( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: شاید بیشتر به دلیل ناآگاهی کاربران سایت­های پر کاربر به ویژه فیس بوک یا گوگل است که کاربران، مشتاقانه به وعده­های آنها دل می­سپارند و بی آنکه لحظه‌ای به سرانجام این کار بیندیشند، به رایگان، شخصی­ترین اطلاعات خود را در این سایت­ها ثبت می­کنند؛ بی آنکه بدانند این اطلاعات حتی بعد از حذف شدن، برای همیشه در سرورهای این سایت­ها باقی می­مانند. همین خوش­بینی کاربران و شاید طمع آنها به استفاده از خدمات به ظاهر رایگان این قبیل سایت‌ها، سبب شده است این شرکت­ها با استفاده از این اطلاعات، سودهای هنگفتی به جیب بزنند، بی آنکه این کاربران ساده­اندیش کوچک­ترین گمانی ببرند که اطلاعات شخصی­شان از کجا سر در خواهد آورد. این سایت­ها با دنبال کردن سیاست­هایی چون تنظیم پیچیده و مبهم مفاد توافق­نامه­های مربوط به حریم خصوصی خود و ناگفته گذاشتن بسیاری از حقایق، در به وجود آمدن این وضعیت، نقشی اساسی دارند

در اینترنت همچون هر جای دیگر، اطلاعات یعنی پول، یعنی قدرت. پس چرا ما اطلاعاتمان را مفت و مجانی در اختیار دیگران قرار می­دهیم؟

در دو سال گذشته اتفاق خارق­العاده­ای رخ داده است. کاربران اینترنت، داوطلبانه، بدون هیچ اجباری یا دریافت پولی، میزان هنگفتی از اطلاعات بسیار شخصی­شان را ـ شامل عملکردهایشان، نشانی محل زندگی­شان و اینکه دوستانشان کی هستند و چه کارهایی می­کنند ـ در اختیار شرکت­های خصوصی گذاشته‌اند که هدف اولیه­شان، سود درآوردن از این اطلاعات است. هر روز که می­گذرد، ما به میل خود، اطلاعات بیشتری را در اختیار آنها قرار می­دهیم.

ما فکر می­کنیم که در فیس بوک، فقط در حال به اشتراک گذاشتن اطلاعات ـ اخبار، پیام­ها و عکس­ها ـ در صفحات «خودمان» با دوستانمان هستیم. با این­ حال، به برکت تنظیمات گیج­کننده مربوط به حریم خصوصی فیس بوک، کاربران به تنظیمات «توصیه‌شده»­ای عمل می­کنند که تقریباً همه چیز را عمومی­ می­کند و با این کار، به فیس بوک اجازه می­دهند از اطلاعاتشان استفاده کند. فیس بوک میداند که هر چه توافق­های مربوط به حریم خصوصی را مبهم­تر و پیچیده­تر کند، بیشتر کاربران حتی خودشان را به زحمت نمی­اندازند تا آنها را مطالعه کنند. بر اساس همین مقررات، فیس بوک می­پذیرد که محتوا («اموال معنوی» شما) به این شرکت تعلق دارد. آنها مالک این اطلاعات هستند و زمانی که آنها در سایت قرار می­گیرند، دیگر به شما تعلق ندارند.

هدف اعلام شده «گوگل»، گذشته از شعار معروف آن؛ «شرارت نکنید»، سازمان­دهی و به اشتراک گذاشتن اطلاعات جهان است. هدفی که کمتر چیزی از آن شنیده می­شود، هدف موازی این شرکت است؛ یعنی درآوردن مبالغ هنگفتی پول از قِبَل این سرمایه­گذاری. این اصلاً دیدگاه بدبینانه­ای نیست؛ سودآوری ـ که باید هم همین­طور باشد ـ هدف تمام کارآفرینان سهام­دار است. اگر گوگل وعده بازده­های خوب را به سهام­دارانش نمی­داد، قیمت سهام آن کاهش می­یافت و دیگر موجودیتش منتفی می­شد. (فیس­بوک هنوز سهام خود را در بازار بورس عرضه نکرده و بهای آن را به پرواز در نیاورده است؛ فرض غالب این است که بهای این شرکت در بازار سهام، به زودی به پنجاه میلیارد دلار برسد.)

