(
امتیاز از
)
قرضاوی، مردی به رنگ خاکستری!
صدای شیعه: نگاهی کوتاه به زندگی، تفکرات و مشی سیاسی شیخ یوسف قرضاوی
قرضاوی که زمانی ضمن یک برنامه زنده تلویزیونی در شبکه الجزیره از رهبر ایران به خاطر فتوی در جهت محکوم نمودن توهین به همسران و صحابه کبار پیامبر تشکر میکند، به ناگاه در موسم حج از حاجیان میخواهد که برای نابودی ایران دعا کنند! ریشه رفتارهای قرضاوی را باید در نوع نگاه سلفی و اخوانی او به موضوع شیعه جستجو کرد.
این روزها نام قرضاوی برای بسیاری آشناست. اما کمتر از او دانستهایم و دربارهاش پرسوجو کردهایم. به راستی او کیست؟مردی با عقاید متفاوت و نگاههای متناقض که ظاهرا در میان برخی از جوامع اهل سنت، حتی در کشور ما، طرفداران پرشوری یافتهاست. اظهارات او هر از چندگاهی به سان یک بمب خبری فضای رسانه را به هم میریزد و باز برای مدتی آرام میگیرد. فراز و فرودهای مداوم وی برای هر بینندهای چنان شگفتانگیز است که واقعا نمیتواند در مورد او به نتیجهای درست و حقیقی دست یابد. شاید به همین دلیل است که حرف و حدیثهای کاملا متناقضی در مورد او انتشار یافته، حرف و حدیثهایی که قبل از هر چیز پوشاننده چهره واقعی قرضاوی است.
قرضاوی کیست؟
یوسف القرضاوی در 17 شهریور 1305 (9 سپتامبر 1926) در مصر به دنیا آمد. بسیاری وی را از شاگردان سیدقطب[1] و از اعضای اخوانالمسلمین، دانستهاند.البته در بیان این نوع نزدیکی، تردید جدی وجود دارد، چراکه وی در زمان اوجگیری فعالیت سیدقطب در نوجوانی به سر میبرده و زمانی که او اعدام شد، قرضاوی جوانی 23 ساله بودهاست.با این حال مشی فکری او در خلال سال های نسبتا طولانی عمرش گرایش او به اندیشه اخوانی را آشکار میکند.قرضاوی پس از حفظ قرآن و گذراندن مقدمات، وارد دانشگاه الازهر شد. در سال 1332 مدرک لیسانس، در سال 1339 مدرک فوقلیسانس و در سال 1352 مدرک دکترای خود را از دانشگاه الازهر دریافت کرد.
عنوان پایاننامه وی « زکات و اثر آن در حل مشکلات اجتماعی » بود. چنین شهرت دارد که او مدتی را به واسطه گرایش های اخوانی در زندان به سر بردهاست [2]، با این حال او زمانی نسبتا طولانی در یکی از مشاغل دولتی وابسته به سازمان اوقاف مصر مشغول کار بود [3]، و حضور او در سازمانهای دولتی در اوج بحران دستگیری اخوانیها ادامه داشت.
ظاهرا پس از اعدام سادات به وسیله خالد اسلامبولی، قرضاوی که محیط را برای خود ایمن نمیدید، مصر را ترک کرده و راهی قطر شد، هجرتی که برای سال ها ادامه یافت و او را به یک شهروند قطری مبدل کرد. او در قطر به خدمت حکومت آلثانی در آمد، خدمتی که روزبه روز ابعاد گستردهتری یافتهاست. اینک قرضاوی به عنوان یک شهروند قطری بر مسند امام جمعه دوحه تکیه دارد.
او چندین مرکز اسلامی را با کمک دولت قطر بنیان نهاده و خود نیز بر آن ها مدیریت دارد. قرضاوی در چندین سازمان دولتی به عنوان ناظر شرعی حضور دارد.نظارتی که بارها مورد طعنه مخالفانش قرار گرفته و قرضاوی را به سبب حلال شمردن برخی معاملات ربوی به دردسر انداختهاست. او یک پای برنامههای دینی شبکه الجزیره است و برنامه دین و زندگی او آنقدر شهرت دارد که لینک آن را در سایت شخصیاش قرار دهد. او در این شبکه مناظراتی را هم ترتیب میدهد؛ یکی از این مناظرات معروف مکالمه او با هاشمی رفسنجانی در سال 1385 است. در حال حاضر او ریاست مجمع علمای جهان اسلام را نیز بر عهده دارد و از این مسند برای ارائه نظراتش بهره فراوان میبرد.
او تا کنون سه بار ازدواج کرده که یکبار آن به طلاق منجر شده است. همسر دوم او اسماء بنت قاده [4]، یک خانم تحصیل کرده و جوان اهل الجزایر است که پس از جدایی از او به عنوان نماینده به پارلمان الجزایر راه یافت. در میان فرزندان قرضاوی پسر او عبدالرحمن به دلیل شیعه شدن و سفر به ایران و نیز اشعار دلپذیرش مورد توجه رسانهها بوده و هست.
قرضاوی و اعتقادات بنیادین او
قرضاوی خود را یک سلفی متجدد میداند. او در اندیشههای خود ظاهرا برای اسلام سیاسی ارزش بالایی قائل شده و به پیروی از مشی اخوانیها اسلام بدون سیاست را دین دیگری میداند. اسلام مد نظر او همان اسلامی است که به تعبیر او صحابه و تابعین دریافتهاند و اهل سنت دنبالهرو آن هستند.وی در یادداشتهای خود بدترین نوع حکومت را حکومتی استبدادی میداند که به نام دین بر مردم حکومت میکند و معتقد است چنین حکومتی پس از مدتی از بین خواهد رفت و دین را هم با خود از بین خواهدبرد.
او به شدت مایل است تا خود را یک میانهرو تمام عیار نشان دهد، وی در یادداشتی مینویسد :«اندیشه ما اندیشه وسط است، اندیشهای که دارای ویژگیهای زیر است: اعتدال میان افراط و تفریط در دین، میان ایدئولوژیگرایی شدید و بیدینی افراطی و میان تصوف افراطی و دشمنی با تصوف» با این نوع نگاه اندیشه قرضاوی بیش از آنکه نشاندهنده یک اعتدال در امور دینی باشد، یک اندیشه بسیار نزدیک به مرجئه[5] است. وی ظاهرا اعتقادی به عصمت پیامبر نداشته و عصمت را تنها از آن خدا میداند.
قرضاوی نگاهی نامعلوم به ائمه شیعه دارد، گاه آن ها را میستاید و گاه به تخریب قبور آن ها فتوی میدهد. او در تفسیر اندیشههای سیدقطب موضوع نصب حاکم در حکومت اسلامی به وسیله خداوند را رد میکند و بر آن است که مقصود از حاکمیت خداوند حاکمیت در تشریع و قانونگذاری است و نه نصب مستقیم حاکم، و نصب را به عهده مردم میداند و میکوشد تا پیوندهای اسلام و دموکراسی را ناگسستنی معرفی کند.او با وجود آنکه خود را یک عنصر تقریبی و وحدتخواه میداند، اما در خلال کتاب «فرهنگ غلو در تکفیر» به تطهیر وهابیون و سلفیهای افراطی در تکفیر شیعیان و سایر گروههای اهل سنت مهر تأیید زده و کار آنها را ناشی از اخلاص، غیرت و دیانت دانسته است.
در عین حال فتواهای دینی قرضاوی معمولا جنجالی هستند و به سرعت در صدر اخبار رسانهای جای میگیرند. چندی قبل فتوای او مبنی بر حلیت مقدار اندک الکل در برخی نوشابههای ساخت قطر جنجال آفرید. اگرچه دفتر او صدور فتوی را تأیید نکرد اما منابع نزدیک به او از تأیید این موضوع خودداری نکردند. او فتوای اعدام دیکتاتور سابق لیبی، معمر قذافی، را صادر کرد. رفتار او چنان بر قبیله قذافی گران آمد که قذاذفه تهدید کردند خون او را خواهند ریخت، تهدیدی که هیچگاه جنبه عملی نیافت و صرفا یک بمب خبری بود که بیشتر قرضاوی را مشهور میکرد.
قرضاوی و رفتارهای سیاسی
مسئله فلسطین
قرضاوی در مورد مسئله فلسطین با حرارت زیادی صحبت میکند. او به ناگاه در میان انقلابیون مصری، درست چند روز پس از پیروزی آن ها در بهمن 1389، حاضر میشود و از دولت میخواهد تا گذرگاه رفح را بگشاید و به مردم غزه کمک کند. عملی که با شور و اقبال عمومی روبه رو میشود. او پیش تر به دلیل احداث دیوار فولادی در مرز مصر و سرزمینهای اشغالی برای تحت محاصره قراردادن حکومت حماس از سوی رژیم مبارک، بر ضد این رژیم سخنرانی کردهبود و علمای مصر برای او حکم اعدام هم صادر کردهبودند.
نگاهی به عملکرد او در مورد مسئله فلسطین، موج مثبتی را در ذهن مخاطب ایجاد خواهد کرد، اما یک نکته مهم نباید از ذهن دور شود و آن نوع، زمان و نحوه بیان این اعتراضات است.صحبتهای قرضاوی در مورد مسئله فلسطین همزمان با روی کار آمدن حماس در باریکه غزه آغاز میشود. در واقع تا قبل از قدرت گرفتن حماس، قرضاوی هیچنظر آشکاری در مورد فلسطین ندارد. فراموش نکنیم که حماس با اندیشههای اخوانی شکل گرفت و امروزه گروه ویژهای از اخوانیها بر آن تسلط دارند که اسماعیل هنیه وجهه بیرونی آن هاست.
درست در همین زمان است که حملات قرضاوی بر علیه محمود عباس و تشکیلات خودگردان اوج میگیرد. او پس از قرار گرفتن بیتالمقدس شرقی در حیطه قدرت تشکیلات محمود عباس، در خلال یک فتوای دینی مسافرت به بیتالمقدس را تحریم کرد، کاری که به عقیده بسیاری از آگاهان در حقیقت به تضعیف حضور مسلمین در این منطقه پراهمیت جهان اسلام منجر میشد، با این حال او دفاع از حماس را بر حفظ بیتالمقدس ترجیح داد.
شائبه ارتباط با صهیونیستها
نخستینبار شائبه ارتباط قرضاوی با صهیونیست ها پس از سخنرانی وی در میدان التحریر و مقاله مفصل روزنامه الشرقالاوسط مطرح شد. در بهمن 1389 این روزنامه وابسته به سعودیها مقالهای با عنوان « اسرائیل با قرضاوی گفتگو میکند» منتشر کرد که در آن از پیشنهاد افراهیم هالیوی رئیس سابق دستگاه امنیتی رژیم صهیونیستی به نتانیاهو درباره ملاقات و مذاکره با قرضاوی پرده برداشت.
چندی بعد همسر مطلقه قرضاوی، اسما بنت قاده، که خود را برای انتخابات مجلس الجزایر آماده میکرد از ارتباط تنگاتنگ قرضاوی با سازمان موساد و نیز تسلط قرضاوی بر زبان عبری سخن گفت. شایعهای که خیلی زود به خبراول خبرگزاریها در جهان اسلام تبدیل شد. اما اینها فقط شایعه بودند و هیچگاه سند معتبری برای اثبات آنها ارائه نشد و اصلا بعید نیست که اسما بنت قاده از این حربه برای کسب رای بیشتر و ورود به پارلمان الجزایر سود برده باشد.
ظواهر اینگونه نشان میداد که شرکتی در قطر که قرضاوی یکی از صاحبان آن محسوب میشود، در پروژههای اوزبورن سرمایهگذاری وسیعی داشته و این شائبه به شدت قوت گرفت که شرکت قرضاوی یکی از سرمایهگذاران اصلی فیلم موهن است. این موضوع هیچگاه از سوی قرضاوی تکذیب نشد، به علاوه سکوت او در این ماجرا آن قدر پرمعنا و غیرقابل پیشبینی بود که بسیاری را شگفتزده کرد.[7] با این وجود موضوع ارتباط او با صهیونیست ها برای اثبات به دلایل محکمتر و محکمهپسندتری نیاز دارد.
قرضاوی، شیعه و مسئله ایران
قرضاوی در تعامل با ایران نیز رفتاری دوگانه را دنبال کردهاست. با این حال او به عنوان یک سلفی متجدد که به شدت از گرایش پسر محبوبش، عبدالرحمن، به تشیع ناراحت و خشمگین است، نمیتواند خشم خود را حتی در رفتارهای سیاسی پنهان نگاه دارد. قرضاوی بدون شک هیچگاه نگاه مثبتی به تشیع و به تبع آن ایران که مرکز تشیع در جهان محسوب میشود نداشته و ندارد، این موضوع جدای از آرای مذهبی او که با الهام از اندیشه افرادی نظیر سیدقطب شکل گرفته، دلایلی شخصی و جناحی نیز دارد؛ نوع نگاه حکومتهای مرتجع عربی حاشیه خلیج فارس که شیخ به نوعی وامدار و حقوق بگیر آنهاست نیز به شدت در این امر تأثیر گذاشتهاست.
ریشه رفتارهای قرضاوی در ادعای ایجاد امپراتوری فارس به دست ایران و حزبالله، درخواست تغییر حکم اعدام صدام به بهانه توبه او و طعنه به ایران به دلیل سکوت در برابر این ماجرا!، درخواست تغییر در حکم طارق الهاشمی معاون خائن رئیسجمهور عراق، ایراد و انتقاد به ایران به سبب هماهنگی با آمریکا در مبارزه با طالبان، انتقاد از ایران به خاطر پرواز پهباد ایرانی به وسیله حزبالله بر فراز سرزمینهای اشغالی، حمایت بیدریغ از معارضان سوری و ارسال کمک های تسلیحاتی برای آنها و نیروهای سلفی در تونس و لیبی، را باید در نوع نگاه سلفی و اخوانی او به موضوع شیعه جستجو کرد.
اگرچه بسیاری برآنند که این موضوع تنها ظاهر بیرونی قضیه محسوب میشود و پشت پرده جریانهای دیگری در حال وقوع است، اما نمیتوان به موضوع شیعهستیزی قرضاوی با دیدی سطحی و ساده نگریست و باید اذعان داشت که این موضوع لااقل ابزاری مناسب برای حرکت در مسیر منویات خاص بودهاست.
تلاش برای کاهش نفوذ ایران
قرضاوی همپای دولتهای مرتجع منطقه در تلاش است تا هرچه در توان دارد برای جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه به کار گیرد. واکنش او به ماجرای کشتی صلح حاوی دارو و غذا که از ترکیه به مقصد فلسطین و غزه ارسال شد و در خلال آن تعدادی از سرنشینان ترک کشتی به دست صهیونیست ها به شهادت رسیدند، خود یک نماد در این قضیه است.قرضاوی در بیانیهای که پس از این واقعه منتشر کرد آن ها را فرزندان محمدفاتح[8] خواند و از مجد و عظمت عثمانی سخن گفت و ترکیه را بر مسند امپراتوری عثمانی نشاند و مدعی شد خون این شهدا عزت مسلمین را بازگردانده است. حال آنکه مبارزه بیامن حزبالله با رژیم صهیونیستی و رشادتهای فوقالعاده آن ها برای زمینگیرکردن صهیونیست ها هیچگاه قرضاوی را به چنین هیجانی دچار نکردهبود.
او در نگاه به موضوع سوریه نیز مسئله وابستهگی خاندان اسد به علویها را پیش کشید و منابع خبری از درخواست محرمانه او از شیخ بدرالدین حسون، مفتی سوریه، برای پیوستن به این جریان معارض خبر دادند، پیشنهادی که به تندی از سوی حسون رد شد.تلاشهای او در جهت ایجاد وحشت از گسترش شیعه و نیز طرح ترکیه به عنوان نماد یک کشور اسلامی، پیگیری همان طرحی است که با ادعای عبدالله، شاه اردن، مبنی بر شکلگیری هلال شیعی، آغاز گردید و با جنگ زرگری اردوغان و شیمون پرز در داووس سوئیس برای مطرح کردن اسلام ظاهرا معتدل و بیخطر حزب حاکم ترکیه دنبال شد، طرحی که برای کاهش نفوذ ایران به عنوان منادی خیزشهای اسلامی در منطقه ترسیم شدهبود.
به عنوان خاتمه
قرضاوی وابستگی جدی و تمامی به جریان سلفی و به ویژه اخوانالمسلمین دارد. او در این راه حاضر است حتی گروههای موازی را قربانی کند. حمایت او از سرکوب گروه سنی مذهب تندرو موسوم به «جند انصارالله » در باریکه غزه به دست حماس جلوه آشکار این نگاه است. وقتی این حمایت را در کنار خردهگیری به ایران برای مقابله با طالبان و یا اعتراض به سکوت ایران در برابر اعدام صدام و نیز درخواست از عراق برای تغییر حکم طارق الهاشمی قرار میدهیم بهتر میتوان به این مشی فکری قرضاوی پی برد. از طرفی قرضاوی بدون شک صاحب فعالیتهای مالی مشکوک و ناشناختهای است که سبب شده در محافل عمومی نگاهها را بر علیه او برانگیزاند. او بر سر سفره همان حاکمانی مینشیند که خود در تفکراتش مبانی استبدادی آنها را مورد حمله قرار دادهاست.
پی نوشت:
[1] متولد 16 مهر 1285 در اسیوط مصر. او یکی از بنیانگذاران و اعضای بلندپایه اخوانالمسلمین بود. نظر و اندیشه او در مورد جهاد و مبارزه در اسلام بر مبارزه در کشورهای اسلامی تاثیری به سزا داشت. او در 7 شهریور 1345 به دلیل فعالیتهایی که ضد حکومتی عنوان میشد به دستور جمال عبدالناصر اعدام شد.
[2] آیتالله تسخیری به مناسبات اظهارات او بر ضد ایران (خطاب به حجاج در مهر 1391) در بیانیهای مینویسد:« این فرد که خود را به ارتجاع عربی منطقه مربوط ساخته و در این راستا بالغ بر 40 سال جیرهخوار آنان شد، بدون هیچ واکنشی نسبت به مبارک و یارانش، کشور خود را ترک گفت.»
[3] او ناظر امور دینی در اداره اوقاف و فرهنگ اسلامی مصر بود.
[4] داستان عشق قرضاوی به او به سوژهی ممتاز خبری بدل شد. او در سن 25 سالهگی با قرضاوی 65 ساله ازدواج کرد. اسماء بنت قاده را از نسل عبدالقادر الجزایری، حاکم و مبارز الجزایر بر ضد استعمار معرفی کردهاند.
[5] برای آشنایی مختصر با مرجئه به لینک مقابل نگاه کنید : http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EDBIA2.htm
[6] نقل از خبرگزاری فارس ، 17/3/91 ، خبر شماره 13910317001137
[7] در این قائله حتی واتیکان نسبت به انتشار فیلم موهن واکنش نشان داد.
[8] سلطان عثمانی که در سال 831 هجری شمسی قسطنطنیه را فتح کرد و نام آنرا به اسلامبول تغییر داد. او را بزرگترین سلطان عثمانی دانستهاند.
حجت ایرانی
منبع:رصد
انتهای پیام