( 0. امتیاز از 0 )

ـ مقدمه

بحث ما در این رساله، بررسی «مکتب تبریز» در مسئله نهضت مشروطیت و یا نقش علمای بزرگوار در بنیان‌گذاری آن نیست؛ بلکه هدف اشاره فهرست‌وار به‌علل دوری و یا کناره گرفتن علمای تبریز از همکاری با نهضت است؛ حال آنکه خود، بنیان‌گذار اصلی این حرکت بوده‌اند.

احمد کسروی، علی‌رغم گرایش ضد علمایی که از آغاز به آن شهرت داشت، در این موضوع نمی‌تواند حقیقت را بیان نکند و در کتاب خود می‌نویسد: «... این نکته را نباید فراموش کرد که مشروطه را در ایران علما پدید آوردند. در آن روزها که در ایران غول استبداد درفش افراشته، کسی را یارای دم زدن نبود، تنها علما بودند که دل به حال مردم سوزانیده، گاهی سخنانی می‌گفتند... و در آن زمان که توده انبوه در بستر غفلت خوابیده و هرگز کاری به نیک و بد کشور نداشتند، در بسیاری از شهرها علما پیشقدم گردیده و سرانجام بنیاد مشروطه را علما گزاردند.» و علمای تبریز در این زمینه پیشتاز بودند و حتی به‌گفته بعضی از پژوهشگران، تهران را نیز به حرکت در می‌آوردند و نقش ویژه‌ای در تحرک مرکز به عهده داشتند.

در همین برهه، گروهی از سوسیالیست‌های قفقازی ایرانی‌تبار و روشن‌فکرنمایان داخلی که خود را «آزادی‌خواه» می‌نامیدند، اجرای توطئه کنار گذاشتن علما را کلید زدند و با مطرح ساختن شعارهایی از قبیل: «میهن‌پرستی» و «حقوق برتر توده‌ها»، باعث دوری علما شدند: «این خواست، آزادی‌خواهان و ملایان را از هم جدا می‌گردانید...».

... این گروه به‌ظاهر انقلابی در «انجمن ایالتی تبریز» نفوذ کرده و در واقع اداره امور آن را به عهده گرفتند و ناگهان اعضای انجمن ایالتی تبریز؛ یعنی هواداران اصلی مشروطیت، علی‌رغم ادعاهای نخستین، خواستار لغو شریعت در تنظیم قانون اساسی شدند و حتی پس از غلبه بر «انجمن اسلامیه» و اخراج یا تبعید حاج میرزاحسن مجتهد و میرهاشم دوه‌چی، انجمن ایالتی تبریز از موضع قدرت، در تلگرافی که به مجلس شورای ملی فرستاد، رسماً اعلام کرد که «ما خواهان قانون اساسی هستیم... نه قانون شریعت» و این نشان‌دهنده ماهیت درونی ضد دینی صحنه‌گردانان انجمن ایالتی تبریز بود...

... حوادث خونین تبریز و بعد افشا شدن ماهیت انجمنی‌ها که رسماً خواستار عدم توجه به احکام شریعت شدند، باعث گردید که اکثریت علمای تبریز، پس از مخالفت‌ها و نصیحت‌ها و تعامل و مدارا، سرانجام مجبور شدند، خود را از این فجایع ـ که به‌نام آزادی‌خواهی رخ می‌داد و به‌غلط مشروطیت نام گرفته بود ـ کنار بکشند که البته با انجام این امر، هزینه‌های زیادی را تحمل نمودند و از اتهامات بی‌شمار، از جمله اتهام طرفداری از استبداد سلطنتی، بی‌بهره نماندند.

جد بزرگوار، مرحوم آیت‌الله آقای سیداحمد خسروشاهی که با این قبیل اقدامات به‌طور علنی همراه بقیه علما مخالفت می‌کرد، سرانجام به‌علت سفر به عتبات عالیات ـ که روش سالانه او بود، متهم گردید که برای تغییر دادن نظریه مراجع نجف بر ضد مشروطیت، عازم عتبات شده است... به‌ویژه که این بار، در عرض چند ماه، او دو بار راهی عتبات و نجف اشرف گردیده بود و به گزارش خبرچینی از نجف، به وزارت امور خارجه ایران، او اعزام‌شده از طرف ولیعهد ساکن تبریز، بوده است؛ درحالی‌که مراجع عظام نجف اشرف، به‌طور مکتوب و رسمی این اتهام را رد نموده و شایعات عناصر مشکوک را در این رابطه تکذیب کردند که متن بیانیه‌های آنها در ویژه‌نامه «جریده ملی» ـ چاپ تبریز ـ منتشر گردید...

... در واقع این رساله، ضمن اشاره به چگونگی مسائل مشروطیت در تبریز و علل طرفداری علمای تبریز از «مشروطه مشروعه»، موضع‌گیری مخالف جد بزرگوار را در این مسئله با اسناد و مدارک روشن می‌سازد و اتهامات را از قول مراجع عظام نجف اشرف رد می‌کند... .

ـ نقش علمای تبریز در مشروطیت

پیدایش نهضت مشروطیت، در واقع وابسته به رهبری و هدایت مراجع و علمای عظام در ایران و نجف اشرف بود. بخشی از علمای طرفدار این نهضت در نجف اشرف، با توجه به حضور عینی و فعال علمای تهران و در طلیعه آنها آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و اعتماد و وثوق مطلقی که به او داشتند، بدون قید و شرط، مشروطیت را تأیید کردند که از جمله آنها مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی بود... در منطقه آذربایجان، تبریز مرکزیت تکوین و گسترش اندیشه ضرورت برقراری عدالت‌خانه و از مراکز اصلی و ثقل رشد و پیشرفت اندیشه مشروطیت بود که باز رهبری اصلی و نخست آن به عهده علمای عظام منطقه بود و نقش تبریز در این امر تا آنجا اهمیت داشت که بعضی از پژوهشگران تاریخ نوشته‌اند: «مشروطه تبریز، نمای کوچکی از کل مشروطه ایران با همه شاخصه‌های آن است». در واقع چون تبریز جایگاه خاصی نسبت به دیگر شهرهای ایران داشت و از لحاظ همجواری با روسیه و ترکیه عثمانی، تحت تأثیر جریان‌های آزادی‌خواهانه روشن‌فکران همجوار آن قرار گرفته بود، تجمع سوسیال دموکرات‌های قفقاز در آن که عمدتاً ایرانی بودند و سپس تأسیس «مرکز غیبی» در آن، که با اقدامات تندروانه خود، پرده از اهداف جناح غرب‌گرای مشروطه‌خواه در تبریز برداشت و این امر، دوری علمای عظام و مردم باایمان از طیف غرب‌زده سکولار را سبب شد و در واقع علما و مردم مؤمن آذربایجان و مرکزیت آن تبریز که رواج شریعت از طریق نهضت مشروطه را خواستار بودند، قبل از علما و مردم شهرهای دیگر ایران، به حقیقت امر پی بردند و با زوایای نگران‌کننده و تاریک آن آشنا شدند و سپس در واقع چهره واقعی غرب‌زدگان سکولار و یا سوسیال دموکرات‌های قفقازی ایرانی‌تبار را شناختند و این امر، عامل اصلی دوری آن‌ها از نهضت مشروطه و در نتیجه موجب گسترش اختلافات در آذربایجان و تمامی شهرهای ایران شد که خسارات زیادی بر کل نهضت و از بین رفتن اهداف اصلی حرکت وارد کرد؛ یعنی عناصر نفوذی و مشکوکی چون سیدحسن تقی‌زاده که فردی به‌ظاهر روحانی و معمم بود و سوسیال دموکرات‌ها که تمایلی به دخالت علما در امور دولتی نداشتند و هوادار «جدایی دین از سیاست» بودند، با اقدامات ضد دینی خود، موجب کناره‌گیری علما و دلسردی مردم متدین از مشروطه‌خواهی شدند. به‌گفته احمد کسروی: «این امر نخست در تبریز اتفاق افتاد و سپس به تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشیده شد».

در بین علمای تبریز چهار شخصیت معروف و برجسته در مورد مشروطیت و یا تأسیس عدالت‌خانه موضع داشتند که در تاریخ معاصر از آنها به‌نیکی یاد شده است. آنها عبارت‌ بودند از آیات بزرگوار: میرزا صادق‌آقا تبریزی، میرزاحسن مجتهد، سیداحمد خسروشاهی، میرزاعلی ثقة‌الاسلام.

مرحوم آیت‌الله آقا میرزا صادق‌آقا، عالم برجسته و شخصیت وارسته دوران آغاز مشروطیت در تبریز به‌ظاهر از آغاز امر با این پدیده موافق نبوده‌اند؛ ولی به احترام علمای موافق و حفظ وحدت جامعه، مخالفت علنی و رسمی هم نمی‌کردند. مرحوم عبدالعلی کارنگ، دوست فرهیخته و باایمان حقیر که یکی از رجال فرهنگی مجهول‌القدر تبریز بود و کتاب‌ها و آثاری هم از او به‌جا مانده است، درباره دیدگاه آیت‌الله آقا میرزا صادق‌آقا در این زمینه و اقدام بعضی از مؤمنین برای کسب نظر وی، در مقاله‌ای به‌نقل از «تقی‌زاده» که خود از صحنه‌گردانان مشروطیت در تبریز شده بود، راجع به رجال آن عصر و دوراندیشی و هوشیاری آقا میرزا صادق‌آقا نکاتی را نقل می‌کند.

جد بزرگوار ما مرحوم آیت‌الله حاج سید احمد‌آقا خسروشاهی از شاگردان برجسته علما و مراجع عظام نجف اشرف و یکی از مجتهدان و علمای معروف تبریز و مورد احترام قاطبه اهالی و بزرگان علمای شهر بود. ایشان نخست با «مشروطیت» با مفهوم اصیل و اصلی آن موافقت داشت و در کنار علمای دیگر تبریز، همکاری‌های لازم را به‌عمل می‌آورد و در همین راستا، در هجرت یا خروج معروف علما از تبریز، پس از حوادث ناگوار اهانت به مرحوم مجتهد، در کنار آنان بود و به‌همین دلیل، در این مسئله اعتراضی نیز، همراه آنها از «تبریز» خارج شد و با مرحوم آقا میرزا صادق‌آقا و دیگران به روستای «سردرود» ـ در نزدیکی تبریزـ رفت تا به‌عنوان اعتراض و مخالفت با اهانت به علما و روحانیون، به‌کلی از شهر دور شوند.

در واقع پس از سلطه غرب‌زدگان بر اداره امور نهضت، آیت‌الله حاج سید احمد‌آقا خسروشاهی، مانند اکثریت علمای تبریز، از مشروطیت جعلی کناره گرفت و برای پشتیبانی از آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری خواستار رعایت اصول دین و ارزش‌های معنوی در کل جریان نهضت شد و مشروطه مشروعه را راه‌حل مناسبی برای خروج از بحران و بن‌بست نامید.

علاوه بر جد بزرگوار و والد معظم ما، مرحوم اخوی بزرگ آیت‌الله سیداحمد خسروشاهی نیز، به‌شدت با مشروطه‌خواهی، مجلس شورای ملی، انتخابات و این قبیل امور به‌طورکلی مخالف بود و حتی علی‌رغم این‌که شاگرد مخلص و مرید واقعی مرحوم آیت‌الله حاج سید محمدتقی خوانساری بود و مردم آذربایجان را به تقلید از ایشان دعوت می‌کرد، پس از صدور فتوای ایشان در مورد لزوم شرکت در انتخابات دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، در مسجد بزرگ پدری در بازار تبریز، در یک سخنرانی عمومی با حضور شاید نزدیک به هزار نفر یا بیشتر، به‌طور رسمی و علنی گفت: «این کارها در شرع مجاز نیست و شرکت در انتخابات هم جایز نیست؛ چون می‌خواهند در آن مجلس، قوانین ضد اسلامی و یا مخالف شرع تصویب کنند و لذا مقدمه حرام که شرکت در انتخابات است، حرام خواهد بود... و اصولاً اگر این نوع برنامه‌ها مطرح است، بگذارید افراد بی‌دین و بی‌ایمان و حتی ارمنی‌ها، در آن مجلس حضور یابند و قانون بگذرانند که صلاح اسلام و مسلمین در این است؛ چون همه خواهند فهمید که مسئولان این قوانین مسلمان نیستند و این قوانین از اعتبار ساقط خواهد شد و اگر می‌گویید، بزرگانی چون آیت‌الله خوانساری برای شرکت در این امر فتوا داده‌‌اند، من ضمن تبرّی از این حکم یا فتوا، به شما مردم می‌گویم که اگر با اعتماد به سخن من از ایشان تقلید کرده‌اید، از این تقلید عدول کنید و اگر هم نکردید، مسئولیت شرعی از گردن من برداشته شده است؛ چون من صریحاً وجوب عدول از تقلید ایشان را در اینجا اعلام می‌دارم!!».

ظاهراً فقط بنده بودم که با راه و روش جد بزرگوار، والد گرامی و اخوان عظام موافق نبودم و هوادار مشروطه واقعی و ایجاد مجلس قانون‌گذاری در چهارچوب تعالیم اسلامی بودم و هستم و از این‌که نام آن حکومت، مشروطه مشروعه و یا جمهوری باشد، برایم مهم نبود؛ بلکه محتوا و پایبندی به اصول و ارزش‌های دینی برایم مطرح و محترم بوده و هست و در این زمینه حتی در سال 1337، رساله‌ای هم تحت عنوان «اسلام و دموکراسی» نوشته و منتشر کردم که در آن خواستار ایجاد «حکومت جمهوری اسلامی دموکراتیک» شده‌ام و این نوع تفکر و زمینه‌های وابسته به آن تا به امروز نیز، در اندیشه اینجانب ریشه دارد...

ـ مسئله هجرت علما

تحصن و یا ترک محل اقامت و هجرت به دیار دیگر، یکی از شیوه‌های مبارزاتی است که در موارد اضطراری توسط افراد و شخصیت‌ها انتخاب می‌شود و سابقه درازی در تاریخ ایران و بلاد دیگر دارد. در کشمکش‌های مشروطه‌خواهان و هواداران عدالتخانه‌‌ که رهبری گروه دوم در تبریز را هم علما و مجتهدان معروف این شهر به عهده داشتند، بعد از اهانت به آیت‌الله حاج میرزا حسن‌آقا مجتهد و اخراج توهین‌آمیز وی از شهر، عده‌ای از علمای تبریز تصمیم به هجرت گرفتند که در رأس آنها آیت‌الله آقا میرزاصادق، آیت‌الله حاج میرزامحسن و آیت‌الله حاج سیداحمد خسروشاهی قرار داشتند که البته با این اقدام، متهم به هواداری از استبداد شدند!

البته در استمرار بحران آن دوران، بعدها عده‌ای از علمای تهران هم به‌عنوان اعتراض به روش‌های مشروطه‌خواهان، به قم هجرت کردند که آن‌‌ها هم، از اتهام طرفداری از استبداد در امان نماندند!

احمد کسروی ضمن تشریح چگونگی بیرون کردن حاج میرزاحسن مجتهد از شهر توسط عده‌ای از مشروطه‌خواهان و به‌بهانه‌های مختلف که البته با ادبیات ضد «ملایانی» وی همراه است، مدعی می‌شود که آقا میرزا صادق‌آقا کنار کشید و «از مردم روی برگردانید» و سپس می‌نویسد:

 «امروز دانسته شد حاجی میرزامحسن، آقا میرزاصادق و حاجی سیداحمد خسروشاهی هم، از شهر بیرون رفته‌اند. ثقةالاسلام هم بیرون رفته بود»

این اقدام اعتراضی علمای شهر در برابر اهانت به حاج میرزاحسن مجتهد که در آن شرایط برای جلوگیری از تندروی‌های بیشتر معارضین ضروری به نظر می‌رسید، از دیدگاه بعضی‌ها، برای ایجاد فتنه و آشوب در شهر بود.

محمدباقر ویجویه‌ای از معاصرانِ حوادث، در کتاب خود می‌نویسد: «... بعد از رفتن جناب مجتهد، جنابان حاجی میرزامحسن و آقا میرزا صادق‌آقا و حاج سید احمدآقا خسروشاهی برای اغتشاش کردن در شهر، خود به خود از شهر خارج شدند و به «سردرود» رفتند. جناب حاجی میرزامحسن آقا و آقا میرزا صادق‌آقا را برگرداندند. جناب حاجی سید احمدآقا را گذاشتند به هر جا که می‌خواهد برود.»

البته مرحوم محمدباقر ویجویه‌ای، از مشروطه‌خواهان تبریز، با توجه به موضع‌گیری‌های مرحوم جد بزرگوار، می‌خواهد با نقل جملات فوق در حد توان خود انتقامی از روش ایشان گرفته باشد؛ در‌حالی‌ که مرحوم والد نقل می‌کردند: «عده‌ای از وجهاء قوم» به دنبال آقایان مهاجر رفتند و با خواهش و احترام همه آنان را به شهر بازگرداندند.

ـ مسئله سفر به عتبات

قضیه سفر دوم جد بزرگوار به عتبات عالیات و ملاقات او با علما و مراجعی که از زمان اقامت و تحصیل در نجف سابقه آشنایی با آنها را داشت، موجب واکنش‌ها و گزارش‌هایی شد که یک نمونه از آنها گزارشی است که توسط یکی از عناصر ظاهراً وابسته به دولت، از نجف اشرف به ایران ارسال شده است و اصل آن در اسناد وزارت امور خارجه ایران نگهداری می‌شود و سالیانی پیش، پژوهشگر معاصر ایران، برادر ارجمند جناب آقای محمد ترکمان، نسخه‌ای از کپی آن را به اینجانب داد که فضل کشف این سند با ایشان بود و البته بعدها خود من نیز که به بررسی اسناد قدیمی وزارتی می‌پرداختم، آن را دیدم که در آرشیو محرمانه وزارت امور خارجه، جزوه‌دان 5، سال 1325هـ. ق قرار داشت... پس از سفر دوم جد بزرگوار به نجف اشرف، شایعات و اتهاماتی علیه ایشان منتشر شد که شاید رژیم استبداد در نشر آنها نقش داشته است؛ به‌ویژه که گزارش محرمانه «شیخ محسن علاءالمحدثین» به وزارت امور خارجه و یا یکی از ارکان نظام استبدادی، این دیدارها را مربوط به اقدام ایشان علیه مشروطیت دانسته است.

ـ اتهام دفاع از استبداد

به‌موازات اقدامات اعتراضی، سیل اتهامات بر ضد علمای عظام تهران و تبریز از جمله جد بزرگوار صادر و شایع شد و در افواه مردم عوام و سپس در گزارش‌ها آمد. ایشان نیز متهم به طرفداری از دولت استبداد و مخالف آزادی و عدالت‌خواهی گردید... و این اتهام پس از سفر ایشان به عتبات عالیات در دوران بحران اوج گرفت که مرحوم شهید میرزاعلی ثقة‌الاسلام تبریزی آن را در رساله خود نقل کرده است... این وقایع‌نگاری آن هم توسط شخصیتی چون شهید میرزاعلی ثقه‌الاسلام تبریزی، چگونگی وضع بحرانی شهر و اختلاف بین دو جناح طرفدار مشروطه و مخالفان آن را نشان می‌دهد و البته تبریز با این اوضاع، جناح مشروطیت‌خواه را در مرکز هم تقویت می‌کرد.

ـ دیدگاه تاریخ‌نویسان معاصر

برخی گزارش‌ها و شایعات مکتوب و منتشره در بعضی از آثاری که به‌عنوان تاریخ مشروطه نوشته شده‌اند، باعث شده که بعضی از محققان معاصر، به بررسی علل و نتایج آن بپردازند که یکی از آنان، برادر ارجمند گرانمایه، مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ علی ابوالحسنی (منذر) است که در اثر تحقیقی ارزشمند خود، به محتوای آن پرداخته و موضوع را کاملاً منطقی و مستند بررسی نموده و نتیجه مثبتی را ارائه داده است.

ظاهراً در این زمینه نقل کامل تحلیل و پژوهش مرحوم استاد «منذر» برای روشن شدن کامل حقیقت، علی‌رغم طولانی بودن آن، برای مستندسازی و روشن شدن امر ایرادی نداشته باشد.

مرحوم استاد منذر در این‌باره چنین می‌نویسد:

 «سومین سند مربوط به اظهار نظر سید در صدر مشروطه، راجع به آیت‌الله خسروشاهی، از علمای مبرّز و پارسای تبریز می‌شود که به‌نحوی اظهار نظر مثبت ایشان راجع به مشروطه را نیز در بر دارد. آیت‌الله حاجی سید احمدآقا خسروشاهی (1327ـ1266هـ. ق) از شاگردان برجسته آیات عظام حاج میرزا حبیب‌الله رشتی، فاضل ایروانی و شیخ محمدحسن مامقانی و صاحب تألیفات گوناگون در فقه و اصول است که در عصر مشروطیت در تبریز می‌زیست و به-نوشته حاج شیخ آقابزرگ تهرانی: «در نهایت ورع و تقوا قرار داشت». ویژگی او علاوه بر انجام شئون روحانیت نظیر تدریس علوم دینی، افتاء، اقامه جماعت، منبر و اهتمام به فریضه امر به معروف و نهی از منکر بود. مؤلف «علمای معاصرین» از وی با عنوان «سیف‌الشریعة و مصباح‌الشریعة، حامی‌الملة والدین و قامع بدع‌الملحدین» یاد کرده است و می‌نویسد: «آن‌مرحوم بعد از مراجعت از نجف اشرف، در تبریز قریب چهارده سال مشغول به وظایف روحانیت از قبیل تدریس، تصنیف، اقامه جماعت، وعظ و تبلیغات دینی در منبر بعد از نماز و نوشتن اجوبه استفتائات وارده بر وی بود و در ترویج شرع مقدس، نهایت جدیت و سعی بلیغ را داشت.»

چنین شخصیتی طبعاً در عصر مشروطه خار راه عناصر تندرو و سکولار بود و با غرب‌زدگی‌ها می‌ستیزید؛ لذا در جریان خروج معترضانه حاجی میرزا حسن‌آقا مجتهد تبریز در صدر مشروطه از آن شهر، آیت‌الله خسروشاهی از علمایی بود که تبریز را موقتاً ترک گفت و پس از آن نیز، در کشاکش مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان، از منتقدان مشروطه سکولار بود. وی در سال 1327 در مدینه درگذشت و در جوار بیت‌الاحزان جده طاهره‌اش فاطمه زهرا(س) به خاک سپرده شد.

باری، مرحوم آیت‌الله خسروشاهی در همان اوایل تأسیس مشروطیت، سفری به عتبات کرد که در تبلیغات مشروطه‌چیان تندرو، به‌عنوان حرکتی بر ضد مشروطه قلمداد شد. مراجع نجف از جمله صاحب عروه، در برابر این تبلیغات واکنش نشان دادند و طی نامه‌هایی که به تبریز نوشتند، شایعه مخالفت خسروشاهی با مشروطیت را بی‌اساس دانستند. «جریده ملی» (روزنامه «انجمن» بعدی، ارگان انجمن ایالتی تبریز در صدر مشروطه) در شماره مورخ 20 شوّال 1324ق خود، ذیل عنوان «رفع تهمت» با اشاره به سفر خسروشاهی به عتبات و شایعات یادشده، صورت سؤال و جواب را به‌ترتیب از آقایان حاج شیخ عبدالله مازندرانی، آخوند خراسانی و صاحب عروه در این باره درج کرد.

ـ نقدی بر کتاب اکبر ثبوت؛ درباره سفر آیت‌الله حاج سید احمد خسروشاهی

اثری که در سال‌های اخیر منتشر شده و در این باره، گزارش مبسوطی دارد، به نظر من به افسانه‌بافی و داستان‌سرایی بیشتر شباهت دارد تا به یک تحقیق مستند علمی‌ـ ‌تاریخی و آن کتاب جناب آقای ثبوت است که تحت عنوان: «دین و فرهنگ» منتشر شده است... در فصل دوازدهم آن، تحت عنوان «گفت‌وگوهای موافقان و مخالفان مشروطه» از قول مرحوم علامه آقابزرگ تهرانی و به‌نقل از آخوند خراسانی، مطالبی که به‌گفته ایشان متکی به حافظه نیرومند آقا شیخ آقابزرگ تهرانی است، در چند ده صفحه مطرح شده‌ که با مطالعه دقیق آن، افسانه‌بافی یا داستان‌سرایی نویسنده محترم آن بر اهالی تحقیق کاملاً روشن می‌شود.

البته خلاصه و لبّ مطلب نویسنده محترم، مخالفت با حکومت دینی است که او می‌خواهد، آن را از قول مرحوم آخوند خراسانی اثبات کند؛ ولی توضیح نمی‌دهد که آخوند اگر مخالف این امر بود، چرا حکومت مشروطه را تأیید می‌‌کرد؟ و در این رابطه ده‌ها نامه و اعلامیه و تلگراف صادر و ارسال نمود؟

دو سه سال پیش در منزل آقای روشن‌ضمیر، از همکاران محترم وزارت امور خارجه، در دیداری با نویسنده محترم جناب آقای اکبر ثبوت در مجلس افطاری ماه مبارک رمضان که شخصیت‌هایی چون حضرت آقای موسوی خوئینی‌ها و حضرت آقای محمدجواد حجتی کرمانی و عده‌ای از سفرا و مسئولین وزارت امور خارجه هم حضور داشتند، به ایشان گفتم: این شرح و پاسخ مبسوط در پاسخ یک سؤال مجمل جد بزرگوار من از مرحوم آخوند خراسانی، به داستان‌سرایی بیشتر شبیه است تا واقعیت؛ به‌ویژه که نقل آن همه مطلب و شعر و حدیث و غیره، از قول مرحوم آقا شیخ آقابزرگ تهرانی، پس از مرور حدود یک‌قرن از وقوع جریان ـ با آن طول و تفصیل ـ امر صحیح و معقولی به نظر نمی‌رسد؟

و جناب ثبوت در پاسخ گفتند: مرحوم آقا شیخ آقابزرگ حافظه بسیار نیرومندی داشت و نقل قول‌‌ها صحیح است... و اصرار بر صحت نقلیات داشت.

...کتاب ایشان سر و ته دراز دارد و جالب آن‌که مؤلف محترم منابع و مدارک نوعاً جدید‌الطبع همه اشعار و روایات منقول را هم با ذکر همه مآخذ و مشخصات آنها، در پاورقی‌ها می‌آورد که بی‌تردید این منبع‌شناسی، دیگر مربوط به حافظه مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی نیست و مانند اصل مطالب، از افاضات و اضافات خود مؤلف است.

در واقع خلاصه مطلب آقای ثبوت ـ چه در این بخش و چه در بحث مناظره آخوند با مرحوم میرزای نائینی ـ این است که تشکیل حکومت دینی از دیدگاه آیت‌الله آخوند خراسانی مطلوب نبوده و باید از اقدام به آن پرهیز کرد؛ ولی پاسخ این سؤال داده نمی‌شود که اگر مرحوم آخوند مخالف تأسیس این نوع حکومت بود، پس به چه دلیل برای تشکیل «مشروطه» اقدام کرد؟ و چرا آن همه نامه و بیانیه و تلگراف به اکناف عالم و ایران فرستاد؟ آیا حکومت مشروطه‌ای که مرحوم آخوند هوادار تأسیس آن بود، نوعی حکومت دینی نبود؟

نکته‌ای که ذکر آن ضروری است، این است که با کمال تأسف جناب مؤلف محترم، افکار و اندیشه‌های خود را بنا بر مصالحی به روایت از بزرگانی چون آیت‌الله آخوند خراسانی نقل می‌کند که گویا مرحوم آیت‌الله شیخ آقابزرگ تهرانی هم پس از مرور زمانی حدود یک قرن، همه آنها را در حافظه خود داشته و مؤلف محترم هم در کمال امانت همه آنها را ـ ‌با ذکر منابع ـ نوشته و یادداشت نموده و سپس در کتابی قطور نقل کرده است.

ای کاش مؤلف محترم به‌عنوان یک فرد مستقل، افکار و اندیشه‌های خود را آن‌طور که لازم بود، مطرح می‌کرد و با استشهاد به منقولات لااقل مشکوک ارزش اثر خود را از بین نمی‌برد و ضایع نمی‌ساخت.

ـ روابط آیت‌الله حاج سیداحمد خسروشاهی با مرحوم آیت‌الله سیدکاظم یزدی و دیگر مراجع

مرحوم آیت‌الله حاج سیداحمد خسروشاهی با توجه به سوابق تحصیلی و اقامت در نجف اشرف و روابط پدر و جد خود با بزرگان حوزه نجف، با اعاظم علما و مراجع وقت روابط صمیمانه‌ای داشتند و حتی پس از تکمیل تحصیلات و اخذ اجازه اجتهاد و مراجعت به تبریز، این روابط را ادامه داده‌اند و مکاتباتی هم داشته‌اند که برای نمونه، یک نامه از مرحوم آیت‌الله سیدکاظم طباطبائی یزدی، صاحب کتاب ارزشمند «العروةالوثقی»، در پاسخ به نامه جد امجد موجود است که در آن، ضمن تمجید از فرزندشان آیت‌الله سیدمرتضی خسروشاهی، خواستار اعزام وی به نجف برای ادامه تحصیل شده‌اند. متن نامه به خط خود معظم‌له بوده و محتوای آن جالب و نشان‎دهنده صمیمیت فیمابین است و در پایان آن، خواهان استمرار مکاتبه می‌شوند.

علاوه بر آن، اجازه‌نامه خاصی هم بعدها به والد ماجد مرحوم آیت‌الله سیدمرتضی خسروشاهی فرستاده‌اند که آن هم در نوع خود جالب و قابل توجه است.

ـ جمع‌بندی

1. در آغاز نهضت مشروطیت، حرکت مشروطه‌خواهی به‌عنوان یک نهضت ملی ـ دینی، با رویکرد استقرار عدالت در جامعه و رفاه حال عمومی مردم، مورد توجه علما و مردمان باایمان قرار گرفته بود و برای همین، جملگی و یا اکثریت چشم‌گیری خواهان تأسیس عدالت‌خانه یا مجلس بودند و علاوه بر آن، می‌دانیم که در آن دوران علمای برجسته و شاخص همه بلاد برای خود محکمه شرعی داشتند و به مرافعات رسیدگی می‌کردند و گروهی از مردم در این زمینه خواهان نظم و سامان دادن به این محاکم بودند که گاهی احکام آنها درباره یک موضوع خاص، متضاد بود و موجب تضارب آراء و یا به‌اصطلاح صدور احکام ناسخ و منسوخ می‌گردید.

2. علت‌العلل اجماع تقریبی علمای بلاد در ایران و عراق در پیوستن به مشروطه‌خواهی، با برداشتی که از مفهوم این کلمه داشتند، همان تشکیل عدالت‌خانه و یک نظام ثبتی غیرقابل خدشه برای اجرای قوانین شرعی و احکام الهی بود و با این اندیشه که این نوع حکومت، یک نوع حکومت معنوی و الهی خواهد بود، از آن پشتیبانی کردند؛ اما پس از موافقت ظاهری مظفرالدین‌شاه با آن و جمع شدن همه طیف‌های هوادار حرکت جدید برای تنظیم نظام‌نامه یا قانون اساسی، اختلافات و دو دستگی‌ها آغاز شد و جناح(به‌اصطلاح) روشن‌فکر و غرب‌زده، خواهان تدوین قوانین بر طبق اصول بشری شدند و ضرورتی برای ارجاع همه امور به شرع و قانون الهی نمی‌دیدند؛ ولی جناح مذهبی و در رأس آنها علما، خواستار تأسیس عدالت‌خانه و نظام دادرسی خاص و متقن طبق موازین شرعی و ارزش‌های اسلامی بودند و البته عناصر مشکوک ـ ‌همان‌طور که قبلاً اشاره شد ‌ـ از فرصت اختلاف استفاده کردند و به تحکیم مواضع و مواقع خود پرداختند و کسان دیگری که به‌خاطر منافع شخصی یا طبقاتی خود به مشروطیت پیوسته بودند و در درون همچنان به استبداد سلطنتی وفادار بودند، به تخریب عملی نهضت برای دور کردن تکیه‌گاه اصلی آن، که علما و روحانیون و مردم مؤمن پیرو آنان بودند، پرداختند و در نتیجه شرایطی را به وجود آوردند که علمای هوادار نظریه شهید شیخ فضل‌الله نوری که تقریباً اکثریتی هم در بلاد داشتند، کاملاً از میدان دور شوند و مشروطیت تبدیل به یک وسیله برای سوءاستفاده فرصت‌طلبان گردد.

3. در مراحل نخست و آغاز حرکت، می‌بینیم خود مرحوم شیخ فضل‌الله نوری به‌صراحت می‌گوید: «من همان مشروطه و مجلسی را می‌خواهم که جناب آخوند خراسانی می‌خواهد؛ ولی اختلاف بین ما و لامذهب‌هاست که می‌گویند: مجلسی که تخفیف ظلم و اجرای احکام اسلام کند، نباید باشد... آنها می‌خواهند نگذارند، رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجرای آن و هر روز به‌بهانه‌ای القای شبهات می‌کنند.»

4. شیخ شهید باز در جای دیگری می‌گوید: «مجلس، دار‌الشورای کبرای اسلامی است و به‌مساعی مشکور حجج اسلام و نواب عام امام زمان قائم شده است. ممکن نیست که آثار پارلمان پاریس و انگلیس بر آن مترتب شود. بدانید طبع مملکت ما را مشروطه اروپایی دردی است، بی‌دوا و جراحتی است فوق جراح. من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان آن را می‌خواهند. به این معنی که عموم مسلمانان مجلسی می‌خواهند که اساسش بر الهیت باشد و برخلاف شریعت محمدی و برخلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذارد.» و این لبّ خواست همه علمای بلاد در آغاز و پایان امر بود؛ ولی دوری جناح به‌اصطلاح روشن‌فکران و یا غرب‌زدگان خودباخته که نخست خواستار عدم توجه به احکام شریعت در قانون‌گذاری شدند و بعدها به‌طور صریح خواستار آن شدند که «ایرانی‌ها باید ظاهراً و باطناً فرنگی‌مآب شوند» ـ و دوری ـ از این راه اصیل و مسیر صحیح موجب شد که اختلافات اوج بگیرد... و ناگهان تقی‌زاده در عمل حاکم شود و شخصیتی چون شیخ فضل‌الله نوری در این راه، بالای چوبه‌دار برود و عناصری چون عین‌الدوله‌های استبدادی، نخست‌وزیر دوران مشروطیت شوند... علمای آذربایجان به‌ویژه تبریز نیز، روی همین اصول، راه خود را از راه مشروطه‌خواهان فرصت‌طلب جدا کردند که مشروح حوادث آن در کتب تاریخ مشروطیت آمده است و ما در این مجال، فقط به گوشه‌هایی از آن حوادث و مستندات و خاطرات مربوط به خاندان معزّز خود اشاره کردیم.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر