(
امتیاز از
)
سخنراني شهيد حسين الحوثي در عيد غدير 1423
بسم الله الرحمن الرحيم
سخنراني شهيد حسين الحوثي
تاريخ 18 ذي الحجه سال 1423هجري قمري مطابق با 21/12/2002
جشن عيد غدير
مکان سخنراني: صعده- مرّان
مترجم: حميدرضا غريب رضا
سپاس خدا را که ما را (به اين نعمت) هدايت کرد و اگر هدايت خدا نبود هرگز هدايت نميشديم.
دورد و سلام بر رسول خدا حضرت محمد و درود و سلام بر شخصيتي که امروز به مناسبت احياي سالگرد اعلام ولايتش بر تمامي امّت، گرد هم آمدهايم.
سلام بر اميرمومنان و سيدأوصيا علي بن ابي طالب(صلوات الله عليه) و درود و سلام خدا بر اهل بيت رسول الله، آنان که راه رسول الله را پيمودند و به سيرهاش عمل کردند و هدايتگران امّت اسلامي گشتند.
رضايت الهي نصيب شيعيان برگزيده آنان باد آنانکه به محبّت و مودّت و ولايتشان ايمان آوردند و در پي نشانه هايشان به راه افتادند، از هدايتشان بهره بردند. رضايت الهي نصيب تمامي شيعيان اهل بيت(ع) از نخستين تا آخرينشان.
از خداوند سبحان خواهانم احياي اين سالگرد بزرگ را از ما بپذيرد. ما امروز در هجدهم ماه ذي الحجه قرار داريم. امروز بعد از گذشت هزارو چهارصد و سي و سه سال از هجرت رسول خدا(ص) دور هم جمع شدهايم. بعد از گذشت نزديک به هزار و چهارصد و سيزده سال از واقعه غدير که در سال دهم هجرت اتفاق افتاد. روز غدير روزي است که رسول خدا(ص) در آن ولايت اميرمومنان را اعلام کرده است.
بسيار عجيب است سالگرد اين حادثه را در دوراني برگزار ميکنيم که به امّت اسلامي و به ويژه کشورهاي عربي، ولايت ديگري تحميل شده است: ولايت سياسي يهوديان.
امّت اسلامي بايد بفهمد روزي که اعلام ولايت پاکترين و کاملترين شخصيت بعد از پيامبر را نپذيرفت، چقدر خسارت ديده است. امروز امّت اسلامي بهت زده در جاي خود مانده، ناتوان ايستاده و در انتظار «شارون» به عنوان جايگزين علي(ع) به سر ميبرد. در انتظار مانده تا به جاي حضرت پيامبر(ص) جورج بوش اعلام کند چه کسي حاکميّت اين امّت را به عهده خواهد گرفت.
برادران اين مصيبتي واقعي است.
ما وقتي اين خاطره را زنده نگه ميداريم، وقتي اعلام ولايت امام علي(عليه السلام) را احيا ميکنيم، در حقيقت اعلام کردهايم که بنا به تفسير و مطابق با نگاه و اعتقاد ما، دين و دولت يکي است. اعلام ميکنيم رسول خدا(ص) از دنيا نرفت مگر اين که خليفه بعد از خود را معرفي نمود.
همين مساله، موضوع امروز ماست.
در چنين روزي در سال دهم هجرت، بعد از بازگشت رسول خدا(ص) از حجة الوداع به همراه دهها هزار نفر از مسلمانان، پيامبر در سرزمين خم – منطقهاي ميان مکه و مدينه- توقف کردند.
بعد از نزول اين آيه مبارکه «يا ايها الرسول بلّغ ما أنزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس ان الله لايهدي القوم الکافرين»(مائده: 67) در وقت ظهر، در گرما و حرارت خورشيد، در گرماي شنزار بيابان، رسول خدا(ص) به کساني که جلوتر رفته بودند دستور برگشت دادند. صبرکردند تا جمعيت کامل شد. منبري از پالان شترها براي ايشان آماده کردند، پيامبر بالا رفتند تا اين امّت خوب ايشان را ببينند، شايد ديدن برايشان فايدهاي داشته باشد. بالا رفتند تا او را خوب مشاهده کنند، همان امّتي که خوب پيامبر را ميشناسد. بالا رفتند تا علي و دست رسول خدا(ص) را ببينند. تا ببينند پيامبر دست علي را بلند کرده است. امّتي که علي را به خوبي ميشناسد. از بالاي پالان شترها موضوع مهمّي را اعلام کردند، موضوعي به اهميّت حاکميّت سياسي امّت اسلامي بعد از رسول خدا(ص).
