمي ديدم.
در کنار ميز نيز يک صندلي کهنه بود. آن ميز و صندلي مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبري در کتابخانة سادة خود هنوز از همان ميز و صندلي استفاده ميکنند. "
سيد علياکبر طاهايي:
"من در آن زمان نمايندة مجلس شوراي اسلامي بودم. همسرم يکي از بچهها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبري را ملاقات کرد. ايشان نيز يکي از فرزندان خود را براي مداوا به آنجا آورده بودند. کسي نميدانست که ايشان کيست! چون نوبت به همسر آقا رسيد؛ به اتاق پزشک مراجعه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبري گفت: براي مداواي فرزندتان روزي يک ليوان لعاب برنج به او بدهيد. همسر مقام معظم رهبري گفت: ما چنين امکاناتي را نداريم. پزشک که ايشان را نميشناخت عصباني شد و گفت: مگر امکان دارد در خانهاي برنج نباشد؟ همسر مقاممعظمرهبري فرمود: آقاي ما اجازه نميدهد که در خانه، غير از برنج کوپني استفاده کنيم و آن هم کفاف خوراک ما را بيش از يکبار در هفته نميدهد. "
حجتالاسلام والمسلمين سيدعلياصغر باقيزاده:
"زماني که مقام معظم رهبري در ايرانشهر تبعيد بودند، در ساختماني که يک اتاق و يک آشپزخانه داشت زندگي ميکردند. همين مکان کوچک هر روز پذيراي تعداد زيادي از مهماناني بود که از راههاي دور و نزديک به آن جا ميآمدند. من هم توفيق داشتم که در آن روزها به ديدن ايشان بروم. چون به ايرانشهر رفتم و آقا را زيارت کردم، ديدم که تک و تنهايند و کسي کمک کار ايشان نيست.
تصميم گرفتم چند روز در آنجا بمانم و به معظمله کمک کنم. در تمام روزهايي که من در محضر آقا بودم، غذاي ايشان و مهمانها سيبزميني، نيمرو و تخم مرغ آبپز بود. "
حجتالاسلام راشد يزدي:
من از افتخاراتم اين است که هشت ماه در جايي که آقا تبعيد بودند، به آنجا تبعيد شدم. در آنجا ايشان به من درس ميداد. يکبار به اتفاق ايشان مشغول بحث بوديم که دو نفر عالم در زدند و خواستند وارد شوند. قرار شد به مدت بيست دقيقه، آقا اين بحث را تمام کند و بعد با آن بزرگوران سخن بگويد. در اين مدت آن دو بزرگوار مبهوت استدلالات ايشان شدند و بعد چندين مرتبه تقدير کردند.
آنموقع، براي ايشان هديه ميآوردند و آقا نميپذيرفتند. يکبار به ايشان گفتم با اين نپذيرفتنها باعث ميشويد که ما هم به خاطر شما بسوزيم.
در قبل از تبعيد اينگونه بودند، الان هم همين گونهاند. ايشان از سهم امام، خمس و ... استفاده نميکنند. تمام مايملک اين مرد يک خانه گلي در مشهد بود و بعد آن را فروخت و با کمي قرض خانهاي در خيابان ايران خريد. پاسداراني که خانه ندارند، براي مدتي در آن زندگي ميکنند.
يکبار به ايشان گفتم نرفتهايد ديدن خانواده شهدا؟ ايشان گفتند: "چند وقت پيش ديدن يکي از خانوادههاي شهدا در شهرري رفتم. پدر شهيد بعد از خوشآمدگويي به من گفت: خواهشي دارم که نبايد نه بگوييد. گفتم: هر کاري از دستم برآيد انجام ميدهم. گفت: من دو پسر دارم که آنها خانه ندارند، کاري کنيد که آنها صاحب خانه شوند.
گفتم: من چهار تا پسر دارم، هر چهارتاي آنها در خانهاي اجارهاي زندگي ميکنند. بعد که از خانهشان بيرون آمدم، گفتم پرسوجو کنند که آيا ميتوانند کرايه و اجاره بدهند، که به من خبر دادند آنها سوپرمارکت دارند و ميتوانند اجاره دهند. "
تمام چيزهايي که به مقام معظم رهبري هديه دادهاند، ايشان به موزه حضرت رضا(ع) تقديم کردهاند. هيچ چيزي براي خودشان نگهنميدارند.
چندي قبل به همراه يکي از فرزندان آقا به مراسمي در کيش دعوت شديم. در برگشت چند دست سرويس کامل ظروف به ما هديه دادند. بعد از چند روز وقتي به ديدن آقا رفتم ايشان در مورد هديه گفتند: "نه به درد ما ميخورد نه به درد مهمانهاي ما " و بعد قرار شد آن را بفروشند و پولش را به فقيران بدهند.
يکبار در مراسمي چند خانواده، به محضر رهبري آمده بودند و با ايشان ديدار داشتند و ما هم حضور داشتيم. حاج ناصر، چايي براي مهمانان آورد. به من که رسيد، گفتم قند برايم ضرر دارد، اگر امکان دارد خرما بياور. او در نعلبکي خرما گذاشت و برايم آورد. وقتي خرما را به پسر آقا تعارف کردم، پسر حضرت آقا گفتند: من خرما نميخورم؛ خرما براي مهمان آقا است. معلوم نيست جايز باشد من هم از آنها بخورم.
يکبار خانم آقا به کربلا رفته بود، دختران من وقتي به حضور ايشان رسيدند، خانم آقا گفته بود: من از سيزده سالگي خرج سفر کربلا را کنار گذاشتم تا اينکه حالا توانستم يکبار کربلا بروم.
آقاي رفيقدوست در کنار مصلي يک عمارتي بهعنوان مقر رهبري ساخت، آقا از آنجا بازديد کردند، ولي نرفتند.
يکي از آنها به من گفت: به آقا بگو هواي آنجا بهتره و چند دليل ديگر. وقتي من به حضرت آقا گفتم، آقا فرمود: من يازده سال است اينجا هستم و در اين مدت اصلاً احساس هواي بد نکردم، من با بقية مردم هيچ تفاوتي ندارم. من هم مثل بقيه.
حجت الاسلام مروي:
ما قبل از انقلاب به منزل ايشان رفت و آمد داشتيم، منزل آقا پاتوق بسياري از طلاب و دانشجويان بود و ما هم زياد آنجا ميرفتيم، من ميتوانم شهادت بدهم منزل ايشان هيچ تفاوتي با قبل از انقلاب نکرده است.
خود آقا تعريف ميکردند که خانوادة ما يکوقت رفته بودند منزل برخي از مسئولين ديده بودند دور تا دور اتاق پشتي قاليچهاي گذاشتهاند و بعد ميفرمودند واقعاً چه لزومي دارد که خانه پشتي قاليچهاي داشته باشد، آيا نميشود با پشتي معمولي زندگي کرد.
سيزده يا چهارده سال قبل يکي از مسئولين که ميخواست آپارتماني به قيمت 20 ميليون تومان در تهران بخرد و نامهاي به من داد که به دست رهبري برسانم، نامه را که به آقا دادم نگاهي کردند و گفتند واقعاً نميشود اين خانه را ارزانتر بخرد، اصلاً چه لزومي دارد منزل بيست ميليون توماني بگيرد، بعد به من گفتند "ميترسم در حکومت و جامعه ما طبقه جديدي از مرفهين ايجاد شود که به بيتالمال هم دستاندازي کنند ".
خود آقا ميگفتند ما در کل خانه تنها يک فرش دستباف داريم که جهيزية همسرم بوده که نگه داشتهايم و بقية خانه موکت است.
قبلتر دفتر کار رهبري بالا بود و منزلشان طبقة پايين، ايشان تعريف ميکردند "گاهي من ظهرها پايين ميرفتم تا يک يا دو ساعتي پيش خانواده باشم و کار را هم انجام دهم. به خاطر کمردردي که دارم گفتم يک مبل دو نفره خريدند و آن را بردند منزل. شب که رفتم خانه ديدم خانواده مبل را دم در گذاشتهاند. گفتم براي چي اين را گذاشتيد دم در. خانمم گفت که آقا زندگي ما تا حالا طلبگي بوده، اين هم به زندگي ما نميخورد. توضيح دادم که اين مبل براي کار است که وقتي خانه هستم بتوانم هم کنار شما باشم هم بتوانم به کارها برسم که با کلي اصرار خانواده پذيرفتند، ولي گفتند فقط همين يکي را تحمل ميکنيم نه بيشتر ".
خانواده ما تعريف ميکردند در مهمانيهايي که گاهي خانواده آقا هم حضور دارند خانواده رهبري سادهترين لباسها را به تن دارند و سادهترين لباس را همسر آقا ميپوشند، خود حضرت آقا هم همواره سادهترين لباسها را به تن ميکنند و سعي ميکنند لباسها با کمترين قيمت تهيه شود.
آيتالله خامنهاي به برخي مسئولين تأکيد ميکردند که هدايايي که از خارجيها ميگيريد و گرانقيمت است مال بيتالمال است نه مال خودتان؛ براي مثال به يکي از معاونين وزرا يک بنز گران قيمت هديه داده شده بود که آقا گفته بود اينها در برابر هدايايي است که از بيتالمال ميبريد، پس مال بيتالمال است، هدايايي را هم که به خودشان داده ميشود يا به آستان قدس ميدهند يا پخش ميکنند.
يکبار يکي از سران عرب چهار يا پنج عباي گرانقيمت به آقا داده بود و آقا عباها را به من دادند و گفتند اين را ببر قم بفروش از پولش چهارده و يا پانزده عبا بخر بده به طلاب.
چند سال قبل شب عيد فطر دفتر بوديم براي استهلال و کارهاي آن، نماز را به امامت ايشان خوانديم. بعد از نماز گفتند افطار را برويم منزل ما و ما تعارف کرديم که نه، اگرچه تمايل داشتيم که برويم. ايشان اصرار کردند که نه، بياييد منزل ما. ما هم رفتيم، سر سفره چاي بود و نان و پنير و ظرفي حلوا، ما با اين غذاها خودمان را سير نکرديم که براي غذاي اصلي جا داشته باشيم، به اشاره از خادم آقا که پيرمردي است پرسيديم خبري هست، گفت: نه، همين غذاست.
وقتي آقا رفتند اين خادم گفت خانواده آقا رفتهاند مشهد و براي خانه يک ظرف بزرگ حلوا درست کردهاند. افطار همين را هر شب ميخوريم، دربارة سحري پرسيديم، گفت "هر شب من يک آبگوشتي براي سحر بار ميگذارم و سحر با آقا ميخوريم. "
مسئول حوزه هنري سازمان تبليغات، يکبار تعريف ميکرد حدود بيست تا سي جلد کتاب از مجموعههايي را که جديد منتشر شده براي آقا فرستاده است و ايشان بعد از چند ماه کتابها را در حاليکه براي همة آنها حاشيه نوشته بودند، پس فرستادند.
انتهای پیام