(
امتیاز از
)
پنج دليل براي اينکه جريان روشنفکري از وضعيت سفيد ناراحت باشد
صدای شیعه: در چند هفتهی گذشته در مورد "وضعیت سفید" به دلیل استانداردهای فنی و محتوایی بالایش زیاد بحث و گفتوگو شده و احتمالا همچنان خواهد شد، ولی از آنجایی که بیشتر نقدها و یادداشتها را در مورد این سریال روشنفکران نوشتهاند، از بسیاری از مفاهیم مهم و کلیدی "وضعیت سفید" به دلیل اینکه در تقابل جدی با گفتمان شبهروشنفکری غربزدهی ایرانی قرار دارد، عبور شده و حرفی در مورد آنها زده نشده. اما این مفاهیم چیست؟ مختصرا به چند مورد از آنها اشاره میکنیم.
یکم: محوریت حزباللهیها:
به تصویرسازی زوج احمد و منیره (جواد هاشمی و لیندا کیانی) به عنوان دو جوان حزباللهی و معتقد دقت کنید. به این که به تمام اصول مذهبی و انقلابی پایبندند و در عین حال، مورد وثوق و اعتماد و احترام تمام اعضای خانواده از پولدار و متوسط و فقیر. همچنین به اینکه چطور احمد (جواد هاشمی) تنها فردیست از خانواده که به جبهه میرود و با احترام و ارزشی که تمام اعضای فامیل برایش قائلند، محور آشتی و وحدت خانواده میشود.
این قاعدتا تصویر مورد پسند شبهروشنفکران وطنی در مورد جوانان حزباللهی و انقلابی نیست و نباید هم به آن بپردازند. روشنفکران ایرانی سالهاست در پی ارائهی تصویری خشن و متحجر از جنگ رفتهها و جوانان حزباللهی بعد از جنگاند و اینکه سریالی نشان بدهد که همین گروه علاوه بر فعال و سرزنده بودن دارای احساس مسئولیت بالا در قبال خانواده و وطن خویشاند و علاوه بر آن، مورد احترام تمام اعضای خانواده (جامعه) هستند طبعا به مذاقشان خوش نخواهد آمد.
دوم: تصویر کردن مفهوم ادامه داشتن جنگ:
این قطعاً بهترین تصویر ارائه شده از مفهوم جنگ نرم در تمام رسانههای موجود در جمهوری اسلامی در تمام بیش از سه دههی بعد از انقلاب است. البته طبعا این یک نقطه منفي برای مدیران رسانههای به ظاهر حزباللهی بهويژه دستگاه عریض و طویل صدا و سیما خواهد بود. اینکه رهبر انقلاب از همان سالهای 67-68 مفهوم جنگ نرم و ناتوی فرهنگی را مطرح کنند و بعد از بیش از دو دهه تازه این مفهوم تصویرسازی شود و به مخاطب ارائه شود، ولی همین قطعاً یکی از دلایل تشکر ویژهی ما از زوج نعمتاله و مقدمدوست هم هست، کسانی که بالاخره بعد از سالها، این مفهوم عمیق را به این زیبایی به تصویر کشیدند و به عموم مردم ارائه دادند.
پایان جنگ و ساختن قلم از گلوله و عزم جدی برای درس خواندن که قاعدتاً نیاز به توضیح دادن ندارد، اما دقت کنید به اینکه همان قلمی که از گلوله درست شده، بهانهای میشود برای کشف موشک عمل نکردهی درون استخر خانه و خنثیسازی و به وجود آمدن آن صحنهی مهم نهایی و القای حس پیروزی.
سوم: ارائه تصویر واقعی از شهید و شهادت:
بیماری جدیدی که متأسفانه در برخي از آثار با محوریت دفاع مقدس شایع شده، این است که "مگر شهدا، انسانهای عجیب و غریب و دستنیافتیای بودند که آنها را آنقدر آسمانی نشان میدهید". نتیجهاش هم ساخته شدن آثاری مثل "شوق پرواز" که همزمانی نمایش آن با "وضعیت سفید"، امکان مقایسهشان را با هم آسانتر میکند. مقایسه کنید تصویر ارائه شده از "شهید بابایی" را که جزو بزرگترین شهدای دفاع مقدس است و سیرهی زندگیاش میتواند یک اسوه و الگوی کامل برای ترویج سبک زندگی دینی باشد، با تصویری که "وضعیت سفید" از "شهاب" - که میتواند هریک از شهدای دفاع مقدس باشد- ارائه میدهد. کدام واقعیتر است؟ شهید بابایی سریال شوق پرواز که هیچ عمل دینی از وی نمیبینیم و در طول این چند هفته فقط متوجه شدهایم که یک جوان عاشق بوده که هر روز با زن (در سریال بدحجابش) به گشت و گذار میپرداخته، یا شهاب وضعیت سفید که سریال بر رعایت ریزترین اصول دینیاش مثل جمعآوری اسماء متبرکه از روی کاغذهای پادگان یا اقدام سریعش برای ازدواج برای جلوگیری از گناه تأکید دارد. سبک زندگی کدام روی مخاطبین تأثیر بیشتری دارد و شهادت کداميک، تأثر بیشتری را برمیانگیزد؟
چهارم: تصویرکردن مفهوم دفاع:
بهیاد بیاورید چند قسمت پایانی را، آنجایی که دشمن وارد خانه میشود و شیرین را با گلوله میکشد. به جز این مطلب که این قسمت جزو بهترین و تأثیرگذارترین قسمتهای سریال (به زعم خیلی از بینندگان) بود، جزو بهترین صحنهها در ارائه مفهوم لزوم دفاع از خانه (میهن) در تاریخ سریالسازی ایران هم بود و جوابی برای روشنفکرانی که با تواتر بالا از دوران دوم خرداد در کمال وقاحت شروع کردند به بیان این حرف خطاب به رزمندهها که اصلاً چرا به جبهه رفتهاند؟ این جوابی بود برای تمام مخالفان جنگ تا شاید بفهمند اگر همین رزمندهها نبودند، همین بلایی که سر شیرین آمد، سر ناموسشان میآمد.
پنجم: تببین اهمیت خانواده:
روشنفکران این دیار شاید در ظاهر به اهمیت و نقش خانواده معتقد و معترف باشند، ولی سرسپردگیشان به غرب و مظاهر آن لاجرم موجب میشود در عمل خلاف آن چیزی رفتار کنند که در ظاهر به آن معتقدند. قطعاً اهمیت خانواده برگرفته از فرهنگ اصیل اسلامی- ایرانی است و مخالفت روشنفکران با آن از آثارشان به وضوح قابل ردیابیست. برای روشنتر شدن موضوع بهتر است نگاهی بیندازیم بر تصویر خانواده در آثار کارگردان مورد علاقه جریان روشنفکري؛ اصغر فرهادی.
فرهادي در اولين کار سينمايياش يعني "رقص در غبار"(1381)، قصهي جواني را تعريف ميکند که همسرش را به خاطر بدنام بودن مادرش طلاق ميدهد و در اثر اتفاقهايي با مارگيري عبوس و کم حرف با بازي فرامرز قريبيان آشنا ميشود و تصميم ميگيرد در کنار او مارگيري را بياموزد. اگرچه تا همينجا هم با يک عشق نافرجام روبرو شدهايم، اما فرهادي به اين خانوادهي از هم پاشيده شده، اکتفا نميکند و در ادامهي فيلم با گرمتر شدن رابطهي مارگير با جوان، پيرمرد قصهي زندگي خود را براي جوان تعريف ميکند و شما در اين حين متوجه ميشويد که مارگير، مدتي قبل، مردي را که به زنش نظر داشته، کشته و در اثر همين کار راهي زندان شده، اما وقتي از زندان فرار کرده، درمييابد که زنش با فرد ديگري ازدواج کرده است.
در "شهر زيبا" (1382) دومین اثر فرهادی باز هم به وفور شاهد چنين موقعيتهايي هستيم. اکبر به خاطر کشتن دختري (که سابقاً عاشقش بوده) زنداني و منتظر اعدام است. فيروزه -خواهر اکبر (با بازي ترانه عليدوستي)- مدتي است از شوهر معتادش طلاق گرفته است. عشق اعلا و فيروزه هم که در پايان داستان نافرجام ميماند.
در فيلم "محاکمه در خيابان" (1387) (همکاري مشترک فرهادي و کيميايي در نوشتن فيلمنامه) مردي که در روز عروسياش به گذشتهي همسر خود شک کرده است، جستجويي خياباني را براي يافتن حقيقت آغاز ميکند و بالاخره به اين نتيجه ميرسد که نکتهي تاريکي در گذشتهي همسرش نيست. اما درست در همين جاست که مخاطب متوجه ميشود که همسر او پيش از اين، رابطههايي داشته که آن را از شوهر فعلياش پنهان کرده است. به اين ترتيب، فرهادي دوباره ماجراي تراژدي تشکيل خانوادهاي را براي شما بازگو ميکند که از همان ابتدا بر دروغ و خيانت بنا ميشود. به عبارت ديگر، فقط هنگامي در فيلمنامههاي فرهادي شاهد تولد يک خانوادهي جديد هستيم که بناي آن خانواده بر اساس دروغ شکل گرفته باشد.
کنعان (1386) يکي ديگر از فيلمنامههاي فرهادي است که اين رويکرد اين بار با ظهور و بروز بيشتري در آن ديده ميشود. کاراکتر مينا با بازي عليدوستي در حالي که زندگي خوبي دارد و مشکل خاصي در زندگياش ديده نميشود، قصد خروج از کشور را دارد و چون مرتضي شوهرش (با بازي فروتن) مخالف اين کار است، او درخواست طلاق ميدهد. او در يکي از سکانسها در پاسخ به سوال همسرش براي آگاهي او از علت طلاق، به اين موضوع اشاره ميکند که دوست ندارد وقتي از خانه بيرون ميرود، کسي منتظر او باشد و اينکه او بعد از سالها زندگي متوجه شود که پير شده و به هيچ يک از آرزوهاي خود نرسيده است.
اين در حالي است که کاراکتر مرتضي به هيچ وجه فرد شکاک و سختگيري نيست، بلکه يک روشنفکر تمام عيار و يک استاد دانشگاه است، اما به عقيدهي فرهادي، اصولاً خانواده يک بنيان محدود کننده است که مانع رسيدن آدمي به آروزهايش ميشود؛ از همين رو مينا فکر ميکند که با ازدواج با استاد سابقش (مرتضي)، از تحصيل علم و خيلي چيزهاي ديگر محروم شده و حالا مي خواهد به اين روند پايان دهد.
اما مهمترین نکته را فرهادی در نشست خبری فیلم "جدایی نادر از سیمین" در جشنوارهي برلين ميگويد: «من از جامعهاي آمدهام که آمار طلاق در آن رشد فزايندهاي دارد و خيليها آن را اتفاق بدي مي دانند، اما به نظر من رشد طلاق، حاکي از کنار گذاشتن رودربايستيهاي سنتي است.» و خود به صراحت اشاره ميکند که بايد قبح طلاق ريخته شود. از نظر فرهادي تعداد خانوادههايي که با عشق شروع کرده و با عشق تمام کنند، بسيار نادر است. احتمالاً اتفاقي که اين وسط بايد بيفتد، طلاق است تا هر يک از زوجين بيرون از حصار خانواده(!) به آروزها وآرمانهاي خود برسند؛ خانواده معمولاً بستري است که براي حفظ آن بايد ناگزير به دروغ متوسل شد.
حالا برگردیم به "وضعیت سفید". در اینجا خانواده محل حل و فصل تمام مشکلات و محل آرامش است. دقت کنید به اهمیتی که خواهر به برادرش در رفع مشکلش میدهد، به اینکه بحرانی مثل اعتیاد در دل خانوادهای همدل چگونه حل میشود، به اینکه حتی مشکلات مالی چطور در دل این خانوادهی بزرگ مرتفع میگردد. اصلاً "وضعیت سفید" ساخته شده است که در نهایت، اهمیت خانواده را برای مخاطب یادآور شود، در زمانهای که روشنفکران یا سعی میکنند زیرآب خانواده را در آثارشان بزنند یا خانواده را در جامعهی ایرانی مضمحل و از هم پاشیده نشان دهند. پس یک دستمریزاد ویژه برای نعمتالله و مقدمدوست.
امير ابيلي
بچه های قلم
انتهای پیام