وقتي بالا رفتند، بعد از اينکه دست علي(ع) را بالا بردند خطبه با عظمتي خواندند و حديثي را بيان کردند که قصد داريم به عنوان موضوع سخنراني درباره آن سخن بگوييم. ميخواهيم درباره اين حادثه مهم که در چنين روزي اتفاق افتاد سخن بگوييم. به اين جهت که اين واقعه فضيلتي بزرگ از فضايل امام علي(ع) است. پيامبر خطبه را شروع کردند تا به موضوع اصلي رسيدند.
فرمودند: اي مردم خدا سرپرست من است و من سرپرست مومنانم. بر جانهايشان ولايت دارم. پس هر که من سرپرست اويم اين علي سرپرست اوست. خدواندا دوستانش را دوست بدار و دشمن دشمنانش باش، ياريگر ياريکنندگانش باش و رها کن آن که علي را رها ميکند.
اين حديث پيوستگي و انسجام کاملي دارد. مسايلي را که به ترتيب رسول خدا(ص) اعلام کردند کاملا همسو و متناسب است و با لهجه و بيان اين آيات محکم انسجام دارد: يا أيها الرسول بلّغ ما أنزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الله ان الله لايهدي القوم الکافرين(مائده: 67)
موضوع بسيار مهم و مساله بسيار بزرگي بوده است. رسول خدا(ص) قدر و ارزش هر مساله را ميشناختند و براي هر مساله متناسب با آن اهميّت قائل ميشدند.
مردم را مخاطب قرار دادند و فرمودند: اي مردم من سرپرست شما هستم.
اين سنّت انبياء بوده، به ويژه در تعامل با امّتهايي که نميشنيدند و نميفهميدند. بنياسرائيل از يکي از پيامبران در خواست کردند، پادشاهي براي آنان مبعوث کند تا همراه او و زيرپرچمش، در راه خدا بجنگند. چه پاسخي داد؟ (ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا)(بقره: 247 و آيات بعد)
اين آيه با همان ساختار حديث غدير بيان شده است. (ان الله مولاي) با (ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا) يکسان است. با اين بيان مطرح شده تا به امّت بگويد: من در حال ابلاغ پيام هستم. وقتي ميگويم: من کنت مولاه فهذا علي مولاه، از طرف خدا پيام ميرسانم. اين فرمان خداست، قضاء الهي است، انتخاب خدايي است، واجب خداست، کامل کردن دين خدا و مظهري از مظاهر رحمت خدا به بندگانش است.
(ان الله مولاي و أنا مولى المؤمنين أولى بهم من أنفسهم)(خداوند سرپرست من است و من سرپرست مومنان هستم و من بر جانهايشان ولايت دارم).
همراه با من زنجيره پيوسته اين حديث را دنبال کنيد، مسالهاي که ميخواهيم دربارهاش به تفصيل سخن بگوييم. (من سرپرست مومنانم و بر جانهايشان ولايت دارم)
چنين ولايتي از طرف خداوند به رسول خدا(ص) منتقل شده است. ولايتي پيوسته، ولايتي تدريجي که در هيچ يک از مراحلش گسستي وجود ندارد.
سپس ميگويد: «فمن کنت مولاه»(هر کس من مولاي اويم) آيا تمامي مومنان به ولايت رسول الله(ص) اعتقاد و ايمان ندارند؟ نه تنها شيعيان، بلکه تمامي مسلمانان معتقدند و ايمان دارند که رسول الله(ص) مولاي آنان است. بنابراين «فمن کنت مولاه» يعني هر مسلمان، هر امت، هر شخص، هر حزب، هر گروه، هر مجموعه، هر جنسي از بشر که به ولايت من اعتقاد دارد، هر کس باور دارد من مولاي مومنانم، اين علي مولاي اوست.
چقدر کلمه «هذا» در اين جا بزرگ و مهم است. ما کلمه «هذا» اين کلمه اشاره را ما ضايع کرديم و امروز صهيونيستها تلاش ميکنند مالکش شوند. بعد از اين که امّت اسلامي اعتقادش را نسبت به کسي که بايد «هذا» را به زبان بياورد و حاکم را مشخص کند، از دست داد، يهوديان آمدند و به ما گفتند: هذا.... اين شخص حاکم شماست!
آيا امروز همه منتظر نماندهاند تا آمريکا بگويد چه کسي حاکم عراق است؟ آيا پيشتر نگفتند چه کسي حاکم افغانستان باشد؟ بعدها هم خواهند گفت: اين شخص حاکم يمن است؛ اين شخص حاکم حجاز است؛ اين شخص حاکم مصر است؛ و اين شخص حاکم سوريه است و ...
برادران! با کمال تأسف امّت اسلامي عقيدهاش را درباره کسي که شايستگي اين تعيين را دارد از دست داده است.
رسول الله بعد از اين که اين حقيقت را فهماند: خداوند مولاي من است و من مولاي مومنين هستم؛ فرمود: هر که من مولاي اويم اين علي مولاي اوست.
«هذا» براي اشاره است. اين اشاره از خداوند سبحان به رسول خدا ادامه پيدا ميکند. به ما ميگويد: تنها کسي که شايستگي دارد به امت اسلامي و به بندگانش بگويد: (اين ولي امر شماست) خداوند سبحان است.
ولي ما بعد از اين اشاره بزرگ، اين حقيقت را نپذيرفتيم. کسي را که اولويت داشت ولي تعيين کند و اين اشاره با عظمت را به کار ببرد، نپذيرفتيم. کسي را که حق داشت اين اشاره بزرگ را بيان کند انکار کرديم.
برخي از کساني که در همان جلسه سخن رسول خدا را شنيده بودند، در همان جمع بزرگ، اولين کساني بودند که گفتند: نه! شخص ديگري بايد حکومت کند.
امروز ما و حتي حاکمان تمامي کشورهاي اسلامي از عملکرد واشنگتن و تل آويو شگفت زده شدهايم. دقيقا بر اساس همان منطقي که رسول خدا(ص) را متعجب کردند، امروز هم آنها هستند که به جاي شنيدن حکم الهي حاکمان موجود را عوض ميکنند آنها براي ما تصميم ميگيرند و به ما ميگويند: نه! صدام نبايد حاکم باشد بلکه شخص ديگري حاکم شما باشد. نه علي عبدالله صالح نباشد و شخص ديگري حکومت کند. نه فهد و ملک عبدالله نباشند و شخص ديگري رهبر باشد. همان گونه که امّت اسلامي با پيامبرش برخورد کرد، امروز هم دشمنان اسلام با امّت اسلامي برخورد ميکنند.
با کمال تأسف بعد از آن واقعه بزرگ، بعد از مقدمههايي که پيامبر(ص) براي نشان دادن اهميّت ولايت سياسي امّت چيدند، عدهاي پيدا شدند و گفتند: نه، نه! شخص ديگري حاکم باشد. چرا اين گونه شد؟ پيشينه اين مساله چه بوده؟
آنها از شخصي که رسول خدا(ص) تعيين کرده بود، روگردان شدند. بعد از اينکه دست حضرت را بالا بردند و همراه پيامبر بر پالان شترها بالا رفتند، اشاره به حضرت علي(ع) براي تعيين ايشان بوده است.
با کمال تأسف نميدانند در پس اين کلمه«هذا» چه معاني عميقي نهفته است؟ کلمه «هذا» يعني اين شخص تنها کسي است که شايسته امّت اسلامي است، امتي که ميخواهد بزرگ باشد. اين تنها شخصي است که لياقت دارد رهبر، امام، هدايتگر، معلم، مرشد و پيشواي امّتي باشد که مي خواهد مسووليت بزرگي را به دوش بکشد. امّتي که وظايف بزرگي به او سپرده شده. اين تنها شخصي است که شايسته چنين امّتي است. اين تنها شخصي است که شايسته انتساب به خداوند است. اين تنها کسي است که ولايتش امتداد ولايت خداي امّت است.
اين تنها مردي است که لياقت رهبري اين دين بزرگ را دارد و تنها اوست که ميتواند هدايتگر به دين باشد. تنها کسي است که ميتوانند رهبر دين اسلام باشد، به اسلام عمل ميکند و با ساير امّتها بر اساس اسلام تعامل خواهد کرد. رهبر بايد همانند اين شخص باشد: شخصيت بزرگي که شايسته دين بزرگ است، شايسته امّت بزرگ است، سزاوار پيامبر بزرگ است، سزاوار خداوند بزرگ و متناسب با وظايف بزرگ و پراهميّت امّت اسلامي است.
ولي چه اتفاقي افتاد؟ کساني که از تعيين رسول خدا روبرگرداند، نميدانستند در عمق واژه «هذا» چه نهفته است؟ بيشتر مسلمانان دورههاي بعد هم نفهميدند در پس سخن رسول خدا(ص) چه حقايقي نهفته است و پيامبر(ص) از چه کسي با لفظ «هذا» ياد کرده است؟
پيامبر(ص) با بيان واژه «هذا» ديدگاه خدا را بيان کرده است. بعد از نزول آيه «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليک من ربک» پيامبر فقط مبلغ و رساننده نظر خداوند است.
ما در اين دوران هم هنوز عمق سخن پيامبر(ص) را درک نکردهايم. به خودمان اجازه ندادهايم سخن رسول الله(ص) در احساس و اعتقادمان رسوخ کند. هنوز نفهميدهايم چه کسي حق دارد به امّت اسلامي بگويد: «اين شخص حاکم شماست»
به همين دليل هم هست که ميبينيم ديگران ميآيند و حاکمان سياسي را تعيين کرده، بر ما تحميل ميکنند.
از آمريکا و اسرائيل چه توقعي داريد؟ غير از اين که براي رهبري سياسي کشورهاي اسلامي به اشخاصي اشاره کنند که فقط منافع آمريکا را در نظر دارند؟ به دنبال شخصي يهودي باشند که به شکل مستقيم بر امّت اسلامي حکمراني کند. به دنبال اميري يهودي يا شبيه يهوديان باشند که بر سرزميني مشخص حکومت کند. تمامي اين افراد منتظر نظر امريکا و تلآويو ميمانند، منتظر ميمانند آمريکا و اسرائيل به شخصي اشاره کنند و او را براي رهبري تعيين نمايند.
ببينيد امروز ما را براي پذيرش چنين فرهنگي تربيت ميکنند.
براي روزي که سازمان اطلاعات آمريکا به شکل پنهاني حاکمان سياسي را تغيير دهد، شخصي را روي کار بياورد و شخصي را از کار برکنار کند. امروز با ملتها سخن ميگويند، به ملتها ميگويند ما حاکمي آمريکايي و حاکمي نظامي را بر عراق قرار ميدهيم.
آمريکا ميتواند صدام را عوض کند، ميتواند مثل بسياري از کشورها کودتايي پنهاني انجام دهد. چرا کودتا نميکند؟ ميخواهد همگي بفهميم چه کسي حق تعيين حاکم را دارد؟ آمريکا ميخواهد به ذهن و احساس همه رسوخ کند که اوست و تنها او حق دارد بگويد «اين حاکم شماست» و بعد هم همان کسي را که تعيين کرده به روي کار بگمارد.
روزي که سخن پيامبر(ص) و اشاره او به حضرت علي(ع) را ضايع کرديم، و نفهميديم اين اشاره بيانگر چه شخصيتي است، به چنين مصيبتي گرفتار شديم.
برادران عزيز ما ميگوييم: موضوع مهمي که بايد در چنين روزي، مطرح شود: رهبري سياسي امّت اسلامي است. در طول تاريخ شخصيتهاي بسيار زيادي از حاکميّت امّت اسلامي سوء استفاده کردند. نسل به نسل خود را به امّت اسلامي تحميل کردند. وقتي ميديدند لياقت رهبري امّت اسلامي را ندارند، راه آسانتر ديگري را انتخاب ميکردند. مسلما هيچ يک از آنان لياقت رهبري چنين امّتي را نداشتند. در نتيجه براي پذيرش حکومتشان، امّت اسلامي را رخوت زده و خواب ميکردند. امّت اسلامي را بر اساس فرهنگي نادرست تربيت ميکردند تا مردم حاکميت آنها را بپذيرند. در اين ميان مفهوم با عظمت ولايت و حاکميت سياسي در اسلام قرباني ميشد.
شخصيتهايي مانند معاويه، اميرمومنان شدند! يزيد اميرمومنان شد! بعضي از سخنرانان، علما و مورخان هم اين القاب را برايشان به کار مي بردند و ميگفتند: اطاعتشان واجب است، نبايد عليه آنها قيام کنيد، بايد خيرخواه آنها باشيد!!
اين منطق از آن زمان تا امروز همچنان باقي مانده. همگي فراموش کرديم که رسول خدا(ص) در چنين روزي به «علي»(ع) اشاره کرد. وقتي به شخص«علي»(ع) اشاره ميکند در حقيقت به ولايت و حاکميت سياسي امّت اسلامي اشاره کرده است. ولايتي که ارزشها، مباني، اهداف و مقاصدش در شخص اميرمومنان علي بن ابي طالب(ص) تجسم يافته است.
آنها به خودشان زحمت ندادند و اين مفاهيم صحيح را به ولايت و حاکميت سياسي امّت اسلامي منتقل نکردند. نه! بلکه در مقابل معتقد شدند رسول خدا(ص) گفته است: بعد از من رهبراني حکومت ميکنند که به هدايت و سنّت من عمل نخواهند کرد. پرسيدند در چنين حالتي دستور شما چيست؟ پاسخ دادند: از امير اطاعت کن، هر چند کمرت را بشکند و مالت را بگيرد!!
چه قدر بين اين حديث و فرهنگ نادرستي که به دروغ به پيامبر منسوب شده، با واقعيتهاي روشن قرآن تفاوت وجود دارد. فرهنگي وجود دارد که حاکميت را به گونهاي مطرح ميکند که هر طمعکار، فرصت طلب، هر فاسق جنايتکار و هر ستمگري به راحتي به آن دست بيابد، اين فرهنگ با فرهنگ قرآني متفاوت است.
وقتي پيامبر بزرگ خدا، حضرت ابراهيم(ص) درباره شايستگي فرزندانش براي حکومت و ولايت سوال ميکند، خداوند پاسخ ميدهد: «قال لاينال عهدي الظالمين»(پيمان ولايت من به ستمگران نميرسد)(بقره: 124) يعني عهد حاکميت الهي به ستمکاران نميرسد.
جزوهاي از مجموعه سخنرانيها توسط وزارت اوقاف يمن منتشر شده بود. وزير اوقاف هم زيدي بوده. اداره وعظ و ارشاد اين وزارتخانه جزوهها را به استانهاي زيدي نشين ارسال کرده بود. در اين جزوهها بر اساس همين منطق، درباره اطاعت از حاکمان سياسي سخن گفته شده بود و نه بر اساس منطق خداوند تعالي«لاينال عهدي الظالمين» نه بر اساس منطق رسول خدا(ص) که در روز غدير فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» اين اشاره با عظمت، بيانگر ارزشها و مباني مهمي است که بايد معيار و و ترازوي سنجش حاکمان سياسي امّت اسلامي قرار بگيرد.
در اين جزوه سخنرانيهاي عالمان بيعمل جمعآوري شده بود. افتراهاي عالمان درباري که ميخواستند به حکومت نزديک شوند. افتراهاي علماي شهرها را در جزوهاي جمع آوري کرده بودند تا در دورهاي آموزشي به مبلّغان آموزش دهند و در مرحله بعد اين مبلّغان چنين فرهنگي را در بين امّت اسلامي گسترده کنند و عامدانه، مردم را در جهالت نگه دارند.
چنين فرهنگي امّت اسلامي را براي قرباني شدن آماده ميکند. نه فقط براي پذيرش حاکم جاهل ستمکاري از ميان خودشان، بلکه بر اساس اين فرهنگ، حاکميت شخصي يهودي و صهيونيست، شخصي از سختترين دشمنان اسلام و از نسل بوزينهها و خوکها را خواهند پذيرفت.
بر اساس اين فرهنگ نادرست -که همچنان تا امروز پابرجاست- عدهاي از مبلّغان همچنان فعاليت و بخشي از اموال عمومي را صرف انتشار و فراگير شدن اين فرهنگ در ميان امّت اسلامي ميکنند.
برادران جاي تأسف دارد. امّت اسلامي بسيار نيازمند است تا مفهوم ديني ولايت و حاکميّت سياسي را بشناسد.
ولايت امر در اسلام به چه معناست؟
ولايت امر در قرآن چه مفهومي دارد؟
امّت اسلامي بايد بفهمد و اگر نفهمد آمريکا و مزدورانش به ما خواهند فهماند. به ما خواهند گفت: اين معناي ولايت امر است. حاکم سياسي بايد اين گونه باشد. آن وقت در مقابل خود، شخصي يهودي را به عنوان امام و حاکم سياسي خواهي ديد.
در گذشته، جهالت امت و جهالت نسبت به اهميّت ولايت باعث شد، امّت اسلامي قرباني حاکمان جور شود. جهالت تا امروز، همچنان ادامه دارد. امروز هم جهل امّت اسلامي، مسلمانان را قرباني تعيين کنندگان حاکميت کرده. قرباني کساني که مفاهيم مورد نظر خود را درباره ولايت و حاکميت سياسي فرهنگ سازي ميکنند و در نهايت قرباني يهوديان صهيونيست و آمريکا و اسرائيل شده است.
فرهنگ صحيح و شناخت معناي واقعي اين واژه، مهمترين نياز امّت اسلامي است؛ فرهنگ «حديث غدير»؛ فرهنگ «حديث ولايت»: «اي مردم خداوند مولاي من ست و من مولاي مومنانم، بر جانهايشان ولايت دارم. هر که من مولاي اويم اين علي مولاي اوست»
اين حديث به همراه اين آيه قرآن فرهنگ کاملي را براي امّت اسلامي تبيين ميکند. اين فرهنگ ولايي، امّت اسلامي را در برابر پذيرش فرهنگ ذلت پذيري مصونيت ميدهد. با پذيرش فرهنگ ولايت، ديگر نميتوان حاکميت سياسي يهوديان را بر امّت اسلامي تحميل کرد.
حاکمان امّت اسلامي که به آمريکا گرايش دارند و اعلام ميکنند قصد تغيير منطقه را دارند نتوانستند هيچ دست آوردي براي امّت اسلامي داشته باشند. نتوانستند خطر دشمن تهاجم گر و تهديدات آنها را عليه امّت اسلامي دفع کنند.
بعد از اين که ناتواني خودشان را از انجام هر گونه اقدام نظامي، اقتصادي، فرهنگي اعلام کردند، دست کم در رمق آخري که برايشان مانده اقدامي انجام دهند تا در زندگي و بعد از مرگشان به امّت اسلامي ستم نکرده باشند. تا بعد از تغييرشان امّت اسلامي مورد ستم قرار نگيرد. تا بعد از تغييرشان در آينده امّت اسلامي، نفرينشان نکند.
بيايند و امّت اسلامي را مصونيت ببخشند. دست کم اين خدمت را در حق امت اسلامي انجام دهند: در موضوع ولايت امر و حاکميت سياسي، فرهنگ اسلامي «حديث ولايت» که حديثي صحيح در نزد تمامي مسلمانان است در جامعه منتشر کنند.
اگر چنين کاري نکنند، چه اتفاقي ميافتد؟ وقتي از حکومت برکنار شدند و يهوديان حاکمي از طرف خودشان را به ما تحميل کردند، هم پاکان و هم افرادآلوده اين امّت اسلامي، همگي نفرينشان خواهند کرد. انسانهاي پاک و نيکوکار نفرينشان ميکنند چون آنها زمينه به وجود آمدن چنين وضعيت بدي را فراهم کردهاند و در نهايت باعث شدهاند شخصي يهودي حاکم بر سرنوشت امّت اسلامي شود.
انسانهاي آلوده و فاجر نيز به آنها لعنت ميفرستند چون يهوديان سعي ميکنند براي مشروع جلوه دادن خود بهتر از آنها امور کشورهاي اسلامي را اداره کنند و ميگويند: اينها بهتر از حاکمان خودمان هستند. خدا لعنتشان کند حاکمان قبلي ما بدتر از يهوديان بودند. گويي اينها يهودي نيستند!
برادران، چنين آيندهاي انتظار ميرود. يهوديها تلاش ميکنند خودشان را افراد مخلصي براي ملّتهاي منطقه نشان بدهند. در تمامي کشورهاي عربي و اسلامي هم داراي نيروهاي نفوذي در ميان نهادهاي سياسي هستند. تلاش ميکنند با گسترش فساد مالي و اداري درون نهادهاي دولتي همه را ناکارآمد کنند و بگويند همه از ايجاد تغيير واقعي ناتوان هستند. تنها اين يهوديان هستند که کشور را به شکل بهتر اداره ميکنند. ميخواهند مردم به جايي برسند که بگويند: نه! به خدا حاکمان قبلي يهودي بودند نه اينها که تازه روي کار آمدند!
به اوضاع امروز يمن نگاه کنيد: آيا آموزش، بهداشت، امنيت، مسايل قضايي و تمامي بخشهاي حکومتي دچار بحران نيست؟ هيچ بخشي را نمييابد که وضعيت مناسبي داشته باشد و صحيح حرکت کند. چه کسي اين وضعيت را به وجود آورده است؟ چه کسي مسايل را پيچيده کرده و مردم را گرفتار همديگر نموده است؟
اينها همان کساني هستند که قصد دارند در آينده، امّت اسلامي را استعمار کنند. يهودياني که ميخواهند خود را در آينده به عنوان رهايي بخش امّت اسلامي معرفي کنند و مسلمانان هم آنها را بپذيرند. وقتي حاکمي را براي يمن و حجاز معرفي کردند، مردم اين دو کشور بگويند: به خدا قسم علي عبدالله صالح يهودي بود. گويي فهد يهودي بود اما فلان حاکم جديد- شايد اسم عربي هم داشته باشد- ببين چگونه برايمان زحمت ميکشد؟
چون يهوديها اين فرهنگ را در ما نهادينه کردهاند: معيار ارزشگذاري ما فقط خدمترساني حاکمان است! هر کس به ما خدمت کرد، حاکم ما خواهد بود، هر که ميخواهد باشد.
اينها جنايت بزرگي را مرتکب ميشوند اگر مسايل را اينگونه رها کنند. اگر آموزش به اين شکل بحران زده باشد، اگر بهداشت مشکل داشته باشد، اگر در امنيت چالش داشته باشيم و اگر تمامي نهادهاي دولتي از فساد مالي و اداري رنج ببرند، اگر در اداره کشور شکست خورده جلوه کنند، به راحتي توسط يهوديان کنار گذاشته خواهند شد. در نتيجه انتظار ميرود بسياري از مردم از يهوديان استقبال کنند و حاکمان بر مردم کساني باشند که يهوديان اراده کردهاند نه کساني که ملتهاي منطقه خواهان آنها هستند.
برادران عزيز! اين نکتهاي است که ميخواهيم درک کنيم، کساني که امروز بر اين امّت حکومت ميکنند، قبل از اينکه قصرهايشان را رها کنند، قبل از اينکه بميرند، بايد فرهنگ «حديث غدير» و فرهنگ قرآن کريم را در موضوع ولايت و حاکميت در ميان امّت اسلامي گسترش دهند.
ما شيعيان، از غدير تا امروز همچنان فرهنگمان همان فرهنگ اسلامي و قرآني است. به همين جهت انتظار ميرود تنها کساني که با بصيرت خاص خود معناي «علي» و معناي «حديث غدير» را درک کنند، همين شيعيان باشند.
تشيع به چه معناست؟ دين يعني چه؟ مسووليت و وظايف دين در رابطه با امّت چيست؟
تنها از شيعيان توقع هست که در مقابل آمريکا و اسرائيل ايستادگي کنند. اين شيعيان هستند که در مقابل يهوديان که ميخواهند ولايت و حاکميت خود را بر ما تحميل کنند، مقاومت ميکنند. اما ديگران گمراه خواهند شد و اين چنين از ما مراقبت ميکنند!
مساله عجيبي است وقتي به مردم ميگوييد: همگي بايد مقاومت کنيد و در مقابل آمريکا و اسرائيل فرياد بزنيد و شعار بدهيد:
«الله اکبر، مرگ بر آمريکا، مرگ بر اسرائيل، نفرين بر يهود، اسلام پيروز است»
با ما مخالفت ميکنند.
آمريکا ميخواهد «جورج بوش» امام مسلمانان و اميرمومنان باشد، اينها در مقابل خواستههاي بوش و شارون چشم روي هم ميگذارند و سکوت ميکنند، ولي درباره ما ميگويند: اينها خطرناک هستند!
خطر کسي که هواپيماي جنگي ندارد چيست؟ کسي که زيردريايي، توپ و تانک، ارتش آموزش ديده چندهزار نفري، اسلحه نظامي و ... ندارد چه خطري دارد؟ ذهنهايتان را به ما متوجه کردهايد و فراموش کردهايد که از ما و شما چه ميخواهند؟ بوش آمده تا امام امّت اسلامي باشد.
ولي تا کسي فرياد بزند و سخني بگويد، دربارهاش ميگويند: ميخواهد حکومت امامت را به راه بياندازد! در حالي که ما در مقابل امامتي از نوع ديگر قرار داريم. همگي با ما همراه بشويد تا با آن بجنگيم. امروز امامت جورش بوش در مقابل ما قرار دارد. اين امامت يهوديان است. امامت بنياسرائيل است، ولايت امر يهوديان صهيونيست است. چرا در مقابل اين امامت چشمانتان را بستهايد؟ ولي با ترديد به کسي نگاه ميکنيد که منطقش جز سخن آشکار رسول خدا نيست. اين رسول الله بود که در مقابل ديدگان تمامي مردم در چنين روزي در سال دهم هجرت، آشکارا حديث ولايت را بيان کرد.
آيا شيعه بدعت جديدي آورده است؟ آيا ما بر خلاف متن صريح کتاب خدا حرف جديدي زدهايم؟ بر خلاف اشاره و وحي کتاب خدا سخني گفتهايم؟ آيا بر خلاف نص و سخن خدا رفتاري کردهايم؟ رسول الله خود از پالان شترها بالا رفت و برادرش امام علي(ع) را نيز بالا برد تا آن جمعيت و همچنين ما، آن دو بزرگوار را ببينيم و سخنانشان را بشنويم. ما بيشتر از سخن خدا در قرآن و بيشتر از سخن رسول خدا(ص) در آن روز چيزي نگفتهايم.
تفسير ما از ولايت امر، همان مفهومي است که ميتواند امّت اسلامي را از حاکميّت يهود مصونيت ببخشد. ولي تفاسير ديگر از ولايت مثل اينکه بگوييم: از امير اطاعت کن هر چند کمرت را بشکند و هر چند بر اساس هدايت و سنّت رسول الله عمل نکند، چنين تفسيري از ولايت، زمينه ساز حاکميّت آمريکا (و در حقيقت همان صهيونيستها) خواهد بود.
بلکه خود دمکراسي هم نميتواند ما را از تحميل ولايت سياسي صهيونيسم محافظت کند. زيرا اولا دمکراسي ساخته دست خود آنان است و ثانيا: ساختاري لرزان است. ساختاري است که معيار و ترازوي ارزشگذاري خود را از فرهنگ، دين و ارزشهاي اسلامي اين امّت نگرفته است.
دمکراسي بر مبناي حقوق شهروندي پايه گذاري شده است. در بين شما شهروندان يهودي هم زندگي ميکنند. قانون اساسي به گونهاي خواهد بود که هيچ اعتبار و ميزاني برگرفته از دين اين امّت و دين مسلمانان باقي نخواهد گذاشت. کسي که ميخواهد حاکم اين کشور شود کافي است شهروندي باشد داراي شناسنامه اين کشور. نبايد حکمي عليه تابعيت او صادر شده باشد، عمرش مثلا کمتر از چهل سال نباشد. آيا اين معيارها بر يهودي و مسلمان، مثل هم صدق نميکند. يهودي هم ممکن است شناسنامه داشته باشد. شناسامه يمني، مصري، عربستاني يا هر مليت ديگر. در مورد هر يک از اين يهوديان هم ممکن است حکم مخالف تابعيتش صادر نشده باشد و عمري بيش از چهل سال داشته باشد. ممکن است رسانههاي جمعي فعال زير نظر او برايش تبليغات کنند رسانههايي که متعلق به يهوديان يا مزدوران يهودي است. تنها چيزي که در مقابلت مشاهده ميکني شخصي يهودي است که رهبر کشورت شده است چه اين که در مصر زندگي کني يا در يمن يا در هر کشور اسلامي ديگر.
دمکراسي هم به تنهايي نميتواند از ما در برابر تحميل ولايت سياسي يهوديان محافظت کند.
فرهنگ«حديث غدير»، تکرار ميکنم فرهنگ «حديث غدير»، فهم شيعه، فهم اهل بيت(ع) از معناي ولايت امر که برگرفته از قرآن کريم است و برگفته از حديث ولايت و احاديث متواتر ديگر از رسول خدا(ص) است، تنها راه ضمانت و پناهگاه امّت اسلامي است. بر اساس اين فرهنگ امّت اسلامي در مقابل کساني که ميخواهند حاکميّت خود را تحميل کنند، يعني يهوديان آمريکايي و صهيونيستها ذليل نخواهد شد.
از خداوند سبحان ميخواهم به ما بينش عطا کند. از خداوند ميخواهم گامهاي ما را ثابت نمايد. از خداوند ميخواهم ما را از اولياي مولا علي قرار دهد. ما را از صادقان در پيمودن راه حضرت علي قرار دهد. از خدا ميخواهم حتي اندکي از شجاعت مولا علي، صداقت علي، اخلاص و خيرخواهي علي را به ما عنايت کند.
خداوندا اقرار ميکنيم و شهادت ميدهيم که پيرو رسول الله(ص) هستيم و پيرو اميرمومنان(ع) هستيم کسي که رسول خدا ولايتش را بر ما واجب کرده است.
و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته
الله اکبر، مرگ بر آمريکا، مرگ بر اسرائيل، لعنت بر يهود، اسلام پيروز است
انتهای پیام