( 0. امتیاز از 0 )

اشاره: در قرن نوزدهم میلادی، هنگامی كه اروپا شاهد تحولات سریع و چشم‌گیر ناشی از صنعتی شدن بود، ایران و دیگر كشورهای اسلامی همچنان در خواب غفلت بودند. آنانی كه با مظاهر پیشرفت تمدن غرب آشنا بودند، این عقب‌ماندگی را كاملاً احساس می‌كردند و لاجرم در جست-وجوی راه چاره‌ای می‌گشتند؛ بلكه تا حدودی از این فاصله كاسته شود. از سویی آنها كشور خود را آبستن مسائلی عمیق‌تر می‌دیدند كه ریشه در استعمار داشت. در این شرایط كه سلطنت عثمشانی رو به زوال بود و تزلزل سیاسی، كارآمدی آن را از بین می‌برد و وقتی شاهان قاجار در ایران با ناآگاهی تمام از اوضاع زمانه به‌جای واكنش صحیح و معقول نسبت به دسیسه‌های استعمار به فكر حرمسراهای خویش بودند، مردانی چون سید جمال‌الدین اسدآبادی از وضعیت نابسامان و بغرنج مسلمانان جهان به ستوه آمدند و فریاد احیای فكر دینی، وحدت و بازگشت به قرآن را سر دادند. سیدجمال از آن چهره‌های تأثیرگذار تاریخ است كه ردپایش را در بسیاری از تحولات ایران و جهان اسلام می‌توان یافت.

استاد سید هادی خسروشاهی، در گفت و گویی به بررسی زندگی و آرای سید جمال‌الدین اسدآبادی پرداخته‌اند كه می‌خوانید.

ـ افکار سید در زمان خویش دارای تازگی منحصر به فردی است؛ به‌طوری‌که شاید بتوان گفت دیدگاه او نسبت به بسیاری از مسائل، همچون توسعه‌یافتگی، وحدت مسلمین، جایگاه قرآن و... بسیار قابل تأمل‌تر از هم‌قطاران اوست. با این مقدمه، به نظر شما آنچه سیدجمال را در عرصه اندیشه و نظر از دیگر اندیشمندان اسلامی حتی در عصر حاضر متمایر می‌کند، چیست؟

سید جمال‌الدین حسینی، به دنبال تحقیق و بررسی عملی و میدانی، در درون جوامع مسلمین و شناخت عینی مشکلات و دردهای این جوامع، اندیشه‌ها و برنامه‌های جدیدی را مطرح ساخت؛ در رابطه با ضرورت بازگشت به اصول قرآن و سیره «سلف صالح»، همگام با پیشرفت‌های زمان و لزوم آموزش علوم و فنون جدید و وجوب وحدت مسلمین در همه زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، برای درمان ریشه‌ای مشکلات... این اندیشه‌ها از یک قرن و نیم پیش تاکنون، موجب پیدایش حرکت‌های انقلابی یا اصلاحی در بسیاری از سرزمین‌های اسلامی و در میان مسلمانان شده است.

به نظر من نواندیشی دینی همراه با تمسک به اصول اساسی دینی، به اضافه توجه به مسئله زمان و مکان و ضرورت باز بودن باب اجتهاد و سپس مبارزه خستگی‌ناپذیر و پیگیری بی‌وقفه این آرمان‌ها که در طول زندگی سید شاهد آن هستیم، «وجه تمایز» اصلی سید در عرصه اندیشه و نظر است؛ یعنی شناخت دقیق مشکلات، کار کارشناسی برای رفع آنها و اقدام جدی و دائمی در راستای تحقق هدف، وجوه تمایز سید را در مقابل دیگر مصلحان اجتماعی و سیاسی، به‌خوبی روشن می‌سازد.

سید چنین نبود که از لحاظ تئوری، اندیشه‌ای را در جامعه مطرح سازد و بعد خود، به استراحت بپردازد و یا فقط از مردم و دیگران بخواهد که در این راه گام بردارند؛ بلکه خود در همه‌جا، علی‌رغم همه فشارها، تهدیدها، تبعیدها، اتهامات و ناملایمات، پیشگام اجرای طرح و کلیددار حرکت بود.

ایجاد حرکت نخستین در مصر، تبعید از مصر به هند، نهضت فرهنگی در شبه‌قاره هند، همگام با نهضت سیاسی ضداستعماری و تبعید از آن دیار، شرکت در قیام مسلحانه مردم افغانستان علیه نیروهای اشغالگر انگلیس، مبارزه منطقی با دیکتاتوری شاه قجری ایران و سپس اخراج از ایران، آغاز افشاگری علیه رژیم سلطنتی قجری در عراق و دعوت مراجع عظام به خلع شاه از سلطنت، همزمان کوشش برای صدور فتوای تحریم تنباکو و لغو قرارداد رژی، یا تبعید به فرانسه و تشکیل جمعیتی سیاسی و اصلاح‌طلب در پاریس و نشر مجله «العروة‌الوثقی» و آنگاه تبعید به لندن و تأسیس مجله «ضیاءالخافقین» برای افشای معاندان و تبعید به استانبول و روشنگری وی در آن سامان و دعوت سلطان عثمانی برای ایجاد وحدت اسلامی و سپس کینه‌ورزی دکانداران مذهبی و در رأس آنها، شیخ حسن فهمی - شیخ الاسلام دربار عثمانی- و باز تبعید و آوارگی و... همه و همه نشان می‌دهد که سید لحظه‌ای در زندگی خود، آرام نبود و همه ناملایمات، سختی‌ها و آوارگی‌ها را در راستای تحقق اهداف خود، پذیرا بود و هرگز دست از مبارزه با مفاسد و مفسدان، برنمی‌داشت و در این میدان، آنچه برای او مطرح نبود، مقام و ثروت و زن و فرزند بود. و بی‌شک کسی که دل به این زخارف دنیوی نبندد، می‌تواند کارهای ناشدنی را انجام دهد و اگر هم خود در حال حیات، شاهد تحقق هدف و به پیروزی رسیدن نباشد، نسل تربیت‌شده او این پیروزی را شاهد خواهند بود.

به هر حال سید جمال‌الدین حسینی، علاوه بر اینکه صاحب اندیشه و طرح بود، خود نیز، در این راه صادقانه می‌کوشید و همین ممیزات باعث شد که سید حتی در عصر حاضر نیز، نسبت به اصلاح-گران و اندیشمندان معاصر، برتری‌ها و وجوه تمایز بسیاری داشته باشد.

ـ در مصاحبه‌ای با یکی از نشریات علمی - فلسفی گفته بودید: احیاگری سید دارای دو ویژگی برجسته است: 1) بازگشت به قرآن 2) انفتاح باب اجتهاد. مراد شما از این دو ویژگی چه بود؟

دو نکته مورد اشاره یعنی بازگشت به «قرآن» و باز بودن باب «اجتهاد» در واقع دو اصل اساسی در اندیشه همه احیاگران و مصلحان اجتماعی بوده است. ویژگی این دو اصل در این نکته نهفته است که قرآن مجید، به‌عنوان یک سند قطعی مورد پذیرش پیروان همه مذاهب اسلامی، می‌تواند عامل تأثیرگذار در احیا یا تجدید حیات مسلمانان و دور شدن آنان از پرتگاه سقوط و انحطاط باشد و این ویژگی خاص قرآن است و منابع دیگر چون غیروحیانی هستند، اغلب مورد اختلافند و اصحاب همه مذاهب اسلامی به همه آنها تمسک و استناد نمی‌جویند.

اما در مورد اهمیت اجتهاد از دیدگاه سید، در کتاب «خاطرات» تهیه و تنظیم یکی از شاگردان سید به‌نام مخزومی‌پاشا، نکاتی آمده که قابل توجه است.

سید به‌عنوان یک مصلح اجتماعی و یک احیاگر و نواندیش دینی به‌خوبی می‌دانست که با توجه به پیشرفت‌های جوامع بشری، نیازهای جدید و گوناگون انسان معاصر را نمی‌توان بدون تکیه بر اجتهاد برطرف ساخت. به‌عبارت دیگر، «مسائل مستحدثه» در زمینه‌های مختلف زندگی بشر، اعم از اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، اخلاقی و... نیاز به پاسخ دارد و باید دیدگاه اسلامی، به‌مثابه یک ایدئولوژی فراگیر و همیشگی، در این زمینه‌ها روشن شود... و چون همه مسائل و مشکلات و اموری که بشر امروزی با آنها روبه‌رو است، در گذشته وجود نداشته، پس یافتن راه حل برای مشکلات جدید نیاز به «اجتهاد» دارد تا ضمن عدم خروج از دایره و چارچوب کلیات مبانی اسلامی، راه حل‌های منطقی و صحیح نیز، برای اداره جامعه ارائه شود. تردیدی نیست که بدون باز بودن باب اجتهاد و محصور ماندن در مسائل قدیمی و بدون ارائه رهیافت‌های مناسب و پاسخگو، نمی‌توان همگام با زمان پیش رفت و در عین حال از لغزش و دوری از اصول، در امان ماند.

پس ویژگی قرآن در اصالت و پذیرش آن توسط اصحاب همه مذاهب اسلامی است و ویژگی اجتهاد در ارزش و موقعیت آن در ارائه رهنمودهای جدید برای اداره امور گوناگون یک جامعه سالم اسلامی است و سید جمال‌الدین به دنبال هر دو امر بود.

ـ تأثیر سید را بر نهضت‌های نوظهور اهل سنت چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 اگر بگوییم که تأثیرگذاری سید در پیدایش حرکت‌ها و نهضت‌های اسلامی در میان برادران اهل سنت، کمتر از تأثیرگذاری آن در دنیای تشیع نبوده - و نیست - سخنی به گزاف نگفته‌ایم و این دلایل مختلفی دارد؛ از جمله اینکه سید برای پیشبرد اهداف آرمانی خود و نفوذ در عمق جوامع اهل سنت - تا مرحله تدریس در الازهر و تربیت شاگردانی چون شیخ محمد عبده در مصر - خود را «افغان» معرفی کرد، بدون آنکه درباره مذهب خود، سخنی به‌صراحت بگوید. تردیدی نیست که اگر سید اعلام می کرد که یک ایرانی و اسدآبادی و شیعه است، نمی‌توانست در بلاد عربی و اسلامی غیرشیعی و در میان اهل سنت نفوذ و تأثیری داشته باشد. پس راه منطقی و اصولی از دیدگاه سید آن بوده که به «ظواهر» نپردازد و تنها به «هدف» فکر کند و امضاهای متعدد و گوناگون او، در نوشته‌ها و نامه‌ها هم در همین رابطه است.

علاوه بر این، سید اصولاً «جهان وطنی» فکر می کرد؛ لذا در نامه‌ها و آثار خود از اسامی و امضاهای متعدد ازجمله الحسینی، الافغانی، الاسدآبادی، السعدآبادی، الاستانبولی، الرومی الطوسی، الکابلی و... استفاده کرده است و راز پیشرفت و نفوذ و تأثیر سید هم، در همین نکته - استفاده از تاکتیک‌های مناسب - نهفته است.

متأسفانه ما در عصر خود شاهد و ناظر هستیم که در کشورهای عربی و اسلامی غیرشیعی، به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دکانداران حرفه‌ای مذاهب، برخوردهای مغرضانه و دشمنانه‌ای با شیعه داشته‌اند و اخیراً هم افسانه «شیعه‌هراسی» را مطرح کرده‌اند تا آنجا که شخصیتی چون شیخ یوسف القرضاوی که به اعتدال و انصاف معروف بود و یا فرهیخته‌ای مانند دکتر احمدالطیب، رئیس دانشگاه الازهر، از خطر «تبشیر شیعی!» در بلاد عربی اظهار نگرانی می‌کنند و در این راستا، متأسفانه از انصاف و اعتدال خارج شده و تهمت‌های پیشینیان را از نو تجدید کرده و تکرار می‌کنند.

به هر حال بنابر آنچه اینجانب در مصر، ترکیه و بلاد دیگر عربی و اسلامی شاهد بوده‌ام، تأثیر و نقش سید در پیدایش و استمرار نهضت‌های اسلامی بسیار چشم‌گیر است تا آنجا که شهید شیخ حسن البنا، مؤسس و مرشد حرکت «اخوان المسلمین» در کتاب خاطرات خود «مذکره الدعوه و الداعیه» حرکت خود را استمرار حرکت سید و عبده می‌نامد و هنوز هم سالانه، ده‌ها کتاب و صدها مقاله در تحلیل افکار و اندیشه‌های سید، در مصر و بلاد عربی دیگر، تألیف و منتشر می‌شود که نشان‌دهنده عمق تأثیر معنوی او در دنیای اهل سنت است.

ـ سید چه نگاهی نسبت به روحانیت شیعه داشته؟ چرا او خود در یکی از مصاحبه‌هایش برای نهاد روحانیت شیعه نسبت به نهاد روحانیت اهل سنت، ارجحیت قایل می‌شود؟

همان‌طور که اشاره شد، سید بنا بر مصالح برتر، هرگز نمی‌خواسته وارد اختلاف عقیدتی شیعه و سنی شود و به‌همین دلیل، او در تعلیقات خود بر کتاب معروف کلامی «شرح عقاید عضدیه» هنگام تدریس آن در الازهر، وقتی به مسئله امامت و معاد جسمانی و... می‌رسد، به تعلیقات خود به «علت خستگی!» پایان می‌دهد.

اما این روش در آن بلاد، به مفهوم گرایش وی به «تسنن» نیست و انتخاب این روش هم، هرگز باعث نشد که او روابط حسنه خود را با روحانیت و مرجعیت شیعه قطع کند؛ بلکه او از این رابطه، مثلاً در موضوع لغو قرارداد استعماری رژیم و صدور فتوای تحریم تنباکو، حداکثر استفاده را می‌برد و ملاقات یا نامه‌نویسی سید به میرزای شیرازی و دیگر «حجج اسلام» - که در نامه‌هایش اسامی آنها هست - نشان می‌دهد که سید روابط خوبی با علما و روحانیت شیعه در عراق و ایران داشته، همان‌طور که با علمای اهل سنت در مصر و ترکیه داشته است.

و باز از همین شناخت و رابطه است که سید جمال‌الدین در یک مصاحبه مطبوعاتی با روزنامه انگلیسی «پال‌مال گازته» (Pall mall Gazatt) چاپ لندن - مورخ دسامبر 1891میلادی- به‌صراحت می‌گوید که چون استبداد عامل اصلی فساد و تباهی است و متأسفانه این نوع حکومت در میان اهل سنت نهادینه شده است؛ لذا امید اصلاح در آن بلاد کمتر است؛ اما در شیعه، یکی از اصول اساسی آن است که هر نوع حکومتی غیرقانونی و هر نوع سلطان و حاکمی غاصب است؛ پس چون علمای شیعه، وابستگی به حکومت‌ها ندارند و سلاطین را «اولی‌الامر» نمی‌دانند، امکان پیشرفت اصلاحات در این قبیل بلاد، بیشتر است.

در اینجا بی‌مناسبت نیست، اشاره کنم که سید در کتاب «تاریخ الافغان» خود، فصلی درباره آداب و رسوم شیعیان افغانستان دارد، بدون آنکه نشان دهد که خود از شیعیان است و یا در مقاله «المهدیه» که بحثی درباره تاریخ مهدویت در اسلام است، وقتی مهدویت از دیدگاه شیعه را مطرح می‌کند، موضوع را تحت عنوان «عقیده شیعیان درباره مهدی موعود(عج)» مطرح می‌سازد.

به هر حال، بدون تردید در آن زمان با مراعات نکردن این قبیل تحفظات، نمی‌شد در قلب عالم اهل سنت به فعالیت پرداخت و در الازهر تدریس کرد. برای نمونه اشاره کنم که هم‌اکنون و در عصر «گفت‌وگوی ادیان» که متأسفانه شیخ الازهر هم در آن شرکت می‌کند و به نظر من این مجالس گفت‌وگو، پوششی برای شرکت دادن خاخام‌های اسرائیلی در این گفت‌وگوهاست (نمونه اجلاس قاهره و نیویورک)؛ هنوز نشر کتاب‌های مربوط به شیعه و حتی تاریخ تشیع ممنوع است و تبلیغ تشیع در مصر، نوعی جرم محسوب می‌شود و این البته اختصاص به مصر ندارد؛ بلکه در عربستان سعودی، سودان، تونس و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هم، وضع بر همین منوال است. با این توضیح، می‌توان منطقی بودن تاکتیک سید را پذیرفت.

ـ سیره عملی سید ما را سردرگم می‌کند! در جایی او در نامه تاریخی‌اش به میرزای شیرازی و علمای شیعه، می‌خواهد ایشان با استفاده از جایگاه خویش علیه ناصرالدین‌شاه برآشوبند و از طرفی دیگر، او دائماً به فکر اصلاح وضع دولت‌های اسلامی در مقایسه با کشورهای اروپایی بوده است. در نهایت امر، سید اصلاح‌طلب است یا انقلابی؟

 موضع‌گیری‌های سید درباره مسائل، با توجه به نتایج مثبت و یا منفی به‌دست‌آمده در بعضی کشورها بود. مثلاًدر ایران، نخست به ناصرالدین‌شاه نامه می‌نویسد و از او «دو گوش شنوا» می‌خواهد تا بگوید که مملکت نیاز به قانون دارد؛ ولی چون به‌همین «جرم!» محترمانه از میهن خود اخراج می‌شود، موضع دیگری را انتخاب می‌کند و به مبارزه ادامه می‌دهد تا آنکه سرانجام خواستار عزل شاه می‌گردد.

پس سید هم اصلاح‌طلب بود و هم انقلابی و این شرایط زمان و مکان بود که تصمیم‌گیری یا عملکرد سید را تغییر می‌داد و البته این به آن معنی نیست که سید فردی معصوم و به‌دور از اشتباه بوده، نه؛ او هم مانند همه ابنای بشر، دچار اشتباه و خطا می‌شد و نمی‌توان همه مواضع اشخاص را، به‌طور مطلق مورد پذیرش قرار داد؛ اما باید توجه داشت که در عصر ما نیز، نمونه روشنی از این موضع‌گیری‌ها، توسط امام خمینی(ره) اتخاذ شده است:

ایشان در نخستین نامه خطاب به شاه، نخست‌وزیر وقت را مورد انتقاد قرار دادند و اینکه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی باید اصلاح یا لغو شود و حتی در سخنرانی معروف مدرسه فیضیه هم، باز با زبان نصیحت با شاه سخن گفتند؛ اما وقتی که دیدند شاه اصلاح‌پذیر نیست، خواستار برکناری او شدند و با توجه به موقعیت و مرجعیت ایشان - که سید جمال‌الدین فاقد آن بود - و بیداری مردم این زمان، امام خمینی(ره) در حرکت خود و رهبری انقلاب موفق شدند و بدین ترتیب می‌توان گفت که امام خمینی(ره) هم اصلاح‌طلب بودند و هم انقلابی و همواره، مانند سید جمال‌الدین در فکر مردم و اصلاح امور ایران و کشورهای اسلامی دیگر بودند. حتی بالاتر از این، به‌گفته حاج احمدآقا - در مجله «حضور» نشریه مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام - در دوران‌های پیشین، امام با شاه ملاقات هم داشته است که البته بعضی‌ها می‌گویند: این ملاقات برای ابلاغ پیام آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) به شاه بوده است. یا شهید نواب صفوی که موضع او نسبت به شاه کاملاً روشن است و در کتاب «برنامه فدائیان اسلام» صریحاً او را غاصب و خائن می‌نامد، برای نجات جان جوانی که در تبریز محکوم به اعدام شده بود و شهید نواب صفوی فکر می‌کرده که او بی‌گناه است، به ملاقات شاه رفت و جان آن جوان را نجات داد؛ اما وقتی از کاخ شاه بیرون آمد و خبرنگاران از او پرسیدند که این شرفیابی شما به حضور شاه چه نتیجه‌ای داشت؟ پاسخ داد: من شرفیاب نشدم، شاه به حضور من شرفیاب شد و به هر حال این قبیل اقدامات و روش‌ها، بستگی به مصلحت علیائی دارد که انسان مسئول آن را تشخیص می‌دهد، بدون آنکه مشروعیتی برای آن شخص یا رژیم قائل شود.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر