( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: یکی از مهم‌ترین اشکالاتی که در توجه رسانه‌ها و مسئولان به پدیده خشونت به چشم می‌خورد توجه نکردن به خشونت‌های نامرئی است که اگرچه حکم قانونی، حقوقی و کیفری نمی‌توان برای آنها در نظر گرفت اما این خشونت‌های نامرئی عملا سبب‌ساز و عامل به وجود آورنده همان خشونت‌های فیزیکی و مرئی هستند.

شاید گریزی هم جز این نباشد که دستگاه قضایی و کیفری زمانی دست به کار می‌شود که عملا قاتل و مقتول در یک هیئت فیزیکی و تعریف شده به وجود آمده باشد، به عنوان نمونه‌ آلودگی هوا در یک کلان‌شهری چون تهران سالیانه عامل مرگ هزاران پایتخت‌نشین است، از سوی دیگر منشأ این آلودگی توسعه نامتوازن تهران، تمرکز امکانات اقتصادی در این شهر، توجه نکردن خودروسازها به استانداردهای زیست‌محیطی و عوامل دیگر است که به نوعی با تصمیم‌گیری‌های خرد و کلان مدیریتی گره خورده است.

مسلم است که اگر قبول کنیم آلودگی‌ هوای تهران قاتل جان بسیاری از تهرانی‌های است دستگاه قضایی عملا نمی‌تواند یقه آلودگی هوای تهران را به عنوان مسبب قتل انسان‌ها بگیرد، بنابراین باید به سمت تصمیم‌گیرها و مدیران حرکت کند اما در اینجا هم به نوعی با بن‌بست مواجه می‌شود چرا که هر کسی می‌تواند ادعا کند سهمی در این زمینه ندارد، اعتبارات لازم برای او اختصاص نیافته است، تکالیف قانونی دستگاه مرتبطش وضوح ندارد، مسئولان و مدیران پیش از او اهمال‌کاری کرده‌اند و نظایر آن.

نسخه متهم‌تراشی جواب نداده است

این موضوع و ابهاماتی که به دنباله‌اش ایجاد می‌کند در مرئی‌سازی عوامل نامرئی اما مؤثری که به تولید خشونت در جامعه منجر می‌شود به‌گونه‌ای دیگر نقش دارند، به این معنا که وقتی خشونت‌های گسترده در جامعه صورت می‌گیرد عموم رسانه‌ها به دنبال دستگاه‌های فرهنگی می‌روند و آنها را متهم می‌کنند که دستگاه‌های فرهنگی نتوانسته‌اند به نقش محوری خود در این زمینه عمل کنند.

مطابق معمول آموزش و پرورش، رسانه ملی، دانشگاه‌ها، حوزه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان تبلیغات اسلامی و دستگاه‌های فرهنگی دیگر هر کدام به نوعی در تیررس نقدها قرار می‌گیرند اما موضوع اینجا است که با طرح کلی و بدون الگوی راهکاری چون فرهنگ‌سازی، نمی‌توان به نسخه‌ای شفابخش رسید چرا که اولا بسنده کردن به کلیاتی چون فرهنگ‌سازی نمی‌تواند هدف ما را در پرداختن به جزء جزء مؤلفه‌های شکل‌دهنده به پدیده‌ای به نام خشونت‌ محقق سازد و از سوی دیگر دستگاه‌های فرهنگی هر کدام استدلال‌هایی در تطهیر خود مطرح خواهند کرد و حتی اگر تقصیرها را به گردن هم بگیرند باز مسئله حل نخواهد شد، چرا که مقصرتراشی و متهم‌سازی صرفا می‌تواند کارکرد رسانه‌ای، مقطعی و فرافکنانه داشته باشد اما به هیچ عنوان نمی‌تواند مسئله را با باز کردن گره‌ها حل کند.

کافی است دستگاه متهم‌سازی و مقصرتراشی رسانه‌ها روشن شود تا دستگاه‌های فرهنگی هم دکمه روشن دستگاه مظلوم‌نمایی توجیه‌تراشی و فرافکنی‌شان را فشار دهند، گو اینکه که متأسفانه این رفتارهای کلیشه‌ای آن قدر در جامعه ما تکرار شده که امروز با وجود همه انتقاداتی که پس از وقوع آسیب‌های فرهنگی- اجتماعی در رسانه‌ها مطرح می‌شود دستگاه‌های فرهنگی اصلا لزومی به پاسخ‌گویی هم احساس نمی‌کنند، البته تردیدی از ناکارآمدی و ضعف مشهود دستگاه‌های فرهنگی کشور وجود ندارد.

بدنه کند و سنگین این دستگاه‌ها و مهم‌تر از آن بی‌توجهی به ظرایف، گستردگی و پیچیدگی موضوعات فرهنگی باعث شده عمده دستگاه‌های فرهنگی در انبوهی از فعالیت‌های صوری و نمایشی محصور شوند. از این زاویه یک نمونه از عکس‌العمل رهبر معظم انقلاب به تعلل‌های پی در پی شورای عالی انقلاب فرهنگی در طرح‌ریزی مهندسی فرهنگی نمونه‌ای ملموس و عینی از ناکارآمدی دستگاه‌های فرهنگی است.

چند سال پیش وقتی با وجود پی‌گیری‌های مکرر رهبر معظم انقلاب درباره به نتیجه رساندن مهندسی فرهنگی عملا اتفاقی در این حوزه نیفتاد، مقام معظم رهبری با لحنی گلایه‌مند (نقل به مضمون) فرمودند که من روز قیامت نزد خداوند متعال محاسبه خواهم کرد، چرا که بهترین‌ها را بر این کار گمارده بودم.

در واقع آنچه احساس می‌شود این است که دستگاه‌های فرهنگی کشور گاهی چنان از واقعیت‌های ملموس فرهنگی- اجتماعی کشور فاصله گرفته‌اند که عملا ناتوان از برقراری ارتباط میان کارگروه‌های خود و آسیب‌های فرهنگ- اجتماعی هستند.

خشونت، منشوری که وضعیت اقتصادی، فرهنگی را بازتاب می‌دهد

در این میان نکته مهمی که باید به آن توجه شود این است؛ تا زمانی که مدیریت فرهنگی نه در حیطه حرف و کلمه بلکه در عمل در صدر ننشیند و بر فضای زد و خوردهای سیاسی فایق نیاید نمی‌توان انتظار داشت فضای ابتکار عمل در دست دستگاه‌های فرهنگی باشد.

چگونه می‌توان باور داشت که ریشه‌های خشونت از فرهنگ عمومی خشک شود، در حالی که خشونت سیاسی در قالب دعواهای تمام‌نشدنی میان جناح‌ها و باندهای سیاسی در کشور جریان دارد.

آیا سیاست‌مداران و رقبایی که آرا و نظرات همدیگر را نمی‌توانند تحمل کنند و آستانه تحمل پایینی دارند می‌توانند الگوی مناسبی برای پی‌ریزی فرهنگ عمومی باشند که خشونت در بطن روابط آن جایی ندارد؟

مسلما نمی‌توان چنین انتظاری را مطرح کرد، چرا که لایه‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی با همدیگر در ارتباط هستند. فی‌المثل وقتی روابط اقتصادی و بافت معیشتی در جامعه به گونه‌ای باشد که با رواج اقتصاد سرمایه‌داری عملا به شکاف‌های طبقاتی دامن بزند، آیا همین مولود (شکاف‌های طبقاتی) نمی‌تواند عاملی در جهت بسط خشونت در جامعه باشد؟


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر