(
امتیاز از
)
سريال مختار نامه در هفتههاي گذشته فضاي متشنج کوفه و چند دستگي جامعه شيعي اين شهر را به تصوير کشيده بود
صدای شیعه: جمعي که با خواهش و اصرار، پسر فاطمه (س) را به کوفه دعوت کردند در برابر فرستاده ويژه او، مردماني خوش استقبال و بدبدرقه بودند.
از صحنههاي تأثيرگذار سريال که تأملبرانگيز بود، راويت درنگهاي فرصتسوز برخي خواص از جمله سليمان بن صرد خزاعي بود که در اين مقطع حساس از تاريخ اسلام باعث تضعيف جبهه شيعي شد. اما سليمان بن صرد که بود؟
سليمان بن صرد بن الجون بن أبى الجون بن منقذ بن ربيعة بن أصرم الخزاعي از ياران نزديک امام علي(ع) بود. وي در زمان جاهليت «يسار» نام داشت که بعد از اظهار اسلام، رسول اکرم نام «سليمان» را براي او انتخاب کرد. او را با کنيه ابومطرف ميشناختند. فضل و دانش معتبري داشت و از جمله کساني بود که حديث روايت ميکرد.
شکاکيت و درنگ بسيار در کارها از جمله خصوصيات و ويژگيهاي او بود. به همين خاطر در برخي از مواقع ميان ياري رساندن به خاندان اهل بيت و سکوت در مقابل جريانهاي سياسي دچار ترديد و دودلي ميشد و گاه با اقدامات خود موجبات رنجش امام علي (ع) و امام حسن (ع) را فراهم ميآورد.
او از جمله اولين کساني بود که بعد از تاسيس شهر کوفه در آن اقامت گزيد و در محله خزاعه خانهاى ساخت. وي از جمله ياران امام علي (ع) بود اما در جنگ جمل دچار ترديدهايي شد و از ياري امام شانه خالي کرد.
بعد از جنگ، سليمان براي رفع کدورت خدمت امام رسيد. امام به محض ملاقات با سليمان به انتقاد از اقدام او پرداخت و ضمن يادآوري سابقه دوستي علت سکوت سليمان را جويا شد. سليمان نيز ضمن عذرخواهي از کار خود به امام قول داد که از اين پس از ياري ايشان عقب ننشيند.
در جنگ صفين، سليمان فرماندهي پيادگان سمت راست لشکر حضرت علي را به عهده داشت. در اين نبرد، معاويه برخي از دلاوران شام از جمله حوشب ذو ظليم را به همراه خود آورد.
حوشب در حالي که پرچم شاميها را در دست داشت اقدام به پيشروي کرد و برخي از نيروهاي عراقي را کشت يا زخمي کرد. هماورد او در اين نبرد، سليمان بن صرد بود که از شجاعترين ياران امام علي (ع) به شمار ميرفت. سليمان به مبارزه با پهلوان شامي رفت و او را کشت.
در اين نبرد، سليمان از تبار عراقي خود گفت و حوشب نيز به گذشته يماني خود تفاخر کرد و هردو همپيمانان خود را به ياري طلبيدند. بعد از مرگ حوشب، معاويه از عاقبت کار شاميان ترسيد و لشکريان را به خاطر شکست در مقابل دلاوران عراقي شماتت کرد.
جنگاوري ياران علي (ع) باعث تزلزل در سپاه معاويه و انسجام عراقيها پيرامون سليمان شد و سپاهيان امام علي (ع) پيشروي خود را به قلب نيروهاي معاويه آغاز کردند.
بعد از ماجراي قبول حکميت و تعيين داوران، سليمان در حالي که زخم شمشيري بر چهره داشت نزد امام آمد و گفت: اي امير مومنان کاش ياوراني ميداشتي و داوري را قبول نميکردي.
همچنين بعد از صلح امام حسن، سليمان بن صرد خدمت ايشان رسيد و در حالي که از سرانجام اين قرارداد نگران بود با لحن پرگلايه، امام را به خاطر صلح با معاويه مورد خطاب قرار داد و گفت: سلام بر کسى که مؤمنان را خوار کرد. (يا مذل المومنين)
وي در ادامه سخنان خود گفت: برخلاف گمان بزرگان قوم، شروطى را پذيرفتى که خواستههاى دشمنان را بر آورده ساخت و در اين راه خواستى که آتش جنگ را خاموش کنى و با اين فتنه کنار آمدهاى. عهد و پيمانى را که با معاويه پذيرفتهاى، زير پاى خود خواهيم نهاد و از تو مىخواهيم که اين عهد و پيمان را بشکنى و آماده جنگ شوى. به من اجازه بده عدهاى را از کوفه براى جنگ بياورم و عامل معاويه را از کوفه بيرون کنم. همه کسانى که در جلسه حضور داشتند با سليمان همعقيده بودند و از امام خواستند که سپاهي به فرماندهي سليمان به کوفه بفرستد تا عامل معاويه را از اين شهر اخراج کند. اين پيشنهاد مورد پذيرش امام قرار نگرفت.
معاويه از اعتبار و جايگاه سليمان بن صرد در عراق آگاهي داشت، به همين خاطر به مغيره عامل خود در کوفه سفارش کرد که سليمان و برخي ديگر از بزرگان شهر موقع اقامه نمازهاي جماعت در مسجد حاضر شوند.
بعد از مرگ معاويه برخي از شيعيان کوفه در خانه سليمان جمع شدند و به اين جمعبندي رسيدند که خدمت امام حسين (ع) نامهاي بنويسند و از ايشان بخواهند که به کوفه حرکت کند. آنان در پي آن بودند که با بيرون راندن نعمان بن بشير، اداره کوفه را به دست گيرند.
بعد از ورود مسلم بن عقيل موج حرکت شيعه خوش و خروشي پيدا کرد اما در نهايت با وعده و وعيد جناح اموي کوفه و در رأس آن عبيدالله بن زياد که با حيله و نيرنگ وارد کوفه شده بود، آتش اشتياق ياري امام حسين (ع) فرونشست و شيعيان اين شهر پشت فرستاده امام حسين (ع) را خالي کردند.
بعد از دستگيري و شهادت مسلم نيز سکوت مصلحتانديشانه و محتاطانه شيعيان کوفه تا شهادت امام حسين (ع) و يارانش در کربلا ادامه پيدا کرد. بعد از حادثه خونين عاشورا، برخي از ياران امام حسين (ع) که در ياري اهل بيت درنگ و ترديد کرده بودند از خطاي بزرگ خود دچار عذاب وجدان شدند و براي اينکه جبران مافات کنند درصدد برآمدند که مسببان حادثه کربلا را به مجازات برسانند.
به همين خاطر نزد سران پنجگانه شيعي مقيم کوفه يعني سليمان بن صرد الخزاعى، مسيب بن نجبه الفزارى، عبد الله بن سعد بن نفيل الازدى، عبد الله بن وال التيمى و رفاعة بن شداد البجلى آمدند و عزم خود را براي انتقام خون حسين (ع) جزم کردند.
در اين نشست همه بر سالاري سليمان بن صرد اتفاق نظر کردند. آغاز فعاليت آنان سال 61 بود و تا سه سال پنهاني در پي جمعآوري نيرو و سلاح بودند و بعد از هلاکت پسر معاويه در سال 64 عدهاي نزد سليمان آمدند و پشنهاد دادند که عليه عمرو بن حريث حاکم کوفه شورش کنند.
سليمان آنان را از اين اقدام بازداشت و به آنان يادآور شد که قاتلان امام حسين(ع) عمدتا جزو سران قبايل هستند و اقدام عليه آنان ممکن است که باعث شورش طوايف شود و بهتر است که با احتياط در اين زمينه حرکت کنند و همچنان به فکر افزايش نيرو و سلاح باشند.
سليمان حتي براي سعد بن حذيفه يماني که از شيعيان امام علي در مدائن بود نامه نوشت و از او ياري طلبيد. وي در نامه ديگري که براي سليمان بن مثنى بن مخربه عبدى در بصره فرستاد همان خواسته را تکرار کرد و البته هر دو نفر به دعوت او پاسخ مثبت دادند.
کوفه نيز در آن زمان فضاي متشنجي داشت. عمرو حريث که حاکم کوفه بود به هواداري عبدالله بن زبير برخاسته بود اما مردم او را تحمل نکردند و بر او شوريدند.
از طرف ديگر، مروان، عبدالله بن يزيد را به عنوان عامل خود به کوفه فرستاد. عبدالله از جمله افراد زيرک و باهوشي بود که به محض ورود سعي کرد تا جو سياسي کوفه را به نفع خود تغيير دهد. به همين خاطر ضمن پراهميت تشخيص دادن حرکت توابين، ابتدا سعي کرد با آنان از در دوستي درآيد به همين خاطر نامهنگاريها و ملاقاتهايي بين او و سليمان صورت گرفت که البته بينتيجه ماند.
به موازات قيام توابين،حرکت اعتراضي مختار شروع شد. وي دورادور اقدامات سليمان و يارانش را تحت نظر داشت و ضمن اين که در جلسات علني از اظهارنظري مويدانه يا منتقدانه در مورد قيام توابين خودداري ميکرد، در نهان به برخي از خواص که خواهان اتحاد اين دو چهره سرشناس شيعي بودند اعلام ميکرد که اقدامات سليمان راه به جايي نخواهد برد و او، خود و يارانش را به کشتن خواهد داد.
سليمان و يارانش در نهايت بعد از ديدن اوضاع نابسامان خلافت اموي حرکت خود را در سال 65 آغاز کردند. قيامکنندگان در ابتداي حرکت خود قبر امام حسين (ع) را زيارت کردند و کنار مرقد ايشان گريستند و بواسطه عدم همراهي حضرت در کربلا شرمندگي خود را ابراز کردند. آنان در اقدام بعدي در کوفه شعار يالثارات الحسين سردادند و از بنياميه به هر کسي که دسترستي داشتند، او را کشتند.
اين عده که نام توابين بر خود نهاده بودند در نخيله اردو زدند. آنان اميد داشتند که سپاهي 20 هزار نفري را فراهم کنند اما از آن تعداد تنها 4 هزار نفر دعوت توابين را اجابت کردند.
توابين با همين عده به سمت قرقيسيا حرکت کردند. قرقيسيا تحت اداره زفر بن الحارث الکلابي بود که از عاملين عبدالله بن زبير به شمار ميرفت. او ضمن برخورد محتاطانه با توابين به جهت وجود دشمني مشترک با خاندان اموي، اسبان بسياري را در اختيار ياران سليمان قرار داد.
حاکميت آشفته اموي در اين زمان با روي کارآمدن مروان بن حکم منسجم شد و مروان، عبيدالله بن زياد را مامور برخورد با جريان توابين کرد. مروان که مرد، عبيدالله در مورد برخورد با سليمان و يارانش مردد شد اما در پي دستور عبدالملک بن مروان خليفه بعدي اموي، عزم را براي سرکوب توابين جزم کرد. عينالورده در نزديکي قرقيسيا محل برخورد دو سپاه اموي و توابين بود.
در ابتدا پيروزي با توابين بود و قيام کنندگان با سرداري مسيب بن نخبه سپاه شام را فراري دادند. خبر اين هزيمت که به گوش عبيدالله بن زياد رسيد 12هزار نفر را به فرماندهي حصين بن نمير براي مقابله با گروه توابين فرستاد.
دو سپاه در اواخر جمادالاولي 65 هجري با هم رويارويي کردند و گروه توابين به علت کمي تعداد نتوانست در مقابل سپاه اموي مقاومت کند و سليمان بن صرد، مسيب بن نجبه، عبدالله بن سعد به ترتيب کشته شدند و باقيمانده گروه توابين که تحت فرماندهي رفاعة بن شداد قرار داشتند با استفاده از تاريکي شب عقبنشيني کردند و خود را به کوفه رساندند. سليمان هنگام شهادت 93 سال داشت.
نويسنده: فتاح غلامي
منبع: هفته نامه سروش
انتهای پیام