فیلمی که بازنده فیلمنامه شد; نگاه تاسف آور فیلمساز به حجاب
صدای شیعه:
"قصه پریا" با داستان عاشقانه و تلاش برای روایت متفاوت این داستان در لحظاتی به ویژه در ابتدای داستان به مخاطب اجازه نفس کشیدن نمیدهد و اندکی بعد با بی منطقی و گافهای فیلمنامه این احساس فروکش کرده و مخاطب میان اشک و پوزخند مردد میماند.
"سیاوش مسرور" با بازی مصطفی زمانی به عنوان شخصیت محوری، به عنوان یک روزنامه نگار معرفی میشود اما جز چند مورد جزئی و سطحی نگرانه به این بُعد از شخصیت او پرداخته نمیشود که یکی از آنها به عنوان حس ماجراجویی نقطه آغاز ضعیفی بر شکلگیری گره داستان و آشنایی سیاوش با سروین میشود.
زمانی که سیاوش درگیری پلیس زن با "سروین" با بازی مهناز افشار را میبیند و بنا به احساسی که مخاطب ناچار است ناشی از روحیه نقادانه او بداند، در کار پلیس دخالت میکند و باعث فرار سروین میشود. اتفاقی که منجر به آشنایی و عشق باورناپذیر این دو میشود.
البته بار دیگری نیز سیاوش برای ارائه مقالهای به دفتر یک نشریه میرود و با جملات سطحی مسئول آنجا چون چقدر متنت آشفته شده است مواجه میشود. ضعف شخصیتپردازی در این فیلم به همینها خلاصه نمیشود و سیاوش در جای دیگری نیز با بسنده کردن به این جمله که "برای رشتهای که من خواندهام شغلی تعریف نشده است" در کسوت مسافرکش نشان داده میشود. اما به این قضیه نیز همچون دیگر موضوعات فیلم پرداخت نشده و از آن عبور میشود.
بهانه باز تعریف ماجرای پیش آمده بین شخصیتهای اصلی رفتن "حدیث" با بازی باران کوثری به خانه سروین و سیاوش و یافتن نوارهایی میشود که سیاوش با عنوان "زندگی" ماجرای خود را در آنها تعریف کرده است اما توجیهی برای این کار سیاوش که حتی نویسنده از ذکر کوچکترین نشانهها برای روزنامهنگار بودنش پرهیز میکند، در این اثر به مخاطب ارائه نمیشود و نمیتوان پی برد سیاوش چه زمانی توانسته این نوارها را ضبط کند؟!
بازیهای ضعیف و سطحی حتی در حساسترین صحنهها نیز نمود پیدا میکند. در صحنه پر احساسی چون قصد سروین برای ترک سیاوش بازیهای بیرونی افشار و زمانی صحنه کمیکی خلق کرده است. نداشتن منطق داستانی و ضعفهای قصه گاه بازی باران کوثری را نیز دچار مشکل میکند و مخاطب قادر به برقراری ارتباط با او نیست. همانطوری که شاید به سختی باور کند سیاوش به خاطر عشقش به اعتیاد تن میدهد و ارادهای برای ترک آن نیز ندارد.
از طرفی در پردازش دیگر شخصیتهایی چون هادی مسرور عموی سیاوش به عنوان نمایندهای از قشر مذهبی جامعه که احتمالا در جنگ نیز شرکت داشته و برادر شهید است حب و بغضی شخصی اعمال شده است. اصلا بار طنز "قصه پریا" بر دوش بیژن امکانیان با ایفای این نقش است. او به عنوان نماینده قشر مذهبی، فردی فحاش معرفی میشود که به سیاوش پیشنهاد میدهد زمانی که با دخترش حدیث ازدواج کرد، مدتی بعد پنهانی سروین را برای او صیغه کند. او کسی است که زمانی که همسرش در بستر بیماری بوده، با زن دیگری ازدواج کرده و سر میز، با دست غذا میخورد!!
چادر در این فیلم نمادی از جبر معرفی شده است. حدیث به راحتی چادر از سر برمیدارد چون کسی دیگری در کلاس زبان چادری نیست و گاه و بی گاه نیز در طول فیلم چادر بی دلیل از سر او به زمین میافتد و پدرش آن را برایش جمع میکند. "ناهید مشرقی" با بازی ستاره اسکندری نیز تنها به این عنوان که همسر هادی مسرور است چادر سر میکند و بود و نبود این حجاب برایش تفاوتی ندارد. حتی سیاوش نیز که قرار است فرد معتقدی باشد تنها اعتقاداتش را در بداخلاقی کردن با دختر عمویش زمان پرداشتن چادر نشان میدهد و نه تنها نشانهای از اعتقادات، راز و نیاز و توکل به خدا یا عبادت در منش او نمیبینیم بلکه اتفاق اولیه داستان نیز با عشق او به یک دختر بی اعتقاد معتاد شکل میگیرد.
در لحظات ابتدایی فیلم "حدیث" را بر سر مزار سیاوش میبینیم و در لحظات انتهایی مخاطب متوجه میشود رو دست خورده و سیاوش زنده است اما حتی این شیوه نیز تنها دستمایهای برای طول و تفصیل بیشتر فیلم و ذکر چند پیام اخلاقی است! گرچه در این زمینه فرم تازهای خلق شده است اما مباحثی که به آنها پرداخته شد باعث میشود این فرم روایتی و تلاش جیرانی در کارگردانی بهتر فضاها به چشم نیاید و مخاطب درگیر داستان فیلم از توجه به این نکات باز بماند. اتفاقی که شاید اگر فیلمنامه توسط خود جیرانی نوشته میشد رخ نمیداد.
- - - - - - -
مریم عرفانیان
انتهای پیام