کاملاً روشن است که هم گوگل و هم فیس بوک، خدماتشان را به رایگان در اختیار کاربران قرار می­دهند. هر دو شرکت، اطلاعاتی را که کاربران در اختیار آنها می­گذارند، می­فروشند. این شرکت­ها عمدتاً اطلاعات شما را به آگهی­سازانی می­فروشند که از آنها برای هدف­گیری مؤثرتر مشتریان محصولات مورد نظرشان استفاده می­کنند. با وجود اعلام نظرهای پرشور درباره شفافیت، بسیار دشوار می­توان دریافت که آنها این اطلاعات را به چه کسی می­فروشند یا «کاوندگان اطلاعات» چه چیزهایی را از آنها استخراج می­کنند. این کاوندگان چه کسانی هستند؛ مک دونالد یا سیا؟ چیزی به ما گفته نمی­شود، با اینکه اطلاعاتی که آنها خرید و فروش می­کنند، درباره ماست.

بیشتر مردم متوجه شده‌اند که این نوع تبادل، در بطن استفاده از فیس بوک یا دیگر خدمات «رایگان» شبیه آن قرار دارد. اینکه مابه‌ازای این معامله چیست، هیچ­گاه آشکار نمی­شود. وقتی شما در فیس بوک یا «توییتر» نام­نویسی می­کنید، در هیچ جا به روشنی به شما گفته نمی­شود که این یک معامله است. پیداست که این اطلاع­رسانی نکردن کوچک، ولی مهم، به عمد صورت می­گیرد؛ چون ممکن است ما گمان ببریم، اگر ما مطالب بیشتری در این باره بدانیم، بسیاری از ما قبل از عرضه اطلاعات شخصی­مان به آسانی و رایگان، دوباره بیندیشیم. این شرکت­ها هیچ­گاه با ما رو راست نبوده‌اند.

به دلیل همین فریب بنیادین، بسیاری از افراد در مورد این شرکت­ها و نیز چند و چون تکامل اینترنت، هیچ احساس خوبی ندارند و این تنها مشکل نیست. در هر شرایطی، چه در بخش خصوصی و چه دولتی، تمرکز قدرت در دست­های معدودی از افراد، چیز بدی است. به برکت اثر این شبکه­ها، اکثریت قاطع کاربران در چند سایت متمرکز شده و رقابت­های جدید برای جذب کاربران را برای دیگران بسیار دشوار کرده‌اند. این بدین معناست که میزان فراوانی از اطلاعات شخصی مربوط به ما، اکنون در دست تعداد اندکی از شرکت­هایی است که مالکیت خصوصی دارند و منافع آنها ـ بدون هیچ تردیدی ـ همان منافع من و شما نیست. شرکتی که آرزوی گسترش فعالیت­هایش را در چین دارد، شاید تردید­هایی در واگذار کردن اطلاعات کاربرانش به مقامات این کشور در ازای دریافت اجازه فعالیت داشته باشد. آن­طور که گفته می­شود، «یاهو» در گذشته همین معامله را انجام داده است. البته به کاربران این سایت یک کلمه در این باره گفته نشده است و نمی­شود. هیچ کدام از این شرکت­ها رفتار دموکراتیکی ندارند.

شاید بعضی­ها احساس کنند، تبادل خدمات رایگان در ازای اطلاعات شخصیشان، ارزشش را دارد. هم فیس بوک و هم گوگل، راه و روش زندگی ما را تغییر داده‌اند ـ گفته می­شود شیوه زندگی ما را بهبود بخشیده‌اند ـ ولی بهایی که برای این تغییر شیوه زندگی می­پردازیم، روشن نیست. ابن موگلن از دانشگاه کلمبیا می­گوید که ما در تسلیم کردن اطلاعاتمان، مقوله­ای حیاتی درباره خودمان (حریم خصوصی­مان) را در اختیار آنها می­گذاریم. ما دقیقاً هویت­هایمان را واگذار میکنیم. ما برای بازپس‌گیری هویت و حریم خصوصیمان، باید اطلاعاتمان را بازپس بگیریم و آنها را در «جعبه­های آزادی» خودمان محفوظ نگه داریم؛ مینی سرورهایی که به شکل جفت به جفت با هم متصل می­شوند، نه از طریق واسطه‌های تجاری.

شاید این موضوع که ما با ارائه اطلاعاتمان، هویت خود را واگذار کرده‌ایم، به نظر، اغراق‌آمیز بیاید، ولی چیزی که جای چون و چرا ندارد، این است که ما انبوه بی­سابقه­ای از اطلاعات را درباره خود و موجودیت­های خصوصی­مان واگذار کرده‌ایم که اولین منفعتی که از آنها حاصل می­شود، فروختن آنهاست. ما این کار را بدون اندیشیدن به پی­آمدهای آن انجام داده و به شدت به آنها اعتماد کرده و پنداشته‌ایم چون این شرکت­ها می­گویند، پس منافع ما تضمین خواهد شد.

در واقع، هیچ تضمینی وجود ندارد که هنگام نام­نویسی در این سایت و با شیوه­ای که این تبادل از طریق آن صورت می­گیرد ـ بهتر است بگوییم اصولاً تبادلی صورت نمی­گیرد ـ متوجه شویم که به جای نادرستی اعتماد کرده­ایم. هر چه زندگی­های ما بیشتر و بیشتر آن­لاین می­شود، ما باید بیشتر در این باره بیندیشیم که چگونه وجود اطلاعات تمرکززدایی شده به عنوان یک اصل ذاتی و ضروری اینترنت تبلیغ می­شود (امری که با «اصول» نسبتاً به خطر نیفتاده، اجرا ناشدنی و معمولاً متناقضی که فیس بوک، گوگل و امثال آنها با جديّت اعلام کرده­اند، فرق دارد). «پروژه کمد» نیز مثل «جعبه­های آزادی» پرفسور موگلان، می­خواهد به ما کمک کند تا دوباره کنترل خود را بر اطلاعات شخصی­مان به دست آوریم. متأسفانه تا این لحظه، جریان اطلاعات ما همچنان رو به سوی دیگری روان است. ما باید جهت حرکت این جریان را وارونه کنیم.

همان‌طور که ریچارد استالمن و «جنبش نرم­افزار آزاد»، پیش­تر متوجه شده‌اند، این کار در نهایت، یک نبرد سیاسی است، چون اطلاعات مربوط به ما ـ و در نتیجه، حریم خصوصی و آزادی ما ـ در خطر افتاده است

..............................................

نویسنده:کارنه راس - Carne Ross، کارنه راس دیپلمات پیشین انگلیسی، دوره خدمت پانزده سال قبل از بازنشستگی­اش را در هیئت تحقیق باتلر سپری کرده است که وظیفه آن، بررسی چگونگی استفاده از اطلاعات مربوط به سلاح‌های کشتار جمعی در عراق بود. او پس از بازنشستگی، مؤسسه «دیپلمات مستقل» را تأسیس کرد. این مؤسسه یک سازمان رایزنی دیپلماتیک غیرانتفاعی است که به کشورها و گروه‌های دموکراتیک در سراسر جهان خدمات می­دهد. او که در حال حاضر در نیویورک ساکن است، نویسنده کتاب «انقلاب بی رهبر: چگونه در قرن بیست و یکم مردم معمولی قدرت را در دست خواهند گرفت و چهره سیاست را تغییر خواهند داد» است که در سپتامبر 2011 در انگلیس و امریکا منتشر خواهد شد.

 منبع : سیاحت غرب شماره 95 به نقل از  www.alternet.org/story/151559.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر