( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: بتول خاتون نامزد سید هادی نصرالله در 14 ژوییه سال 1981 به دنیا آمده است ولی هنگامی که سخن می گوید به نظر می رسد پا به دهه سوم عمر خویش نهاده است.

با چادری سیاه در حسینه حضرت زینب (س) کنار مادر همسر شهیدش جسم نحیف و لاغر و بیش از نیمی از صورت خود را پوشانده است. در آغاز مصاحبه بدون درنگ و با صلابیت که نشانه ای از شهادت نامزدش در آن دیده نمی شد می گوید:«من بتول خاتون هستم از روستای حناویه شهرستان صور. پدرم امام جماعت روستاست و در مدرسه "اللسیه ناسیونال" درس می خوانم. دانش آموز دوم دبیرستان هستم . در فاصله1978تا 1991 در بعلبک ساکن بودیم و کلاس اول دبیرستان را در مدرسه دولتی صور خواندم.»

چه زمانی با نامزدت آشنا شدی؟

از همان سالهای کودکی او را می شناختم. با هم و در همسایگی هم در بعلبک بزرگ شدیم. پدرم از روزهای تحصیل با پدر شوهرم _سید حسن نصرالله_ رابطه قدیمی و دوستانه داشته است. خلاصه بگویم از کودکی با هادی در یک بشقاب غذا می خوردیم و با هم بازی می کردیم. ما مثل یک خانواده بودیم و هستیم.

چگونه خبر را شنیدی؟

با پدرم از "حناویه" به منزل پدر شوهرم در ضاحیه ی جنوبی آمدیم. هیچ کس خبر شهادت هادی را به من نگفته بود. وارد منزل شدم؛ دیدیم فضای خانه مثل همیشه نیست که یکی از خواهران به من اطلاع داد همسرم در درگیری قهرمانانه در برابر دشمن صهیونیست به همراه عده ای از برادران به شهادت رسیده است.

آیا اظلاع داشتی که او در در عملیات های نظامی علیه اسرائیل شرکت می کند؟

بله می دانستم که او از رزمندگان مقاومت اسلامی است و هنگامی که با هم عقد کردیم می دانستم که هادی در معرض ربوده شدن، شهادت و همه گونه خطری بود.

آخرین بار قبل از عملیات کی با او دیدار کردی؟

یک هفته پیش از روز شهادتش، ولی قبل از اینکه عملیات شروع شود خبردار شدم که او در جنوب است.

آخرین چیزی که به تو گفت چه بود؟

"مواظب خودت باش."

آیا با تو از زمان عروسی و شروع زندگی زناشویی سخن گفته بود؟

بله مانند هر زن و شوهری در زمان عقد با هم درباره این موضوع صحبت می کردیم. منتظر بود خانه مان آماده شود.

بارزترین خصوصیات اخلاقی او که نظر تو را به خود جلب کرد چه بود؟

نمونه کامل جوانی متدین بود مانند همه جوانان فقیر زندگی ساده ای داشت و از فخر فروشی و غرور ببزار بود. من به شهادت او افتخار می کنم و فقط خواستار تبریک و تهنیت دیگران هستم.

پدر شوهرت سید حسن نصرالله پس از شهادت فرزنش به توچه گفت؟

به من سلام کرد و گفت:«شهادت سید های بر تو مبارک باشد.»

مادر شوهرت ام هادی چه گفت؟

به من گفت:«عزیر دلم از تو می خواهم بردبار و شکیبا باشی زیرا تو دختر مومنی هستی.»

وقتی که تصاویر جنازه او را در تلویزیون دیدی چه احساسی داشتی؟

احساس غم و اندوه فراوان و خیلی اشک ریختم ولی راه ما شهادت در راه سرزمینمان و آزاد سازی آن ازدست اشغالگران است.

مصاحبه فوق مربوط می شود به روزنامه النهار چا بیروت  در تاریخ 17/9/1997 که بتول خاتون در آن زمان 16 سال داشت.

گفتنی است جنازه شهید سید هادی نصرالله به مدت یک سال و اندی در اسارت رژیم منحوس اشغالگر قدس بود و در این مدت فقط تصاویری ان هم به جهت تضعیف روحیه حزب الله و سید حسن نصرالله از تلویزیون پخش می شد.
 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر